• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4775 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۶ آبان

هايدگر فيلسوف؛ هايدگر نازي

محمدابراهيم واعظي

درست همان‌جايي كه افلاطون، جاي پرسش از وجود از موجودات پرسيد و عالم محسوسات را به عالم معقولات و مثل پيوند زد، جايي بود كه به‌زعم هايدگر فلسفه به انحراف كشيده شد.
براي خوانندگان آثار هايدگر و محققيني كه در باب هايدگر دست به مطالعه و تحقيق مي‌زنند، زبان نامانوس و غريب هايدگر و اصطلاحات بعضا عجيب او شايد اولين چيزي باشد كه به چشم مي‌آيد. موجود- آنجا، حال و هواداري، ابزار تودستي و فرادستي و خيل اصطلاحاتي از اين دست از جمله مولفه‌هاي خاص فلسفه او به شمار مي‌آيد. اما شايد زندگي هايدگر نيز چونان فلسفه و ادبيات فلسفي او، عجيب و براي بسياري از افرادي كه از دور با او مواجه مي‌شوند پر از ابهام و پرسش باشد. به عنوان مثال چرا يكي از بزرگ‌ترين فلاسفه قرن بيستم سر از يكي از وحشي‌ترين احزاب طول تاريخ يعني حزب نازي درمي‌آورد. دليل را بايد در فلسفه او جست. فلسفه‌‌اي كه با ايده‌هاي تحول‌طلبانه و بنيان‌افكن به مصاف فراموشي وجود و پوچ‌انگاري مدرن آمده بود. به‌زعم او، نيهيليسمي كه نيچه آن را پشت درهاي اروپا مي‌ديد در گشوده و وارد شده بود. ما وجود را فراموش كرده بوديم. 
هايدگر در رساله راه بازگشت به درون سرزمين مابعدالطبيعه با استفاده از تمثيل دكارت كه كل فلسفه را به مثابه يك درخت انگاشته بود و ريشه‌هاي آن را مابعدالطبيعه مي‌دانست، دست به نقد مابعدالطبيعه مي‌زند. از نظر او اين ريشه‌ها در خاك وجود روييده‌اند و ما تنها با مراجعه و پرسش و گوش فرا دادن به وجود است كه مي‌توانيم بهره‌اي از حقيقت برده و فلسفه را نجات دهيم. يكي از بزرگ‌ترين نقدهاي هايدگر در همين راستا تمايز بين سوژه و ابژه در دنياي مدرن است. در حقيقت او انفكاك ميان سوژه و ابژه را نه يكي از مولفه‌هاي جهان مدرن كه بتوان آن را به نقد كشيد بلكه اساسا بنيان دنياي مدرن مي‌داند. انسان در جايگاه سوژه، چنان ناظري در مقابل دنيا قرار گرفته و دست به مشاهده و شناخت دنيا مي‌زند. گويي اين فاعل خودبنياد شناسايي مي‌تواند جهان را هر طور كه خواست در خودآگاهي خود تقويم كند و هر بلايي كه دلش خواست سر عالم بياورد. تمام تلاش‌ها و كوشش‌هايي هم كه در راستاي حل معضل سوژه و ابژه صورت گرفته بر همين بنياد سوبژكتيويته بنا شده بود و تغييري بنيادين شمرده نمي‌شد بلكه بالعكس در بسياري از موارد سوبژكتيويته را به اوج خود مي‌رساند(مانند فلسفه هگل). البته اين انحراف از دكارت شروع نشده بود و نقد هايدگر بر متافيزيك به قدمت ايده مثل از افلاطون بود. هايدگر مي‌پنداشت چرخش فلسفه از پيشاسقراطيان كه از وجود مي‌پرسيدند به عوالم مثل و متافيزيكي در فلسفه افلاطون كه در آن موجود محوريت داشت؛ آغازي بر 2500 سال انحراف فلسفه بود. اما حال كه ما سوژه و يا خودآگاهي نيستيم پس چه هستيم؟ سوالي كه پرسيده شد و سوالاتي از اين دست مانند من كه هستم و يا من در اينجا چه مي‌كنم، راهنماي خوبي براي ورود ما به يكي از عناصر محوري فلسفه هايدگر يعني دازاين را فراهم مي‌كند. دازاين همان است كه از وجود مي‌پرسد و از اين قابليت برخوردار است تا براي پاسخ به اين سوال گوش به هستي بسپارد. دازاين در زبان آلماني از دو قسمت دا و زاين تشكيل شده كه «دا» را به معني «آنجا» و «زاين» را به معناي «وجود» و «هستي» دانسته‌اند. دازاين را عمدتا موجود- آنجا ترجمه كرده‌اند اما بر سر ترجمه آثار هايدگر اختلاف‌نظرهاي فراواني وجود دارد؛ بعضي آن را به آنجا- بودن يا آنجا- هستي و بعضي آن را به من- اينجا ترجمه كرده‌اند. البته هدف ما از ارايه اين ترجمه‌ها بحث پيرامون ايرادات فني و يا لغوي آنها نيست بلكه به يكي از مقومات مقوله دازاين اشاره دارد كه همان در- جهان- بودن دازاين است. دازاين ديگر مقابل هستي نيست بلكه وجود او مقوم جهان و جهان مقوم وجود دازاين است. در- جهان- بودن دازاين را نبايد مثل بودن سيبي در داخل جعبه و از منظر مكاني فهميد. در-جهان- بودن دازاين يعني آنكه دازاين با عالم خاصي نسبتي برقرار كند. دازاين به واسطه جهاني كه دارد درافتاده در حيطه فرهنگي و اجتماعي خاصي است كه از قبل آن جهان را مي‌فهمد و از همين مجرا، طرحي درمي‌افكند.
باري، گفتن اين مطالب چگونه ما را در يافتن پاسخي براي گرايش هايدگر به ناسيونال سوسياليسم كمك مي‌كند؟ مطلب بالا تنها يكي از وجوه بسيار زياد نقد هايدگر به فلسفه و به تبع‌ آن جهان مدرن بود. جهاني كه با تكنولوژي‌هاي گشتلي كه جهان را تنها به مثابه منابع لايتناهي و محاسبه‌پذير مي‌ديد و تا آنجايي گستاخي كرد كه جرات به كار بردن تركيب «منابع انساني» را يافت و انسان‌ها را هم از همين مجرا نگاه كرده و به اين سطح تقليل داد. اين جهان نياز به اصلاح دارد و براي هايدگر، ناسيونال سوسياليسم درگاهي بود براي آغاز اين اصلاح در سطح جهاني. انتشار دفترچه سياه هايدگر، ابعادي از يهودي‌ستيزي او را نمايان كرده كه به نظر برخي حتي اين اظهارات، فلسفه او را هم متعفن كرده است. ديديم كه انسان از منظر هايدگر در- جهان- بودن است. دازاين عالمي دارد و تنها در نسبتي با همين عالم قوام خواهد يافت. يهوديت از منظر هايدگر عين بي‌جهان بودن است و دقيقا چونان متافيزيك آفت جان جهان است. سويه‌هاي اين انگاره هايدگر مبني بر بي‌جهان بودن و بي‌هويت بودن يهوديان در هشدارهايش نسبت به «مسيحيت يهود زده» نيز نمايان مي‌شود.
گرايش هايدگر به يكي از خونخوارترين احزاب تاريخ، نكات برجسته بسياري دارد كه براي هر خواننده‌اي مي‌تواند جذاب و قابل تامل باشد. مشخصا اين نوشته مجال بررسي تمام ابعاد اين مساله را ندارد و خوانندگاني كه اين موضوع را جذاب يافته‌اند با مراجعه به منابع مختلف در اين زمينه درخواهند يافت كه اين گفته معروف اقلا در باب خود او صادق بوده است: هر آن كس كه دغدغه‌هاي بزرگ دارد، اشتباهات بزرگ نيز مي‌كند.‎

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون