• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5483 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۴ ارديبهشت

بررسي نيروي تغيير و عزيمت در داستان «خانه‌ ادريسي‌ها» در‌ سالمرگ غزاله عليزاده

استحاله اَشراف در کار و لیچار

سميه  مصطفايي

مواجهه‌ با آثار غزاله عليزاده، يكي از مهم‌ترين چهره‌هاي ادبيات معاصر ايران، مواجهه با روايت‌هايي چندصدا، پرجزييات و پرفراز و فرود است؛ از جهان تمثيلي «خانه ادريسي‌ها» تا تشريح و تصوير شمايل روشنفكري دهه‌هاي چهل و پنجاه تهران در «شب‌هاي تهران». از ميان آثار عليزاده «خانه ادريسي‌ها» از منظر نگاه او به گذار از گذشته‌اي محكوم به انحطاط به انقلابي ناكام و اميد به آينده‌اي روشن كه از خاكستر گذشته و حركت بي‌توقف حال مي‌گذرد، حايز اهميتي ويژه است. 

فروپاشي: مبدا عزيمت
انتشار «خانه‌‌ ادريسي‌ها» در سال 1370، سال فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، يكي از مهم‌ترين اتفاقات ادبيات معاصر ايران است. «خانه‌ ادريسي‌ها» روايتگر فروپاشي خانداني اشرافي به دست نيروهاي انقلابي است. روند اين فروپاشي در همان سطرهاي اول داستان در قالب خانه اشرافي فراموش شده‌اي نمود پيدا مي‌كند. شرح به تفصيل اشيا و لوازم منزل در حقيقت نگاهي است به قدمت رو به پايان اهالي منزل كه خود جزيي از اين لوازم شده‌اند و گرد و غباري كهنه به خود گرفته‌اند. هيچ چيز در اين خانه تا لحظه اتفاق عظيم تكان نمي‌خورد؛ حتي اتاق رحيلا كه 20 سال از مرگش گذشته است، همچنان دست ‌نخورده باقي مانده تا موزه خانه و خانواده ادريسي‌ها تمام و كمال باقي بماند. اعضاي چهار نفره‌ خانه هم همچون اشياي ديرينه‌ اين موزه پاي رفتن و حركت ندارند. روال كند و كشدار زندگي در «خانه‌ ادريسي‌ها» با ورود قهرمان‌هاي آتشخانه‌ مركزي، زن‌ها و بچه‌ها و جاسوس‌ها، زير و رو مي‌شود و نظم و قوانين معمول خانه از بين مي‌رود. انسان‌ها از اشيا پيشي مي‌گيرند؛ زبان اشرافي و منزه خانه جاي خود را به زبان كوچه‌بازاري و ليچار و كنايه مي‌دهد؛ عمل، جاي كلمات زيباي بي‌خاصيت و كار جاي بيكارگي، خمودگي و بيهوده وقت گذراندن را مي‌گيرد.

بي‌مكاني و  بي‌زماني
با وجود اينكه داستان در شهر عشق‌آباد به وقوع مي‌پيوندد، بي‌مكاني و بي‌زماني مستتر در وقايع داستان، دست نويسنده را در خلق جهان‌شهري تمثيلي و استعاري باز گذاشته است. در جهان داستاني «خانه ادريسي‌ها» گذشته، حال و آينده ارجاعات مشخص تاريخي و جغرافيايي ندارند، اما گذشته به تفصيل در توصيف‌ها و اشاره‌هاي شخصيت‌هاي پرشمار داستان به تصوير كشيده مي‌شود چنانكه از خلال وقايع آن مي‌توان به چيستي و چرايي وقايع حال پي برد و آنچه در زمان حال در حال وقوع است، شكست قهرمان‌ها را به نوعي پيش‌بيني مي‌كند. اين در هم تنيدگي زمان‌هاي گذشته، حال و آينده در دو زن باقيمانده از خانواده‌ ادريسي، لقا و زليخا نمود پيدا مي‌كند. خانم ادريسي، يكي از «نيلوفرهاي سپيدي كه بر سطح بركه اجدادي مي‌شكفتند» نماينده گذشته‌اي سراسر رنج و انقياد است. او كه پس از ورود آتشكارها در ابتدا تمايلي به تن دادن به تغيير و نظم جديد ندارد پس از مدتي زبانه‌هاي عشق قديمي خود به قباد را تازه مي‌كند تا در زمانه نو به سرخوردگي‌ها، حسرت‌ها و مرزبندي‌هاي طبقاتي پايان دهد. لقا هم كه در ابتداي داستان در جهان تك‌افتاده و آدم‌گريز خود زندگي مي‌كند، در نهايت چنان دستخوش تغيير مي‌شود كه گويي آنچنانكه در سطرهاي كتاب نيمه‌سوخته مي‌خواند دوباره‌ زاده شده است. او كه در ابتداي داستان از بوي مردان هم فراري است در اواخر داستان براي جمعي از مردان پيانو مي‌نوازد و با زندگي در خوابگاهي عمومي كنار مي‌آيد. 

خانه: بستر استحاله
در اين نظم جديد مرزها فرو مي‌ريزند و كسي بر ديگري به واسطه مال و مكنت و موقعيت برتري ندارد. هيچ جلو زدني هم در كار نيست. در حقيقت بناي داستان، بناي تغيير و از دل زمانه‌اي به زمانه‌ ديگر غلتيدن است. خانه بستر اين تغييرات است و شاهدي خاموش بر گذر از گذشته‌اي كه جايي از فراز و فرود مي‌افتد و ناگهان درگير استحاله‌اي عظيم مي‌شود و تغييري در بطن تغييري ديگر چنان رخ مي‌نمايد كه حتي قهرمان‌ها هم چهره عوض كرده و به راي و اقدام آتشخانه‌ مركزي به ديده شك نگاه مي‌كنند. هيچ چيز ثابت باقي نمي‌ماند و مسير اتفاقات با چنان سرعتي بر مدار تحول مي‌چرخد كه دشمنان پيشين به مقام درك و مفاهمه مي‌رسند و در برابر دشمن جديد آماده مبارزه مي‌شوند، مبارزه در برابر قدرتي كور و تك‌صدا كه از دل انقلابي در ظاهر برابري‌خواه برآمده است. 

گذشته ميرا در برابر حال  ناميرا
وهاب اما ميلي به تغيير ندارد و همچنان تمايل دارد هم خود بخشي از موزه خانوادگي ادريسي‌ها باشد هم شمايل محبوبش رحيلا را از گزند دخل و تصرف زمان حفظ كند. او ابتدا سعي مي‌كند اتاق رحيلا را از چنگ‌اندازي تازه‌واردها دور نگه دارد و كمي بعد براي محافظت از گذشته تقلا مي‌كند وجود ميراي رحيلا را كه مي‌داند در نظم جديد خانه در آستانه فراموشي است، در حضور جاري و عيني ركسانا زنده كند. او حتي سعي دارد براي اثبات مهر ديرينه خود به ركسانا كه به پيش از ديدار اين دو باز مي‌گردد پيشينه‌اي تاريخي دست و پا كند، آنچنانكه مدعي مي‌شود: «زن‌هاي گذشته در وجودت تكرار مي‌شوند.» گذشته و خواب و خيال گذشته براي وهاب حقانيتي است كه واقعيت بي‌پرده و خشن حال و آينده را بي‌اعتبار مي‌كند. اما ركسانا هم‌نظر با زليخا و لقا ميلي براي سير و سقوط در انجماد گذشته را ندارد و مي‌خواهد بخشي از جريان توقف‌ناپذير زمان حال باشد. او به خوبي مي‌داند كه وهاب نه در پي عشق او كه در پي استمرار سايه اثيري رحيلاست كه نقطه اتصال او به گذشته است. عشق وهاب به كتابخانه‌اش هم از همين جنس است، پاسباني گذشته و هر آنچه از گذشته باقي مانده است. آنچنانكه ركسانا به خوبي درمي‌يابد: «در كتاب خواندن تو يك‌جور اداي دين به زني است كه نشناختي.» در حقيقت چيزي كه براي هميشه در گذشته جا مانده و ديگر نمي‌شود، تغييرش داد. وهاب كه دانش‌آموخته تاريخ است، در وصل كردن آنچه از تاريخ ياد گرفته به زمانه‌اش عاجز است و در جواب يكي از تازه‌واردها كه چرا درس تاريخ نمي‌دهد، مي‌گويد: «چه بگويم كه خوشت بيايد؟ منطقي فكر كن! تا حالا نفهميده‌اي كه من در اين جامعه يك زالوي منفورم با افكار ارتجاعي، نفس كشيدنم را به زور تحمل مي‌كنند چه رسد به درس دادن.» همه اينها از او «كنده خشك و پوكي در حاشيه» ساخته است كه از يك «روياي شبانه به رويايي ديگر» مي‌غلتد. 
چنين به نظر مي‌رسد كه دليل حضور وهاب در داستان، تنها عضو خانواده ادريسي‌ها كه به تغيير تن نمي‌دهد، در حقيقت درك حد و عمق تغييرپذيري زليخا و لقاست. در تصويري كه عليزاده از اين آخرين بازمانده‌هاي خانواده اشرافي پيش روي مخاطب مي‌گذارد به خوبي مي‌بينيم كه سد شدن در برابر تغييرات و با تغييرات همراه شدن هر كدام چه سروشكل و نتايجي دارند. اما برخلاف آنچه وهاب مي‌خواهد گذشته‌اي اثيري از جنس لوبا و رحيلا هم در خدمت ساختن تغييري بزرگ، ساختن حال و آينده‌اي قابل اتكا در مي‌آيد؛ گنج پنهان شده در اتاق لوبا و رحيلا به كمك ياران كوهستان مي‌آيد تا مبارزه‌شان را عليه آتشخانه سراسر فساد شروع كنند. در حقيقت گذشته‌اي كه در خود بماند و راه را براي تحول و دگرديسي باز نكند، محكوم به فناست. در نهايت وهاب آنچه بايد از روند پرشتاب گذر از خيال گذشته به واقعيت حال درمي‌يابد و مامن يادها و خاطره‌هايش را، خانه‌اي كه ديگر هيچ شباهتي به خانه ادريسي‌ها ندارد، ترك مي‌كند و راهي سفر مي‌شود. دست‌نوشته‌هاي يونس هم بخشي از تلاش گذشتگان براي استمرار تغيير و عزيمت است: آيندگان بايد بدانند كه گذشتگان چه سير و سلوكي را براي رسيدن به زمان حال طي كرده‌اند، بايد بدانند كه هيچ فضيلتي در توقف و ركود نيست. 


  «خانه‌ ادریسی‌ها» روایتگر فروپاشی خاندانی اشرافی به دست نیروهای انقلابی است. روند این فروپاشی در همان سطرهای اول داستان در قالب خانه اشرافی فراموش شده‌ای نمود پیدا می‌کند. شرح به تفصیل اشیا و لوازم منزل در حقیقت نگاهی است به قدمت رو به پایان اهالی منزل که خود جزيی از این لوازم شده‌اند و گرد و غباری کهنه به خود گرفته‌اند
   بنای داستان، بنای تغییر و از دل زمانه‌ای به زمانه‌ دیگر غلتیدن است. خانه بستر این تغییرات است و شاهدی خاموش بر گذر از گذشته‌ای که جایی از فراز و فرود می‌افتد و ناگهان درگیر استحاله‌ای عظیم می‌شود و تغییری در بطن تغییری دیگر چنان رخ می‌نماید که حتی قهرمان‌ها هم چهره عوض كرده و به رای و اقدام آتشخانه‌ مرکزی به دیده شک نگاه می‌کنند

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون