• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5476 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۱۶ ارديبهشت

فراز و فرود كارنامه اصغر فرهادي

وداع با دهه دوم

سعيد عقيقي

در فاصله‌ نگاه حيرانِ نظر -كارگر جوانِ رقص در غبار- به رقصِ مشهور فيلم هندي شعله (رامش سيپي، 1978) از تلويزيون تا رحيم سلطاني كه در پايان قهرمان تصميم مي‌گيرد به زندان برگردد و در بازي پايان‌ناپذير رسانه‌اي شركت نكند، كمتر از دو دهه گذشته است. در اين فاصله، فرهادي دوره پرفراز و نشيبي پيموده و به تدريج دوراهي مشهور شخصيت‌هاي او به دوراهي سينماي اجتماعي و دوراهي جامعه ايران براي پيمودن مسيرهاي تازه تبديل شده است؛ اينكه بايد در همان مسير قديم بماند يا در راهي ناشناخته به پيشواز خطرهاي تازه برود. اگر جدايي نادر از سيمين و خانه پدري را وداعي تلخ و اندوهبار با دهه پرتلاطم 1380 بدانيم؛ راه‌حل هر يك از اين دو فيلم را مي‌توان باز دانست؛ اولي به‌ طور تلويحي به مفهوم «ماندن و درگير شدن» مي‌پرداخت و دومي مي‌گفت تا استخوان از زير خاك درنيايد و مرتكب و شاهد با آن رو در رو نشوند، اين خانه، خانه نخواهد شد. در انتهاي دهه 1390 هر دو راهكار بر جاي مانده، اما معادلي سينمايي ندارد. همه ‌چيز -ازجمله سينما- براي جامعه و سينماي اجتماعي تغيير كرده است. ديگر هيچ چيز شبيه گذشته نيست. در اين شرايط، كاناپه اكران نشده و قهرمانِ اكران شده ديگر نه راهكار، كه صرفا اسنادي اجتماعي براي گذار به دوراني تازه‌اند. «سينماي ميانه» به عنوان جرياني كه مي‌كوشيد ضمن بالا بردن استانداردهاي توليد، ارتباط فراگير خود با مخاطبان را حفظ كند، در دهه 1350 به سختي از فيلمفارسي كه به گِل نشسته جهلِ بي‌پايان خود و سلطه فيلم بُنجُلِ فرنگي بود، شكست خورد. اين جريان در نيمه دوم دهه 1360 موفق شد با به‌كار گرفتنِ بخشي از تجربيات دهه قبل، با كمك دو نسل پيوسته به هم و به‌رغمِ گرايشي كه از نظر ايدئولوژي رو به روي آنان ايستاده بود، «سينماي ميانه» را به سطحي درخور توجه برساند. اين جريان آغاز دههِ 1370 با ورود خصمانه گرايشي از «سينماي ايدئولوژيك» عقب نشست و در نيمه دوم اين دهه با تزريق انرژي از جريان‌هاي اجتماعي راهي ميدان شد. «سينماي ميانه» در فاصله سال‌هاي 1376 تا 1382به پيروي از جريان‌هاي اجتماعي گامي پيش گذاشت و از آن پس جز در انتظار چند جرقّه ماند. آخرين جرقّه اين دوره، نماي پاياني قهرمان است. رحيم سلطاني كه نه روشنفكر است و نه مُصلحِ اجتماعي، در انتهاي فيلم نتيجه كوشش براي گرفتن احترام را كنار مي‌گذارد، تصميم مي‌گيرد پاي چيزي كه درست مي‌داند بايستد و بهايش را هم مي‌پردازد. قهرمان زماني بر پرده رفت كه فرهادي ديگر «مُد» نبود. فضاي فرهنگي نيز او را «مصرف» كرده بود، ترجيح مي‌داد به حواشي بپردازد و احتمالا ديدن لحظه تولد دوباره او، رحيم سلطاني و سينماي اجتماعي در نظر نمي‌آمد. در اين سال‌ها كه سينماي ايران نه چيزي براي به خاطر سپردن دارد و نه پاي همراهي با جامعه، نوشتن درباره شخصيتي كه براي بازيابي غرور انساني خود و تولدي دوباره راهي زندان مي‌شود هنوز محلي از اِعراب ندارد. نماي پاياني قهرمان وداعي است با دهه 1390. از نماي پاياني فيلم مي‌توان دريافت گاهي حبس انسانيت در آزادي روي مي‌دهد و انديشيدن به تولد دوباره آزادي در محبس. اين نكته شايد با دنبال كردن سرنوشت آن ديگري كه در روشنايي بيرونِ زندان همسرش را در آغوش مي‌كشد، به اندازه آنكه ترجيح مي‌دهد در تاريكي بماند اما انسانيتِ خود را نگه دارد، يافتني باشد؛ تصويري شايد سهمگين‌تر از نگاه سپيده به همسفرانش كه مي‌كوشيدند اتومبيل/وجدان‌شان را از شن‌هاي ساحلي دربياورند، يا نادر و سيمين كه دور از هم منتظر انتخاب ترمه/نسل بعد مانده بودند، يا عماد و رعنا كه پيرمرد فروشنده ميان همراهي‌شان فاصله انداخته بود. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون