• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4763 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۱۹ مهر

از جم تا توس

فريدون مجلسي

همدردي ملي در غم درگذشت هنرمند نامدار محمدرضا شجريان آموزنده است! در ميان پيام‌هاي تسليت از بزرگان فرهنگي و سياسي ايران و جهان يك پيام برايم جالب‌تر بود. پيام نچيروان بارزاني رييس اقليم كردستان عراق كه در توييت خود به فارسي نوشته است: «... تنها صداست كه مي‌ماند... با نهايت اندوه درگذشت خسرو آواز ايران‌زمين و اسطوره تكرارنشدني موسيقي را به خانواده محترم شجريان، جامعه هنري و دوستداران ايشان تسليت عرض مي‌نمايم.» كتابفروش كابلي هم در توييت خود به لحني گلايه‌آميز نوشته است: «جاودانه شدن در دل يك ملت (نخير سه ملت ايران، افغانستان و تاجيكستان) كار هركسي نيست.» روزنامه‌نگار و گزارشگر تاجيك داريوش رجب‌زاده، در پيام راديويي خود با يادآوري سفر چندين سال پيش شجريان به تاجيكستان و كنسرتي كه در تالار بزرگ شهر برگزار كرد، گفت مردم كه با آواز سنتي ايراني آشنايي نداشتند با حضور در تالار، انتظار شنيدن اجراهايي به سبك گوگوش و ابي را داشتند و براي برخي نوميدكننده بود، اما بسياري به تدريج مجذوب آن شدند و سرآغازي شد براي آشنايي و تكرار آواز سنتي ايران، «و تاثيرگذاري سفر شجريان به حدي بود كه برخي تاجيكان كه از قديم پسوند اُف به دنبال نام خود داشتند، با الهام از پسوند يان در نام شجريان، اُف‌هاي‌شان را تبديل به يان كردند و از جمله خودم نامم را از رجب اُف به رجبيان تبديل كردم.» او نيز همچون نچيروان بارزاني، شجريان را خواننده «ايران‌زمين» مي‌ناميد. البته راست مي‌گويد، ايران‌زمين مفهومي فرهنگي و فراتر از مرزهاي ايران است. تذكر اينان به مشاركت فرهنگي ايجاد حقي مي‌كند كه آنان نيز مانند ايرانيان در هنر شجريان براي خودشان سهمي داشته باشند (نام نچيروان به فارسي مي‌شود نخجيربان به معني پاسدار شكار يا شكاربان) اما موضوع براي ايرانيان فراتر از اين اشتراك است. درباره ارزيابي هنري شجريان من نيز در شمار سياهي‌لشكر هنردوستان ايراني هستم كه از آن لذت برده‌ام و مي‌برم، نه بيشتر. وارد آن مقوله هم نمي‌شوم كه در شأن هنرشناسان آشنا با موسيقي است. موضوع از دانش و هوش سلطه ادبي و شعرداني و شعرشناسي و ساز و موسيقي و هنرهاي ديگري هم كه به آنها آراسته بود، فراتر است. ايران هنرمنداني داشته كه شجريان در محضر بسياري از آنان شاگردي كرده تا بدينجا رسيده و قدردان بوده است. مردم ما نيز از آنان قدردان هستند. اما در وجود او جوهر جذب‌كننده ديگري هم وجود داشت. آشنايي كه در اروپا به دنيا آمده و بزرگ شده و فارسي هم نمي‌دانست، در سفر به شيراز به مزارهاي‌ حافظ و سعدي رفته بود و فكر مي‌كرد همچون به موزه رفتن ديداري كنجكاوانه و يادآوري و احترام است. اما از ديدن مناسك زيارت‌گونه و درد دل و صحبت مردم با شاعران‌شان حيرت‌زده بود. نمي‌دانست كه اينان: فردوسي، مولانا، سعدي، حافظ و... سخنگويان تاريخي وجدان و فرهنگ ايران زمين هستند! اسطوره‌هاي واقعي كه به استناد آثارشان زبان حال مردم هستند. شجريان نيز اين مهره مار را با خود داشت. چيزي نبود كه يك روزه به دست آمده و در دل مردم اثر كرده باشد. وقتي بيماري حاد و طولاني مي‌شود، نوعي مرگ تدريجي است كه انتظار آن مي‌رود و تحمل مرگِ عزيزان را هم آسان مي‌كند كه چنان‌كه شاهد بوديم كار او نيز از جم به مزار فردوسي در توس انجاميد. اما براي شجريان كه انتظار مرگش مي‌رفت، اين پرواز جنبه نمادين و غم‌انگيز ديگري داشت. گويي بخشي از اميد و مايه الهام مردمي كه سراسيمه به كنار بيمارستان و نماز و مزارش شتافتند، به خاك مي‌رود. اوج محبوبيت و اين احساس تعلق مردمي در آن روزي بود كه او بيش از هميشه در ميان مردم و در دل آنان جاي گرفت و خود را نه در شعار كه در عمل خس و خاشاكي در شمار آنان ناميد؛ خس و خاشاكي كه نشان افتخار و مهره مار او شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون