• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3275 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۲ تير

مساله‌ روشنگري انتخاب ضروري بين نابالغي و بلوغ فكري است

تكاپوي روشنگري، تكاپوي نقد است

در عصر كنوني، پروژه‌ روشنگري همچون كلي يكپارچه درنظر گرفته مي‌شود. با اين حال، در تاريخ فرهنگ‌مان خردگريزي و گاه خردستيزي، براي سده‌ها غلبه داشت. تحولات اجتماعي و سياسي نيز تا پيش از دوره‌ تدارك نهضت مشروطه بسيار كم‌دامنه و محدود بود. با چنين پشتوانه‌اي به نظر ضروري مي‌رسد كه اكنون در عين توجه اصلي به تحولات در عرصه‌ سياسي‌- اجتماعي تاكيد ويژه‌اي بر حوزه‌ انديشه‌ورزي براي پرورش و گسترش خودآييني در جامعه‌مان داشته باشيم. به ويژه، بايد تاكيد كرد امروزه در دوراني زندگي مي‌كنيم كه افول خرد پررنگ است. جريان‌هاي بنيادگرا امروزه بقاي خود را، يكسره، در ستيز با عقل مي‌جويند. امروزه بي‌خردي در عرصه‌ منطقه‌ ما و جهان جولان مي‌دهد

 كانت روشنگري را با به كارگيري همگاني عقل خويش تعريف كرد. اين نوع به كارگيري عقل، هرچند فرد را در پيوند با جامعه قرار مي‌دهد اما نظر كانت، دركل، معطوف به فرد است. كانت به روشنگر شدن جامعه نيز توجه دارد اما تاكيد خود را بر فرد مي‌گذارد كه از نظر او مي‌تواند به سرعت در مسير روشنگر شدن پيش برود فوكو مي‌نويسد: «در قلب آگاهي تاريخي‌اي كه روشنگري از خودش دارد اصل نقد و خلق مدام خويش در خودآييني‌مان قرار دارد.» نقد، فني است كه به اتكاي آن مي‌توانيم خود را چندان خودآيينانه بپروريم كه بتوانيم بخواهيم مسووليت زندگي خويش را بر عهده‌گيريم. اين به‌معناي تلاش براي حمايت از خويشتن است

  آخرين كتاب حسن قاضي مرادي با عنوان «پويايي نقد» از سوي نشر اختران در دست انتشار است. وي اين كتاب را در دو قسمت تنظيم كرده است. در قسمت اول با توجه به نظرات كانت و فوكو كوشيده تا اولا ادراكي فلسفي و سياسي از مفهوم نقد به دست دهد و ثانيا اين ادراك را در ارتباط با موقعيت جامعه خودمان به كار گيرد. قسمت دوم كتاب نيز شامل هشت نقد است بر برخي نظرات انديشمنداني از جمله: دكتر حسين بشيريه، محمد علي كاتوزيان، بابك احمدي و... او در قسمت اول كتاب پس از اشاره به نظرات كانت و فوكو درباره «روشنگري» به طرح اين نكته مي‌پردازد كه چگونه بايد به مساله روشنگري در جامعه خود بنگريم. اين مقاله بخشي از همين موضوع در كتابي است كه طي روزهاي آينده در اختيار مخاطبان قرار خواهد گرفت.

 

پرداختن به فرهنگ نقد با توجه به عصر روشنگري به‌معناي الزام تكرار عصر روشنگري سده‌ هجدهمي اروپاي غربي در موقعيت كنوني جامعه‌مان نيست. اين تكرار، امكان‌ناپذير است. اگر هم نبود خطاست. زيرا تاكنون جنبه‌هاي گوناگوني از عصر روشنگري نقد شده است. با اين حال، ما نيز روياروي پرسشي قرار داريم كه كانت درباره‌ اكنونيت تاريخي جامعه‌ي خود پرسيد: «اگر اكنون بپرسند كه «آيا ما در حال حاضر در عصري روشن‌انديش زندگي مي‌كنيم؟» پاسخ آن اين است كه: «نه، اما در عصر روشنگري به سر مي‌بريم.» (كانت، 1376، 7) پاسخ ما به اين پرسش نيز همين است. الزام بررسي عصر روشنگري از اينجاست. غرب در نقد سده‌هاي ميانه‌ خودش، در پي رنسانس و اصلاح دين (رفرماسيون) عصر روشنگري‌اش را تاسيس كرد. ضرورت بررسي روشنگري براي ما نيز اين است كه براي گذار به جامعه‌ مدرن بايد ويژگي‌هاي جامعه‌ سنتي در اكنونيت تاريخي‌مان را نقد كنيم. در اين بررسي لازم است به ويژگي‌هاي عام و ضروري آن عصر توجه داشته باشيم نه ويژگي‌هاي خاص و تصادفي آن. همچنان كه فوكو روشنگري را عصر پيوند «پيشرفت حقيقت و تاريخ آزادي» و شيوه‌ متمايز فلسفيدن همچون روندي عام و ضروري مي‌سنجد. مي‌نويسد: «فكر مي‌كنم روشنگري همچون مجموعه‌ رويدادهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، نهادي و فرهنگي - كه هنوز به طور وسيعي به آن وابسته‌ايم- عرصه‌ ممتازي را براي تحليل شكل مي‌دهد. همچنين فكر مي‌كنم روشنگري به‌منزله‌ اقدام جسورانه‌اي براي اتصال پيشرفت حقيقت و تاريخ آزادي در ارتباط مستقيم با يكديگر، پرسشي فلسفي را جمع‌بندي مي‌كند كه بررسي آن براي ما پابرجاست. نهايتا فكر مي‌كنم... روشنگري شيوه‌ معيني از فلسفيدن  را متمايز كرد.»  
اما اگر از منظري كه كانت در سده‌ هجدهم و فوكو در سده‌ بيستم اروپا آن را مساله يا غامض اكنونيت خود مي‌دانند براي كل جهان اكنونيت دارد براي ما ايرانيان اين اكنونيت به واسطه‌ گذشته فرهنگي‌مان بسيار پررنگ‌تر است. زيرا، براي نمونه، مي‌دانيم كه عقل‌گرايي از ويژگي‌هاي عام عصر روشنگري بود؛ چندان كه اين عصر را «عصر خرد» نيز ناميدند. اما در گذشته‌ فرهنگي ما تا پيش از دوره‌ تدارك نهضت مشروطه، خردگريزي-
و گاه، خردستيزي- براي حدود 800 سال بسيار برجسته بود. به ويژه، براي سده‌ها، در تصوف و عرفان ايراني آن هم عمدتا از موضع رويكردي احساسي- عاطفي
بر ناكارآمدي و بي‌اعتباري عقل انسان، به طور گسترده‌اي تاكيد شده است.  
به علاوه، كانت در تعريف روشنگري بر اينكه فرد بايد خرد خود را بدون هدايت ديگري به كار گيرد تاكيد كرد. از نظر فوكو «كانت آشكارا نشان مي‌دهد كه «راه برون‌رفت» - كه روشنگري را مشخص مي‌كند- روندي است كه ما را از وضعيت «نابالغي» مي‌رهاند. كانت با استفاده از «نابالغي» حالت مشخصي از اراده‌ ما را در نظر دارد كه سوق‌مان مي‌دهد در همه‌ حوزه‌هايي كه استفاده از عقل الزامي مي‌شود بپذيريم كه اقتدار شخص ديگري ما را هدايت كند.»
از اين منظر، نفي نابالغي فكري براي كانت به‌معناي تحقق خودآييني به عنوان يكي از مباني عام و ضروري روشنگري بود. اما در گذشته‌ مناسبات اجتماعي ما به اين علت كه «جماعت» بر «فرد» غلبه داشت و هنجارهاي زندگي جمعي بر ويژگي‌هاي فردي آحاد مردم سايه مي‌انداخت در ميان ما، پيش و پس از دوران معاصر در مجموع، فرديتي شكل نگرفت كه با خودآييني متمايز شود.
به برخي از نكاتي اشاره مي‌كنم كه در تكاپوي روشنگري با آنها مواجهيم.
فلسفه‌ انتقادي كانت، عصر روشنگري را با سه پرسش اصلي مواجه كرد: «من چه مي‌توانم بدانم؟ من چه بايد بكنم؟ من به چه چيز حق دارم اميدوار باشم؟» پيشبرد روند روشنگري مستلزم پاسخ مكرر به اين پرسش‌هاست. نكته‌ اساسي در پاسخ‌جويي به اين سه پرسش اساسي قرار داشتن در اكنونيت تاريخي خودمان است؛ نه اين كه، دركل و به طور انتزاعي، نظر فرد درباره‌ اينكه انسان چه مي‌تواند بداند يا انجام دهد يا به چه اميد داشته باشد چيست.
براي هريك از ما - و در مجموع،
جامعه - پرسش اين است كه اكنون «چه بر سر ما مي‌آيد» و ما در برابر اين وضعيت چه بايد بكنيم. پرسش اين نيست كه من جدا از موقعيت كنوني‌ام كيستم و چه انتظارات ذهني‌اي از خود دارم.
در عين حال، پرسش از اكنون من، اما به عنوان لحظه‌اي غيرتاريخي نيز نيست. در فرهنگ ما چه بسيار كه بر « دم» و
« امروز» به عنوان «اكنون» تاكيد شده است. اما در اين تاكيد، اكنون وجه تاريخي نمي‌يابد. تاكيد بر اكنون وقتي وجه تاريخي نيابد فقط به‌معناي استغراق در اكنون به علت پيش‌بيني‌ناپذيري  زندگي  است.
 كانت روشنگري را با به كارگيري همگاني عقل خويش تعريف كرد. اين نوع به كارگيري عقل، هرچند فرد را در پيوند با جامعه قرار مي‌دهد اما نظر كانت، دركل، معطوف به فرد است. كانت به روشنگر شدن جامعه نيز توجه دارد اما چون فكر مي‌كند روشنگر شدن جامعه به آهستگي انجام مي‌شود تاكيد خود را بر فرد مي‌گذارد كه از نظر او مي‌تواند به سرعت در مسير روشنگر شدن پيش برود. با اين حال، نبايد نتيجه گرفت كه هر فرد صرفا با به كارگيري عقل خود به شيوه‌ي همگاني- اما صرفا در حوزه‌ زندگي شخصي خصوصي‌اش- مي‌تواند در مسير روشنگري پيش برود. از نظر فوكو «روشنگري بايد به عنوان موضوعي دوسويه در نظر گرفته شود. همچون روندي كه در آن انسان‌ها به طور جمعي در آن مشاركت مي‌كنند و همچون عملِ «دليري» كه به طور فردي به كار برده مي‌شود. انسان‌ها هم عناصر و هم عوامل يك روند يكتا [يعني روشنگري] اند. آنان تا آن گستره‌اي عناصر فعال اين روند هستند كه در آن مشاركت مي‌كنند و اين روند تا آن محدوده‌اي متحقق مي‌شود كه انسان‌ها تصميم دارند عاملان داوطلب اين روند باشند.»  اين نكته را مي‌توان چنين دريافت كه در رويكرد نقادانه، هستي‌شناسي خود نه همچون كردار يك هستي منفرد بلكه در مقام فردي خودآيين كه در مشاركت با ديگران قرار دارد سنجيده مي‌شود. فوكو مي‌نويسد: «تحليل روشنگري، با تعريف اين پيشينه همچون گذار بشريت به موقعيت بلوغ خود، واقعيت امروزين را نسبت به اين حركت عمومي و جهت‌گيري‌هاي اساسي آن تعيين مي‌كند. اما همزمان اين تحليل نشان مي‌دهد كه در همين لحظه چگونه هر فرد به نوع معيني نسبت به اين روند عمومي مسوول است.»
كانت در تكاپوي روشنگري، اساس را بلوغ فكري مي‌داند. از نظر او نقش فلسفه در روند كسب بلوغ فكري كليدي است. اما روشنگري صرفا تكاپويي در قلمرو انديشه‌ورزي و فلسفيدن نيست. روشنگري در حوزه‌هاي اجتماعي و سياسي از طريق اصلاحات و انقلاب شامل تغييراتي بود كه جوامع را دركل متحول كرد. البته تحقق روشنگري در جوامع متفاوت با تاكيد متفاوتي بر سپهر انديشه‌ورزي يا تحولات اجتماعي همراه بوده است. براي نمونه، در انگلستان و امريكا روشنگري بيشتر با تحولات اجتماعي و سياسي تحقق يافت. در حالي كه مثلا در آلمان جنبش فكري در اولويت قرار داشت. در فرانسه نيز هرچند روشنگري با جنبش فكري عظيمي همراه بود اين جنبش در انقلاب كبير با تحولات اجتماعي‌-  سياسي گره خورد.
در عصر كنوني، پروژه‌ روشنگري همچون كلي يكپارچه درنظر گرفته مي‌شود. با اين حال، اشاره كردم در تاريخ فرهنگ‌مان خردگريزي و گاه خردستيزي، براي سده‌ها غلبه داشت. تحولات اجتماعي و سياسي نيز تا پيش از دوره‌ تدارك نهضت مشروطه بسيار كم‌دامنه و محدود بود. با چنين پشتوانه‌اي به نظر ضروري مي‌رسد كه اكنون در عين توجه اصلي به تحولات در عرصه‌
سياسي‌- اجتماعي تاكيد ويژه‌اي بر حوزه‌ انديشه‌ورزي براي پرورش و گسترش خودآييني در جامعه‌مان داشته باشيم. به ويژه، بايد تاكيد كرد امروزه در دوراني زندگي مي‌كنيم كه افول خرد پررنگ است. جريان‌هاي بنيادگرا امروزه بقاي خود را، يكسره، در ستيز با عقل مي‌جويند. امروزه بي‌خردي در عرصه‌ منطقه‌ ما  و جهان جولان مي‌دهد.
هيچ فردي نمي‌تواند فكر كند با تلاش براي غلبه بر نابالغي فكري‌اش در مسير روشنگري پيش مي‌رود مگر كه به نوعي رابطه‌اش را با سلطه -  در هر رابطه‌ اجتماعي‌اش و رابطه‌اش را با حاكميت - تغيير دهد. اين تغيير در پي درگير شدن با رابطه‌ معطوف به سلطه‌ روي مي‌دهد و نه با كناره‌گيري از آن. فوكو مي‌نويسد: «روشنگري با تغيير و اصلاح رابطه‌ از پيش موجود اراده، قدرت  و به كارگيري عقل تعريف   مي‌شود.»
در معناي كانتي، به كارگيري عقل
به كارگيري به طور همگاني عقل و اراده نيز معرف رويكرد خودآيينانه است.
از اين رو، هيچ تقلاي فكري‌ـ عمليِ فرد، روشنگرانه نيست مگر به گونه‌اي معطوف به تغيير و اصلاح رابطه‌ سلطه آن هم از موضع اراده‌ خودآيينانه باشد. تداوم بدون تغيير و اصلاح رابطه‌ سلطه، روشنگري را پيش نمي‌برد. هر نگرش فكري كه معطوف به رابطه‌ سلطه نشود فرد را اسير زمان حال خود مي‌كند.
مساله‌ روشنگري، از نظر كانت، نه ايجاد تعادل بين عقل و اقتدارها و سنت‌هاي ديني يا غيرديني بلكه انتخاب ضروري بين نابالغي و بلوغ فكري است. گذار از نابالغي به بلوغ فكري گذاري غيرقابل بازگشت و بنابراين، انقلابي است. اما اعتدال‌طلبي بين عقل و گونه‌هاي متفاوت اقتدارهاي سنتي غيرعقلاني ديني و غيرديني به ‌معناي ايجاد  نوعي التقاط‌گرايي است.
  آنچه امروزه روشنگري را براي ما تعين مي‌بخشد « انتخاب تاريخي» فرد بين نابالغي و بلوغ فكري است. اين انتخاب تاريخي به عنوان قلب روشنگري، شرط رهايي است. اما اين انتخاب تاريخي اولا فقط از طريق يك تحول فكري ممكن نمي‌شود. اين انتخاب، نهايتا، در عرصه‌ عمل قطعيت مي‌يابد وقتي كه فرد تحول قطعي خود را با تحول قطعي، يعني انقلابي جامعه‌ خود پيوند زند. ثانيا اين انتخاب از طريق مقابله‌ مدام با محدوديت‌هاي عقل تعين مي‌يابد. اين انتخابي است كه از نظر فوكو «بايد به «محدوديت‌هاي امروزين [امر] ضروري» سمت وسو داده شود، يعني به سوي هرآنچه كه براي شكل دادن به خودمان در مقام سوژه‌هاي خودآيين اجتناب‌ناپذير نيست يا  ديگر نيست.»
روشنگري موردنظر كانت در جامعه‌ تحت سيطره‌ دولت مطلقه كه او در آن مي‌زيست ممكن بود. بالطبع او روشنگري را به گونه‌اي تبيين نكرده بود كه در سازگاري با دولت مطلقه باشد. از نظر او تبيين عام به‌كارگيري جسارت‌آميز به شيوه‌ همگاني عقل خويش نه فقط در دولت مطلقه كه در هر حاكميت ديگري نيز ممكن و ضروري است. از اين لحاظ، توجيه كناره‌گيري خود از روند روشنگر شدن با اين بهانه كه در اين يا آن حاكميت سلطه‌گر روشنگري ممكن نيست فقط به‌معناي رويگرداني  از فعاليت روشنگرانه است.
 روشنگري مستلزم تلاشي درازمدت و طاقت‌فرساست؛ تلاشي كه با فراز و نشيب‌هاي بسيار، با درد بسيار آميخته است. اما اگر فرد بخواهد از رنج و حقارت زندگي تحت سلطه‌ شر برهد، اگر بخواهد فردي پيرو نباشد بايد درد روشنگرسازي خود را تا به آخر تاب بياورد. تنها آناني كه درد مبارزه با نابالغي خويش را تاب مي‌آورند شادي زيستن در مقام فردي خودآيين را تجربه خواهند كرد.
تكاپوي روشنگري، تكاپوي نقد است. فوكو مي‌نويسد: «در قلب آگاهي تاريخي‌اي كه روشنگري از خودش دارد اصل نقد و خلق مدام خويش در خودآييني‌مان قرار دارد.» نقد، فن و وسيله است؛ وسيله‌ خلق مدام خود در اكنون و در چشم‌انداز آينده. نقد، فني است كه به اتكاي آن مي‌توانيم خود را چندان خودآيينانه بپروريم كه بتوانيم مسووليت زندگي خويش را
بر عهده‌گيريم. اين به‌معناي تلاش براي حمايت  از خويشتن است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون