سنا عيبپوش و احسان مصطفوي نخستين اپيدميولوژيستهايي بودند كه از شيوع كرونا گزارش تهيه كردند
شايد وقتي ديگر حال بهتري داشته باشيم
گروه اجتماعي
او يكي از ۳ نفري بود كه به عنوان تيم واكنش سريع به جايي رفت كه نخستين نمونههاي مرگ بر اثر كرونا در آنجا ثبت شده بود. ۴۸ ساعت بيشتر از زماني كه رسما وقوع مرگ بر اثر كرونا تاييد شد، نگذشته بود كه از او پرسيدند آيا آمادگي دارد براي تهيه گزارش از وضعيت شهر قم به آنجا سفر كند؟ «فرداي روزي كه علني شده بود دكتر مصطفوي برايم پيغامي فرستاد. دلم هري ريخت. گوشي را كناري گذاشتم و گرفتم خوابيدم. چقدر گذشت نميدانم، ولي فقط خوابهاي مشوش ديدم. حتي در خواب هم گرفتار آن دوگانگي ميان پذيرفتن و نپذيرفتن بودم. اگر ميگفتم نميآيم هم مشكلي پيش نميآمد. وقتي از خواب بيدار شدم اين سوال را از خودم پرسيدم؛ تا كجا ميخواهي در اپيدميها بگويي من نميآيم. چگونه اپيدميولوژيستي هستي؟ به خودم گفتم جا نزن. فوقش ميميري.» چه كسي در ۳۶ سالگي دلش را به دريا ميزند و با مرگ چهره به چهره ميشود؟ فيلم شيوع را ديدهايد؟ نه كدام است. همين آخر هفته آن را دانلود ميكنم. نكند واقعا آخر هفته فيلم را دانلود كند و با آن اپيدميولوژيستي كه در فيلم «شيوع» نقشش را «كيت وينسلت» بازي ميكرد همزادپنداري كند؛ دور از جانش. هنوز خيلي خيلي جوان است. تازه ۴ سال است كه عضو هيات علمي انستيتو پاستور ايران در بخش اپيدميولوژي شده. با اين حال او به دل كرونا زده بود و نگرفته بود. به قول خودش «من رفتم قم و نگرفتم. چون درس اين شرايط را خواندهام. ميدانم بايد چه كار كنم. ولي همسرم كمتر پروتكلها را مراعات ميكرد. آخر هم سه ماه قبل گرفت.» حالا كه داريد اين مطلب را ميخوانيد يكسال از آن زمان سپري شده است. روزهاي عجيبي را پشت سر گذاشتهايم. آيا حس و حال آن روزها را به خاطر داريد؟ شما هم اين اصطلاح را استفاده ميكنيد؛ «خاك مرده پاشيدهاند». اين اصطلاح مخصوصا حكايت آن روزهايي است كه داشتيم به نوروز ۱۳۹۹ نزديك ميشديم و روزبهروز بر وحشتمان از شيوع ويروس كرونا در ايران افزوده ميشد. سكوت عجيبي بخشهاي آيسييو بيمارستان شهرهاي درگير با كرونا را فرا گرفته بود. ترس زودتر از كرونا همه را تسخير كرده بود. كار به آنجا رسيده بود كه پزشكان و پرستاران براي تغيير جوي كه بر آنها غليه كرده بود، موزيك پخش ميكردند و با آن فيلمهاي كوتاهي از حركات موزون و جنب و جوششان به اشتراك ميگذاشتند تا حال و هواي همه عوض شود. راستي نخستين واكنش شما به ترس چيست؟ نخستين واكنشتان به خبر تاييد شيوع ويروس كرونا و مرگ ناشي از آن در ايران را به خاطر داريد. «سنا عيبپوش» همان زن جواني است كه به همراه دكتر «احسان مصطفوي» رييس بخش اپيدميولوژي انستيتو پاستور ايران و «دكتر ميراوليايي» به عنوان تيم واكنش سريع در ۴۸ ساعت نخست پس از رسمي شدن مرگ بر اثر آلودگي به ويروس كرونا شبانه راهي قم شدند. مثل تيمهاي سوآت يا نيروهاي مخصوص پليس كه لباسهاي سرتا پا سياه ميپوشند. انواع و اقسامي از تجهيزات دارند. بعد محلي را محاصره ميكنند. يك نارنجك دودزا داخل آن مياندازند و در حالي كه ماسك به صورت دارند و احتمالا همه نور آن مكان را خاموش كردهاند وارد عمليات ميشوند تا مهاجم را بگيرند. يا مثل آن فيلمهايي كه ديدهايم وقتي يك عامل ناشناخته پيدا ميشود افرادي به لباسهاي عجيب و غريب مثل فضانوردان با احتياط سراغ جايي يا چيزي ميروند. خانم عيبپوش ميگويد: «رشته ما مثل آچارفرانسه ميماند. به درد همه ميخورد. مشاورههاي خيلي مهمي ميدهد. رشتهام را واقعا دوست دارم. گرچه ته دلم اين بود كه پزشكي بخوانم ولي رشته اپيدميولوژي را خيلي دوست دارم، چون ميدانستم اين رشته چه كارهايي ميتواند بكند.»
- شما متخصص چي هستيد؟ مثل مهندسان دادهها را بررسي ميكنيد؟
- رشته ما از مقطع كارشناسي تا دكترا به همهگيرشناسي واگيردار و غيرواگيردار ميپردازد. من در دانشگاه علومپزشكي تهران ليسانس و فوقليسانسم را گرفتم و بعد در دانشگاه علوم پزشكي كرمان پياچديام را گرفتم. در تعريف كارمان بايد بگويم روش و الگوريتم تحقيق درباره يك همهگيري را طراحي ميكنيم به اين معنا كه چگونه در اين همهگيري بتوانيم جواب پرسشها را پيدا كنيم. بنابراين به تيم تحقيق مشاوره ميدهيم. منابع خطا را شناسايي ميكنيم. روش تحقيق را تعريف و دست آخر دادههايي كه توليد ميشود را تجزيه و تحليل و به تفسير نتايج كمك ميكنيم.
راستي شما چطور؟ شما هم فيلم «شيوع» را ديدهايد؟ اين فيلم در سال ۲۰۱۱ كه اكران شد جلب توجه نكرد و موفقيتي در كارنامهاش نداشت. «اسكات برنس» فيلمنامهنويس «شيوع» هنگام نوشتن فيلمنامه از گروهي از ويروسشناسان و همهگيرشناسان، از جمله كارشناسان سازمان بهداشت جهاني مشورت گرفته بود. شايد به همين دليل بود مجله نيو ساينتيست بريتانيا در گزارشي، دقت علمي فيلم در تصوير كردن يك ويروس و علايم آن و نوع اپيدمي را تحسين كرد.
شايد اين موضوع را بتوانيم در سكانسي ملموس ببينيم كه دكتر «اِرين مهيرز» كه نقش او را «كيتوينسلت» ايفا ميكند در جمع مسوولان محلي يك شهر تاكيد ميكند: «جالبه بدونيد هر آدمي در طول روز ۲۰۰ بار صورتشو لمس ميكنه و اين كار در حالت بيداري بيشتر اتفاق ميافته.»
در واقع آنچه اپيدميولوژيستها انجام ميدهند همان كارهايي است كه اين كاراكتر فيلم آن را به نمايش گذاشته است و در همان سكانس خطاب به مسوولان محلي ميگويد: «بايد ببينيم به ازاي هر كسي كه مريض ميشود امكان ابتلاي چند نفر ديگر وجود دارد؟ ميزان شيوع و ميزان تكثير ويروس چقدر است؟ سرعت تكثير ويروس چه ميزان است و هر فرد تا چه حد ميتواند ناقل باشد؟ چه بخشهايي از جمعيت در برابر اين ويروس آسيبپذيرترند؟» و يكي از مسوولان محلي در پاسخ به او ميگويد: «پس با اين حساب هر كس دست و دهان و بيني داشته باشد، آمادگي ابتلا به اين بيماري را دارد.»
- وقتي رسيديد قم چه چيزي بيشتر توجهتان را جلب كرد؟
- خلوتي شهر. هيچكس نبود. هتل خالي از مسافر بود. خيلي حس غريبي بود.
«سنا عيبپوش» پيش از آنكه مرگ بر اثر آلودگي به ويروس كرونا رسما در ايران ثبت شود در قامت اپيدميولوژيست به عضويت تيمي درآمده بود كه در انستيتو پاستور ايران زير نظر دكتر «كيهان آزادمنش» تشكيل شده بود. تقريبا تيمي شبيه همان نيروهاي مخصوص پليس؛ تيم واكنش سريع. همان زمان كه ويروس آن سوي ديوار چين در «ووهان» جولان ميداد و كمتر كسي فكر ميكرد به اين سوي ديوار هم سرايت كند. در آن زمان جلسات هفتگي منظمي در انستيتو پاستور ايران برگزار ميشد كه در آن به رصد كردن اتفاقات در چين پرداخته ميشد. گروه ديگري از همكاران خانم عيبپوش هم در تدارك تست متناسب با آن بودند. درست در همان روزهايي كه مسافران يك كشتي كروز هم به ويروس كرونا آلوده شده بودند. وقتي در همين روزها در گروه هماهنگي مجازي خودشان با خبر مثبت شدن تست دو بيماري كه جان باخته بودند، مواجه شد خيلي جا خورد. به قول خودش گفت: «واويلا. در چنين فازي از شيوع بيماري فقط كيسهاي شديد شناسايي ميشوند و كيسهاي خفيف نه. اطلاعات باليني از مبتلايان وجود نداشت. ناشناخته بودن ترس ايجاد كرده بود. با خودم ميگفتم در حالي كه فقط كسر كوچكي از مبتلايان در بيمارستان پذيرش شدهاند در جامعه چه خبر است. براي همين بيشتر ترسيدم و همه را به شكل انتقالدهندگان ويروس ميديدم. حتي آن شبي كه عازم قم بوديم تمام مسير حرف نزدم. گرچه دكتر مصطفوي و دكتر ميراوليايي همكارانم از چيزهاي مختلفي تا قم صحبت كردند.»
- ترستان بيشتر از چه جنسي بود؟
- از خودم ميپرسيدم چگونه قرار است از خودمان محافظت كنيم. به خانوادهام چطور ياد بدهم كه از خودشان محافظت كنند. با خودم ميگفتم اگر بگيريم حتما ميميريم. صبح نخستيني كه تيم واكنش سريع در قم كارش را شروع كرد اول سري به شبكه بهداشت قم زد. شبكه بهداشت مسوول پاسخدهي بود. اينكه نمونهها كجا گرفته شود. چگونه به تهران ارسال شود. همه هماهنگيها را شبكه بهداشت بايد انجام ميداد. هر كاري كه اين تيم هم بايد انجام ميداد توسط مركز بهداشت قم هماهنگ ميشد. نخستين اقدام سركشي از بخش پذيرش بيماران آلوده به ويروس كرونا بود؛ بيمارستان كامكار. تصاويري كه در بخش آيسييو اين بيمارستان در ذهن خانم دكتر جوان نقش بست هنوز جلوي چشمانش زنده است؛ «زني ميانسال بود. يكي از آنها. در كماي مصنوعي بود. سرفهها چنان از جايش تكانش ميداد كه ناخودآگاه ايستادم به نظارهاش. لولهاي در گلويش بود. نميتوانست به درستي سرفه كند ولي شدت آن چنان بود كه از جا بلندش ميكرد. احساس ميكردم هر آن ممكن است خفه شود.» بخش آيسييو بيمارستان كامكار همان جايي است كه نخستين خبرهاي وقوع مرگ در آن همه ما ايرانيها را ميخكوب كرد تا باورمان شود چيزي كه آن را خيلي دور ميديديم ما را به مبارزه طلبيده است. «يك متخصص بيهوشي در بخش آيسييو بود كه شروع كرد براي ما توضيح داد. عكسهاي ريه و سيتياسكنهاي مربوط به آن را به ما نشان داد. گفت حساب شيفت از دستش در رفته است. ۴۸ ساعت بود خانه نرفته بود.
- وقتي وارد قم شديد، يا وارد بيمارستان كامكار چه لباسي پوشيديد؟ آيا تيم واكنش سريع لباسهاي مخصوص هم دارد؟
- از همان لباسهاي يكسري كه كلاه هم دارند. ماسك هم داشتيم. من هم كه خودم عينك داشتم. احساس آدمفضاييها را به آدم منتقل ميكرد. ولي اين اطمينان را هم ميداد كه اين لباس ميتواند تو را محافظت كند. اسفند پارسال را به خاطر بياوريد. همان روزهايي كه به ناگاه دستكش پلاستيكي، ماسك، گان و ساير تجهيزات پزشكي و به ويژه موادضدعفونيكننده مثل الكل ناياب شد و گران. كادر درمان گلهمند بودند كه چرا گان به تناسب حضور در بخشهاي آيسييو به آنها تحويل نميشود؟
- حس آن لباسها چه بود؟ خيليها از گرم بودنش كلافه ميشدند. شما چه حسي داشتيد؟
- چند حس را داشتم. اول اينكه باورم شد كه تا چه اندازه مساله جدي است. وقتي براي بازديد ميرفتيم، ميگفتم مردم از ديدن ما با اين وضع پوشش دچار نگراني ميشوند. الان اندكي اين نوع لباس عادي شده است. حس ديگرم اين بود كه از خودم ميپرسيدم الان مردمي كه ما را ميبينند با خودشان چه فكري ميكنند. ميگفتم اين طفلكيها ميترسند اتفاقي كه درگيرش شدهاند خيلي جدي باشد ولي به آن توجه نكردهاند.
- هيچ اتفاق خاصي با آن لباسها برايتان افتاد كه در ذهنتان ثبت شود؟
وقتي در بيمارستان كامكار بوديم و با همين لباسها در حياط بيمارستان در حال استراحت بوديم، افرادي به ما نزديك شدند تا به شوخي به ما بگويند از مريخ چه خبر؟
حكايت آن لباسهاي نامانوس كه ما را ياد فيلمهاي اكشن هاليوودي ميانداخت يا ماجراي بيوتروريسم يا جنگهاي ميكروبيولوژيك فقط در قم و براي دكتر «سنا عيبپوش» و همكارانش حاشيه نداشت. نايابشدن اين لباسها در روزهاي نخست شيوع بيماري از يك طرف و مشكلاتي كه كادر درمان با آن مواجه بودند و آثار پوشيدن مداوم اين لباسها بر بدن كادر درمان از طرف ديگر مسالهاي بود كه رخ نمايانده بود. اما وقتي حس و حال لباسها و تاثير پوشيدن آنها بيشتر لمس شد كه عكسهاي چهره كادر درمان بعد از روزها استفاده از آنها منتشر شد. هنوز عكسي كه از دكتر نيلوفر نيسي از كادر درمان اهواز منتشر شد را به خاطر داريم. رد ماسك و عينك بر صورت و سوختگي پوست كاملا هويدا شده بود. «سنا عيبپوش» و همكارانش علاوه بر كادر درمان در بيمارستان كامكار قم نخستين كساني بودند كه با آن لباسها به ميان مردم ميرفتند. او ميگويد: «خاطرجمع ميشدم با پوشيدن آن لباسها. برايم مهم بود كه مبتلا نشوم. با اطميناني كه از لباسها ميگرفتم رفتم بالاسر بيماران بستري در بخش آيسييو حس امنيت خوبي به من ميداد. اما وقتي با آن لباسها براي نمونهگيري به ميان مردم و به خانههايشان ميرفتيم و نگاه متعجب آنها را به خودمان ميديديم، دلم ميگرفت، چون حس ميكردم آنها الان چنين لباسهايي ندارند و نكند موجب ترس و وحشت ميان آنها شويم.»
تيم واكنش سريع يك هفته در قم مستقر شد تا بتواند تصويري دقيق از وضعيت شيوع بيماري به مركز و وزارت بهداشت بدهد. چيزي كه دكتر عيبپوش عنوان آن را گذاشته: تهيه يك عكس با رزولوشن بالا از وضعيت قم براي وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشكي.
همان تصوير بود كه كمك كرد تا شهرهاي ديگر بتوانند با آمادگي بهتر و بيشتري شيوع كرونا را مديريت كنند. شايد وضع گيلان و قم از نظر شيوع بيماري و ميزان مرگ و مير به يك اندازه بود، اما چون نخستين نمونههاي ثبت شده از مرگ مربوط به قم بود همه نگاهها به سوي اين شهر معطوف شد. تيم واكنش سريع در آن يك هفته صبح تا ظهر ارزيابيها را انجام ميداد و معمولا شبها در لابي هتل محل اقامت به ارزيابي و تحليل آن دادههاي اوليه ميپرداختند و براي تهران گزارش مينوشتند. ستاد عملياتي آنها هم شبكه بهداشت قم بود و هم لابي هتل محل اقامتشان.
- بازديد ميداني از خانهها و مردمي كه آلوده شده بودند هم داشتيد؟
- بله، براي نمونهگيري هم با هماهنگي شبكه بهداشت به خانهها ميرفتيم.
حتما شما هم اين ضربالمثل را شنيدهايد كه وقتي كسي تصادف ميكند، ميگويند هنوز بدنش داغ است و عمق ضربه و حادثه را درك نكرده است. ماجراي نخستين مواجههها با افراد آلوده شده به ويروس كرونا هم همين بوده است. در آن يك هفته خانههاي مختلفي را تيم واكنش سريع سركشي كردند. خانم عيبپوش وقتي به خانه مردي رفتند كه تستش مثبت اعلام شده بود و ميخواستند از بقيه خانواده كه به ظاهر سلامت بودند نمونه بگيرند، تجربههايي داشت كه بعد موجب افزايش نگرانيهايش شد. «موقع نمونهگيري از اعضاي خانواده آن مرد، يكي از اعضاي خانواده موقع نمونهگيري سرفه كرد. فاصلهمان خيلي نزديك بود. وقتي به تهران برگشتيم و نتيجه آن نمونهها مشخص شد كه همه كرونا مثبت بودهاند برايم شوكآور بود.»
- موقع غذا خوردن هيچ نگراني نداشتيد؟
- ريسك همه كارهايي كه ميكرديم خيلي بالا بود. بنابراين هر كاري با اضطراب و استرس انجام ميشد.
خانمها بيشتر از آقايان ميتوانند تجربه زندگي در شرايط ريسك بالا در هتل را مجسم كرده و لمس كنند. وقتي قرار باشد مرتب همه چيز را ضدعفوني كنيد، وقتي قرار باشد مرتب به حمام هتل برويد و از شويندههاي هتل استفاده كنيد. خانمها بهتر ميدانند شامپوي هتل با شامپوهايي كه در خانه استفاده ميكنيم چه فرقي دارد. تازه اگر وسواس حضور در محيط پرريسك شهر مركز شيوع را هم ميداشتيد وضع فرق ميكرد. عضو تيم واكنش سريع راز اينكه در قم آن هم در اوج بيماري و در زماني كه هيچكس اصول اوليه بهداشتي و آنچه به پروتكلهاي بهداشتي بينمان معروف شد را رعايت نميكرد، به ويروس آلوده نشد را هم برايمان گفت. تقسيم اتاق محل اقامتش در هتل به دو ناحيه تميز و ناحيه آلوده. او ميگويد هيچ لباسي را در قم دوبار نپوشيده است. آنچه موجب شد تا از شدت شيوع كرونا در قم درامان بماند همان تقسيم اتاق اقامتش بود. طبيعتا ابتدا وارد ناحيه آلوده ميشد. آنجا همه لباسهايي كه آن روز پوشيده بود را داخل كيسههاي پلاستيكي ميكرد. وسايلش نظير ساعت، گوشي يا مواردي از اين دست را هم در ناحيه آلوده از خودش جدا ميكرد تا با الكل آنها را تميز كند. بعد بدون آنكه به ناحيه تميز وارد شود، حمام ميرفت. ميگويد: « تمام اين هفته با آب جوش حمام كردم.» باز هم اين نكته را خانمها بهتر لمس ميكنند كه وقتي با يك شامپوي معمولي موي سر را بشويند چه حالتي به آن دست ميدهد و ديگر به سختي تن به شانه ميدهد. بعد از طي همه اين مراحل او وارد ناحيه تميز اتاق ميشد. اين وضع و رعايت اين پروتكل در همه آن يك هفته اجرا شد.
وقتي از ماموريت قم بازگشت حتي فرصت اين را نداشتند كه قرنطينه شوند و مدتي از ساير همكاران و خانوادهشان دور بمانند. همكارانشان اين ترس را داشتند كه نكند آنها ناقل باشند. ولي چارهاي نبود. كشور به اين نياز داشت كه برنامه پيشگيري و مديريت شيوع كرونا در سطح ملي تكميل شود. بنابراين خيلي فرصتي براي قرنطينه و استراحت دست نداد و «سنا عيبپوش» به دعوت يكي از استادانش به كميته ملي مبارزه با شيوع كرونا رفت. او در وصف اين روزها ميگويد: «هر نشانهاي حس ميكردم زنگ ميزدم با دكتر مصطفوي كه در ماموريت همراهم بود موضوع را چك ميكردم. حتي مجبور شدم تست بدهم. نميدانم به سبب نوع نمونهگيري يا هر علت ديگري تستم منفي شد.»
- واكنش همسرتان يا خانوادهتان چه بود؟
- در كل كه من هميشه از وضعيت همسرم ميترسيم زيرا به نسبت من او خيلي كمتر رعايت ميكرد يا شايد من خيلي رعايت ميكردم. اما وقتي ميخواستم به ماموريت بروم به پدر و مادرم چيزي نگفتم. وقتي برگشتم در گروه فاميليمان گفتم من به شما نگفته بودم. مادرم تماس گرفت. همينطور اشك ميريخت و ميگفت چرا با خودت چنين كردي. آخرش هم از ابتداي شيوع كرونا تاكنون فقط دوبار توانستهام مادرم را ببينم. يكي از تجربههاي سفر او رفتن به حرم حضرت معصومه(س) بوده است. هنوز اين دستور عمومي صادر نشده بود كه اماكن مذهبي و زيارتي تعطيل شود. ميگويد مگر ميشد تا قم رفت و به حرم نرفت. تمام سعياش را كرده كه نه با كسي برخوردي داشته باشد و نه صحبتي بكند و با كمترين تماس به حرم حضرت معصومه (س) برود. وقتي از آنجا برميگشته دلش گرفته است، زيرا يكي از اهالي قم كه حاجخانم مسني بوده هنگام ورود به حرم با افسوس رو به حضرت گفته بوده: «الهي نبينم اين روزها را هيچ وقت اينقدر خلوت نبود اينجا».
در روزهاي اولي كه در قم شيوع كرونا رسميت يافت دو گروه از مسافران امكان خروج نيافته بودند و با بينظميهاي ايجاد شده به سبب توقف خيلي از پروازها يا محدوديتها مجبور شده بودند در قم بمانند. دو گروه از خارجيها كه اهل پاكستان و عراق بودند.
ماموريت سنا عيبپوش به قم به تعبير خودش «يك رشد شغلي مهم» برايش بود و در وصف آن ميگويد: «آن آدم قبل نيستم. آنقدر كه ميترسيدم ديگر نميترسم. ما طغيانهايي از بيماري نظير ابولا در آفريقا را از نزديك نديده بوديم و بيشتر دربارهاش خوانده بوديم. اما در ايران در برابر طغيانها قدم پيش نگذاشته بودم تا به دل آنها بزنم. الان اگر اتفاقي مشابه بيفتد با دست پرتر به ماموريت اول در دل اپيدمي ميروم.» اما بخشي از درسآموختههاي اين اپيدميولوژيست ميتواند براي بسياري از ما كه ممكن است هيچگاه وارد تصميمگيريهاي كلان نشده باشيم، مفيد باشد. به ويژه وقتي كه او در آستانه نوروز تمام وقت در ستادملي مبارزه با شيوع كرونا مشغول به كار شده است. خودش ميگويد: «روزهاي پيش از سال نو براي من اهميت خاصي دارند. دلم نميخواهد بدون تداركات خاصي قدم به سال بعد بگذارم. اما تمام وقت در ستاد ملي مبارزه با شيوع كرونا مشغول شدم و تنها يك روز براي اينكه اين موضوع برايم اهميت داشت بخشي از خانه را به رسم هر ساله خانهتكاني كردم. قسمت ناخوشايندش برايم اين بود كه نتوانستم سفره هفتسين بچينم و لحظه تحويل سال آنقدر خسته بودم كه چيزي از آن به خاطر ندارم.» عيبپوش در تمام روزهاي تعطيلات نوروز مشغول ارزيابي و تجزيه و تحليل دادههاي مربوط به گسترش بيمارياي كه ديگر نامش شده بود كوويد19، بود. او ميگويد: «يكي از مهمترين درسآموختههاي من از شيوع كرونا فرآيندي بود كه براي اتخاذ يك تصميم در ستاد كشوري طي ميشد. بحثهاي مختلفي ميشد، مولفههاي مختلفي لحاظ ميشد. مناسبات زيادي در نظر گرفته ميشد و بعد آن تصميم اعلام عمومي ميشد. اما جالب وقتي بود كه آن تصميم اعلام ميشد و تفسيرهايي كه مردم از آن داشتند را ميشنيدم. به نظر من فضايي كه مردم تصميمهاي كلان را تفسير ميكنند پر از سوءتفاهم است. من تا قبل از آنكه در ستادملي مبارزه با شيوع كرونا فعاليت نكنم از نزديك چنين تجربهاي نداشتم. ميديدم كه سيستم دارد تمام تلاشش را براي اخذ بهترين تصميم و اجراي آن به كار ميگيرد، اما مردم چيزي ديگر ميگفتند. حتي بسياري از تفسيرهاي مردم درباره تصميمهاي كلان بيپايه و اساس بود. دستكم من الان اين تجربه را دارم كه درباره تصميمات كلان قضاوت منفي نكنم، زيرا خيلي از عوامل مختلف هست كه بايد در يك تصميم كلان لحاظ شود. اگر اين وضع در همه تصميمهاي ديگر رخ داده باشد واقعا ما دچار سوءتفاهم زيادي با دولت و مسوولان هستيم.»
- به هر حال مردم هم حق دارند. انتظار دارند تصميم مناسب به موقع گرفته شود. مثلا در مورد خريد واكسن و انجام واكسيناسيون. آيا فكر ميكنيد آنچه دولت در اين زمينه انجام داده درست است؟
- اصلا بگذاريد اين سوال را بپرسم كه چه كسي گفته همه بايد واكسن بزنند؟ سوال ديگر اين است كه چه كسي گفت واكسن نميخريم؟ سوال ديگرم هم اين است كه چرا كسي كه حتي ذرهاي از سياستگذاري سلامت نميداند يا اساسا از ملاحظات فني در حوزه سلامت خبر ندارد در اين حوزه اظهارنظر ميكند. مثلا اينكه ميگويند بايد واكسن بخريد و به همه هم واكسن بزنيد. منطق علمي اين حرف كجاست؟
وقتي اين روزها ميشنويم كه باز هم برخي شهرها دوباره به رنگ قرمز درآمدهاند اين نگراني در ما بيشتر و بيشتر ميشود كه نكند يكي از متخصصان كشورمان كه در تمام روزهاي كرونايي يكسال اخير تلاش كرده تا بتواند بهترين مشاورههاي لازم را براي مديريت شيوع اين ويروس بدهد و به آيين نوروز خيلي علاقهمند است، نتواند اين نوروز را هم پاي سفره هفتسين بنشيند.
اگر شما خودتان را جاي «سنا عيبپوش» بگذاريد درباره اين نگراني چه خواهيد گفت؟ به ويژه آنكه عيبپوش ميگويد: «فشار كار روي ما خيلي زياد بود. احساس ميكنيم خستگي دارد ما را به سمتي ميبرد كه كاراييمان را روزبهروز پايين و پايينتر ميآورد.»
- آيا فكر ميكنيد حتي با وجود واكسن و شروع واكسيناسيون ما باز هم بايد با كرونا دست و پنجه نرم كنيم؟
- حداقل يكسال ديگر بله. ما خيلي چيزها درباره كرونا نميدانستيم. الان هم نميدانيم. مثلا نميدانيم افرادي كه به كوويد 19 مبتلا شدهاند تا چقدر نسبت به بيماري ايمن شدهاند. نميدانيم آنهايي كه واكسن دريافت ميكنند تا چه اندازه ايمني در آنها ايجاد شده و اين ايمني بقا پيدا ميكند. نميدانيم ويروس كرونا چه تغييراتي و چه جهشهايي خواهد كرد و آيا ممكن است جهشهاي ويروس واكسنها را نسبت به آن بياثر كند، چون اين موارد را نميدانيم نميتوانيم خيلي پيشبيني كنيم.