تاريخچه گرافيتي به زبان ساده
گرافيتي زبان بيان
سپهر علايين
گرافيتي نوعي ارتباط تصويري است كه روي ديوار يا سطوح ديگر و معمولا در محلهاي عمومي مثل خيابانها ايجاد ميشود. گرافيتي يك لفظ عام است، ميتواند يك خط با نوك كليد باشد، نوشتهاي ساده با اسپري روي ديوار، تا نقاشيهاي بزرگ و بسيار پيچيده و البته سابقه آنها به زمانهاي بسيار دور بازميگردد. اين طرحها در جهان معمولا زيرزميني هستند و عوامل قانون با آنها برخورد ميكنند.
لغت «گرافيتي» در واقع شكل جمع لغت «گرافيتو» است كه هر دو از لغت «گرافياتو»- به معني خراشيده شده- در زبان ايتاليايي گرفته شدهاند.
قديميترين مثالهايي كه براي گرافيتي ميتوان آورد به زمانهاي مصر و يونان باستان برميگردد. آثاري كه اكنون در دست است شامل سنگنوشتهها و اشكال مختلفي است كه در محيطهاي شهري آن موقع كشيده شده بود. بيشتر اين آثار با اجسام تيز حكاكي شدهاند، در آن زمان از گچ و زغال هم در كنار حكاكي استفاده ميشده است. گرافيتي در زمان باستان معاني متفاوتي با چيزي كه امروز رواج دارد، داشته است؛ براي مثال در گذشته گرافيتيها ابزاري براي ابراز عشق و علاقه يا نوشتههاي حاصل از تفكر بودهاند، در مقابل معاني تندتر اجتماعي و سياسي كه امروزه ديوارنگارهها دارند. در آن زمان هم البته روي يادبودها و آثار ارزشمند طرح ميكشيدند كه كاري بس ناپسنديده است...
نخستين آثار از گرافيتي به سبك مدرن كه هنوز وجود دارد، در شهر اِفِسِس -يكي از شهرهاي يونان باستان كه بقاياي آن در تركيه است- پيدا شده، اين اثر خاص البته خيلي سالم نمانده ولي ميتوان آن را به نقاشيها و ديوارنوشتههاي تبليغاتي كه امروزه ميبينيم، نسبت داد.
در طول قرن بيستم در امريكا و اروپا گرافيتي بيشتر با گروههاي خياباني در ارتباط بود. آنها از گرافيتي براي مقاصد متعددي استفاده ميكردند از جمله مشخص كردن محدوده، بزرگداشت اعضاي از دست رفته يا حتي دعوت ديگر گروهها به يك دعواي خياباني. گرافيتي منحصرا در مراكز شهري خاص ديده ميشد، در اروپا و امريكا كه رواج گرافيتي بيشتر بود، اهداف اصلي براي طراحي، قطارهاي شهري، ديوارها و تابلوهاي تبليغاتي درون شهر بودند. در دهه 1990 ميلادي، نوع جديدي از گرافيتي پديدار شد، اين شكل جديد–كه به تگينگ يا برچسب زدن مشهور است- متشكل بود از كشيدن و تكرار طرح يا نمادي خاص در مناطق مختلف، و چون هدف اصلي استفاده از اين روش، جلب حداكثر توجه بود، معمولا در محلهاي پررفت و آمد و استراتژيك از آن استفاده ميشد. اين سبك گرافيتي به كشور ما هم نفوذ كرده و شايد بتوان آن را رايجترين شكل گرافيتي در داخل كشور خواند، ممكن است شما هم اگزيت (EXIT) هاي روي در و ديوار تهران را ديده باشيد. البته لازم به ذكر نيست كه اين روش برچسب زدن، با وجود فراگيري زياد، بيشتر باعث زشت و خراب شدن چهره شهر ميشود تا بهبود آن. شهر نيويورك يكي از اصليترين شهرهايي است كه گرافيتي در آن تكامل پيدا كرد و به چيزي كه ما امروزه ميشناسيم، تبديل شد. در انتهاي قرن بيستم ميلادي تصور چهره خيلي از شهرهاي بزرگ اروپايي و امريكايي بدون گرافيتيهاي رنگارنگ بر ديوارها و واگنهاي مترو غيرممكن بود.
امروزه از مواد و روشهاي بسيار گوناگوني براي ايجاد اين طرحهاي روي ديوار استفاده ميشود، ولي هنوز هم اسپري رنگ بيشترين كاربرد را دارد. يكي از روشهاي ايجاد گرافيتي كه شايد بتوان آن را از بقيه بيشتر متمايز كرد، استفاده از شابلون است. اين روش هم علاقهمندان خاص خود را دارد چون از لحاظ نياز زماني بسيار به صرفه است وكپيهاي دقيقي هم ايجاد ميكند. برچسبها و پوسترها نوع ديگري از گرافيتي محسوب ميشوند، در اين روش هنرمند به جاي اجراي اثر در محل، تماما كار را در مكان امن ديگري انجام ميدهد و نتيجه را كه ميتواند مانند يك برچسب قيمت كالا باشد، در هر محلي در كمترين زمان بچسباند، ولي دوام اين روش بسيار كمتر از اسپري رنگ است و پاك كردنش هم بسيار راحتتر. نوع ديگري از گرافيتي، نوشتن روي سيمان خشك نشده است، اين نوع از گرافيتي معمولا نام شخص يا اشخاص حاضر و تاريخ نوشتن را دربردارد و معمولا تا دههها پايدار ميمانند. كندهكاري روي درختان هم ميتواند جزو يكي از انواع گرافيتي محسوب شود، نوشتن روي تنه درخت علاوه بر زشت كردن آنها صدمات شديدي به خود درخت وارد ميكند و ميتواند باعث انتقال بيماري به درخت شود.
اكثر هنرمندان گرافيتي به دليل عواقب قانوني كه كارشان ميتواند داشته باشد، ترجيح ميدهند هويت خود را آشكار نكنند و ناشناس باقي بمانند. بنكسي يكي از مشهورترين چهرههاي گرافيتي در جهان است كه هنوز هويت واقعي او شناخته نشده، او هنرمندي انگليسي است كه به ديدگاه سياسي و ضد جنگ در گرافيتيهاي شابلونياش مشهور است، كارهايش را در سرتاسر جهان، از لسآنجلس تا فلستين ميتوان پيدا كرد. پيكسنيت هنرمند ديگري است كه مانند بنكسي هويت او پشت پردهاي از ابهام قرار دارد. پيكسنيت البته برخلاف بنكسي كه بيشتر به جنبه زيباييشناختي و چشمنواز بودن گرافيتي پرداخته و البته در اين مسير موفق هم بوده. چهرههاي موفقي هم بودند كه بدون مخفي كردن هويت واقعي خود توانستند به معروفيت جهاني برسند. در دهه 80 ميلادي كساني چون كيت هرينگ و ژان ميشل باسكيت به دليل گرافيتيهايي كه ميكشيدند شهرت منفي پيدا كردند ولي در سالهاي بعد از همين شهرت براي استخدام شدن در بهترين گالريها به عنوان نقاشهايي خبره سود بردند.
در دهه 80 و 90 ميلادي، اكثر كشورها به دنبال راههايي براي پاك كردن و نابودي گرافيتي بودند با اين اعتقاد كه رواج گرافيتي باعث پستي و نابساماني جامعه ميشود. حتي بعضي شهرها مناطقي را براي گرافيتيكارها در نظر گرفتند و ديوارهايي را به آنها اختصاص دادند. اكثر كشورها از جمله ايران كشيدن گرافيتي را به عنوان خرابكاري ممنوع كردهاند، حتي در بعضي كشورها جزاهاي سختي نيز براي آن در نظر گرفته شده، در بعضي كشورها گشتهايي براي شناسايي و پاك كردن گرافيتيها در نظر گرفته شده، در بعضي ديگر، پايگاههاي داده بر اساس گرافيتي تشكيل داده شده كه پليس از آنها براي شناسايي و ارتباط دادن مجرمان مختلف استفاده ميكند ولي در بعضي مواقع حتي از دست گروههاي خبره (پاك كردن) هم كاري برنميآيد؛ مثلا وقتي گرافيتي روي آثار باستاني باشد، عمليات پاك كردن ميتواند صدمات غيرقابل جبراني به اثر اصلي وارد كند. استفاده از اسپري رنگ هم به شكل خود براي محيط زيست، بسيار زيانبار است. مواد شيميايي كه در اين اسپريها وجود دارند معمولا بسيار سمي هستند. جايگزين مناسب براي اسپريهاي رنگ استفاده از خزه است. خزه را به ديوار با مواد زيستي ميچسبانند و از آن براي نوشتن يا طراحي نقوش مختلف استفاده ميكنند. بعد از مدتي رشد خزه نيز به زيبايي طرح ميافزايد.
با وجود اينكه برداشت عام از گرافيتي نقشهايي است كه گروههاي خياباني يا خلافكار ميكشند، بعضي از گرافيتيها ربطي به اين گروهها ندارند، گرافيتي ممكن است نوعي رفتار ضد اجتماعي تعبير شود كه هدف از آن جلبتوجه اطرافيان يا حتي شكلي از هيجانطلبي و اثبات خود به ديگران است، در زاويهاي ديگر ميتوان آن را شكلي گويا از هنر در نظر گرفت. واقعا اينكه بايد طراحان گرافيتي را (مجرمان) بناميم يا (هنرمندان) مشخص نيست؛ بعضي شايد بيشتر لايق لفظ (مجرم) باشند تا هنرمند چون با طراحي روي اموال عمومي يا حتي آثار ارزشمند تاريخي باعث تخريب آنها ميشوند يا چهره شهر را زشت ميكنند و باعث آلودگي بصري ميشوند، از طرفي بعضي ديگر نيز واقعا هنرمنداني هستند كه صرفا سبك كارشان با بقيه متفاوت است يا شايد امكانات لازم براي بيان خود را ندارند. البته در بعضي موارد شهرداريها و مسولان شهري، خود آنها را استخدام ميكنند تا رنگ و لعابي به ديوارهاي شهر بدهند ولي مسلما نه به آن شكلي كه به عنوان گرافيتي معروف است. نمونه داخلي استفاده قانوني از هنرمندان براي زيباسازي ديوارهاي شهر، كارهاي مهدي قديانلو است، آثار او را در گوشه كنار تهران ميتوان ديد؛ آثاري كه با سرپرستي و درخواست شهرداري كشيده شدهاند. نقاشيهاي سوررئال او شايد بتواند كمي از روزمرّگي ساختمانهاي شهر بكاهد و آدم را به تامل وادارد. البته در شهري مثل تهران سازمان زيباسازي شهرداري باني بسياري از نقاشيها و كاشيكاريها و حجمهاي شهري است كه واقعا جلوهاي ديگر به شهر ميدهند. در كنار استفاده زيباييشناسانه از ديوارنگارههاي شهري، از آنها در موارد ديگري مثل تبليغات نيز استفاده ميشود. ممكن است تبليغ يك كسب و كار باشد، يك فروشگاه يا يك رستوران، شايد هم تبليغات دولت باشد بر يك سياست جديد يا حتي براي رساندن يك پيام سياسي.