• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4762 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۶ مهر

در اهميت ايرج افشار بودن

محسن آزموده

نوشتن درباره ايرج افشار، به معناي واقعي كلمه هم سهل است و هم ممتنع. آسان است، از آن جهت كه هر كسي مي‌تواند با يك جست‌وجوي ساده اينترنتي به كارنامه به راستي پربار و حسرت‌برانگيز او رجوع كند و فهرستي خلاصه شده از بيش از 300 كتاب و سه هزار مقاله تهيه كند و تنها به بخش كوچكي از بي‌شمار اقدامات و فعاليت‌هاي ماندگار او اشاره كند، مثل مشاركت در تاسيس كتابخانه مركزي دانشگاه و راه‌اندازي و مديريت ده‌ها مجله و همكاري يا اشراف در چاپ و نشر صدها كتاب و مجموعه و... اما همزمان پرداختن به ايرج افشار دشوار است، زيرا كسي كه مي‌خواهد درباره او، ولو در تقدير و ارج‌گذاري بنويسد، بايد دست‌كم به همه دستاوردها و تلاش‌هاي او احاطه داشته باشد و در زمانه ما قطعا انگشت‌شمارند (اگر باشند) كساني كه بتوانند ادعا كنند كه همه آثار ايرج افشار را خوانده‌اند و با زواياي همه فعاليت‌هاي فرهنگي او آشنا هستند.  اهميت ايرج افشار بودن، زماني آشكار مي‌شود كه مجموعه غني اقدامات و تلاش‌هاي او را با ديگران مقايسه كنيم كه شايد به راستي هم به لحاظ كيفي و هم از نظر كمي، از بسياري از گروه‌ها و موسسات ايران‌شناسي يا آنها كه مدعي مطالعات ايراني هستند، ارزنده‌تر و قابل توجه‌تر است. تنوع و گستردگي آثار و اقدامات افشار در زمينه ايران‌شناسي، اعم از تاليف، ترجمه، تصحيح متون، پژوهش، نسخه‌شناسي و ... به راستي حيرت‌انگيز است و نشان از عزم و اراده‌اي پولادين و همت و پشتكاري عظيم دارد، دو گوهر متاسفانه بسيار كمياب (اگر نگوييم ناياب) در جامعه فرهنگي ما كه عادت به تنبلي و كاهلي داريم و خيلي زود، از مواجهه با مصائب زمانه، مايوس و دلزده مي‌شويم و عطاي كار فرهنگي را به لقاي آن مي‌بخشيم و سر در كار خود و خانواده و قوم و خويش خود مي‌كنيم و به ديگران هم توصيه مي‌كنيم كه «فكر نان باش كه خربزه آب است»! اين در حالي است كه به تعبير آن نويسنده رند، وقتي از ايران سخن به ميان مي‌آيد، «فرد به محض شنيدن كلمه وطن شروع به فرياد كشيدن و زدن حرف‌هاي بي‌ربط مي‌كند، در همان حال كه آمادگي دارد وطن را نقدا معامله كند، چون يقين دارد همه همين كار را مي‌كنند» (محمد قائد). 
ايرج افشار (1389-1304) متعلق به نسلي از پژوهشگران و فرهنگ‌دوستان ايراني بود كه خدمت به ميراث عظيم و كهن فرهنگ ايراني را وجهه همت خود قرار داده بودند و گويي در اين زمينه، براي خود وظيفه و مسووليتي از جنس «امر مطلق» كانتي، احساس مي‌كردند. او شاگرد و ميراث‌دار بزرگاني محمد قزويني، عباس اقبال‌آشتياني، ابراهيم پورداود، علي‌اكبر دهخدا، بديع‌الزمان فروزانفر، سعيد نفيسي، مجتبي مينوي و ... بود و به نسل نام‌هاي سترگي همچون محمد معين، محمدتقي دانش‌پژوه، عبدالحسين زرين‌كوب، عباس زرياب‌خويي، منوچهر ستوده، پرويز ناتل خانلري و جعفر شهيدي تعلق داشت، دانشوراني با خصايص و خصائل ممتاز و تكرار نشدني، از جمله همت و پشتكار مثال‌ زدني، وطن‌دوستي شديد و غليظ و عشق و علاقه‌اي قلبي به ايران، آگاهي و شناخت عميق از ميراث غني سنتي، اطلاع از تحقيقات و پژوهش‌هاي روز، تواضع و فروتني قابل توجه، صبر و تحمل فراوان در رويارويي با مصائب و دشواري‌ها، كم‌توقعي و بي‌چشمداشتي.  سخن گفتن از اين فضايل اخلاقي، در زمانه ما كه همه‌ چيز را قيمت روزانه (و ساعتي) ارز و دلار ارزش‌گذاري مي‌كند و همه به فكر حفظ ارزش پول‌شان يا در تلاش براي تامين آينده فرزندان‌شان در سرزمين‌هايي ديگر هستند، بيشتر به شوخي و توصيه‌ها و نصيحت‌هاي پوچ و وهم‌انگيز شبيه است و كسي كه به بازگشت به اين فضيلت‌هاي فراموش شده فراخواند يا ساده‌انديش و هالو خطاب مي‌شود يا عافيت‌انديشي كه از سر شكم‌ سيري و بي‌خيالي، سخن‌سرايي مي‌كند. اما مگر واقعيت جز اين است كه صلاح و اصلاح جامعه، جز از طريق تحقق فضايل و تخلق به خلقياتي چنين نيكو حاصل نمي‌شود.  البته نگارنده، مثل همگان به اهميت ساختارهاي كلان، نظام سياسي و اجتماعي و شرايط اقتصادي و فرهنگي آگاه است و مي‌داند كه منتقدان در پاسخ به آنچه آمد آن را صورتي از اصالت فرد و در نظر نگرفتن شرايط عمومي معرفي مي‌كنند و مي‌گويند، اين گفتارهاي پندآميز، راه چاره نيست و تا زماني كه وضعيت سياسي و اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي تغيير نكند، نمي‌توان از پژوهشگران و محققان جوان انتظار داشت كه مثل افشار و زرياب و زرين‌كوب و شهيدي باشند، آن هم در غياب اساتيدي كه اين بزرگان در محضرشان تلمذ كردند.  اما اين نكته هم براي صاحب اين قلم مثل روز روشن است كه اگر نزد هر كدام از اين صاحب‌نامان مي‌رفتيم و آنچه به عنوان انتقاد مطرح شد، بيان مي‌كرديم، بدون شك، اولين و اصلي‌ترين واكنش ايشان آن خواهد بود كه اينها همه بهانه‌جويي و شانه خالي كردن از زير بار مسووليت است. به خصوص كه بسياري از اين بزرگان، اتفاقا در شرايط و روزگاري سخت و پر محنت پرورش يافته بودند و در زمانه‌هايي ناهموار و ناملايم به كار و تلاش مي‌پرداختند. به خصوص كه با تاكيد بيش از اندازه بر ساختارهاي كلان، عملا خواسته يا ناخواسته در مسير جبرگرايي (دترمينيسم) و سلب مسووليت از افراد و ناديده انگاشتن فاعليت افراد گام برداشته‌ايم. كوتاه سخن آنكه ايرج افشار بودن، اگرچه بسيار سخت و دشوار است، اما قطعا ممتنع نيست و درسي كه از بزرگاني چون او مي‌توان گرفت، در كنار يادگيري از آن همه كتاب و تحقيق و مقاله و...، الگو گرفتن از آن فضايل و خصائل روحي و كوشش در جهت تحقق آنها در خويشتن خويش است كه اگر اين كار غيرممكن باشد، پس نه فقط اختيار آدمي بي‌معناست كه هر گونه آموزش و يادگيري لغو و بي‌‌معنا مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون