• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3298 -
  • ۱۳۹۴ پنج شنبه ۱ مرداد

به بهانه افشاگري رضا داوري اردكاني

شاگرد فرديد؛ «دوست متفكرِ» شريعتي

برتري شريعتي قابل انكار نيست

محسن آزموده| اين روزها شبكه‌هاي متنوع اجتماعي خوب يا بد و درست يا غلط فراتر از روابط اجتماعي متعارف ميان اعضا و حتي خبررساني و خبرپراكني و اظهارنظرهاي سياسيون به فضايي براي واكنش‌هاي روشنفكران نيز بدل شده است و بسياري از اهل نظر و روشنفكران و صاحبنظران در آنها ديدگاه‌هاي خود را بيان مي‌كنند يا نسبت به نقد و نظرهاي ديگران واكنش نشان مي‌دهند. علاقه‌مندان به اين دست مباحث با نوشته‌هاي فيس‌بوكي نصرالله پورجوادي آشنا هستند كه حتي در نشريه بخارا نيز منتشر مي‌شود. بسياري از حواشي روشنفكري ايراني نيز در همين شبكه‌ها منعكس مي‌شود. براي نمونه باز آشنايان حتما اظهارنظر سعيد ليلاز به جلسه بررسي كارنامه عزت‌الله فولادوند و واكنش مرتضي مرديها به آن را خوانده‌اند. حالا نيز يكي ديگر از چهره‌هاي نام‌آشنا در صفحه اينستاگرامش نامه‌اي را منتشر‌ كرده و نسبت به اظهارنظري در يكي از نشريات در مورد خودش واكنش نشان داده است. هفته پيش رضا داوري اردكاني، استاد قديمي فلسفه دانشگاه تهران و از سرشناس‌ترين چهره‌هاي فكري معاصر ايران در واكنش به اظهارات احمدرضا كريمي هم‌سلولي دكتر شريعتي كه در شماره 42 مهرنامه منتشر شده در صفحه اينستاگرامش نوشت: « چندي پيش شخصي كه ظاهرا هم‌سلولي مرحوم آقاي دكتر شريعتي بوده در گفت‌وگو با يكي از مجلات نكته‌اي را درباره من و دكتر شريعتي گفته بود كه از دقت و صحت برخوردار نبود. مرحوم شريعتي شخصي با استعداد و تاثيرگذار بود كه با يكديگر رابطه خوب و محترمانه‌اي داشتيم. » داوري همچنين دو عكس شامل جلد و صفحه‌اي حاوي دستخط دكتر شريعتي منتشر كرد كه اين دستخط چنين بود: «به دوست متفكر آزاد انديش آقاي دكتر داوري به اميد آنكه تحمل خواندن اين كويريات را داشته باشند. علي شريعتي، 14/6/50»

 

هم‌سلولي دكتر شريعتي و ادعايش درباره رابطه شريعتي و داوري

اما ماجراي آن گفت‌وگو چه بود و احمدرضا كريمي كيست؟ احمدرضا كريمي به گفته تاريخ ايراني « چهره مرموز تاريخ سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين) است. مردي كه به همكاري با سيستم‌هاي امنيتي مشهور است و در پيش و پس از انقلاب به يكي از مراجع نهادهاي امنيتي براي اقدام عليه اين سازمان و نيز ديگر گروه‌ها و چهره‌هاي ماركسيستي و ماركسيستي ـ اسلامي بدل شد. » همين منبع البته تاكيد مي‌كند كه البته « شهرت اصلي كريمي در دوران هم‌سلولي او با دكتر علي شريعتي رقم خورد. » در صفحه 474 كتاب مسلماني در جست‌وجوي ناكجاآباد نوشته تحقيقي و تحليلي علي رهنما درباره كريمي مي‌نويسد: «احمدرضا كريمي چهره مشكوكي كه پس از انقلاب به اتهام همكاري با ساواك محاكمه شد به مدت سه ماه با شريعتي هم‌سلول بود تا بتواند در مورد وي خبرچيني كند. «كريمي به نوشته تاريخ ايراني «پس از انقلاب تا سال 1365 در زندان بود. گزارش‌هايي از همكاري‌هاي امنيتي او در اين دوره هم وجود دارد. به خصوص در دوره‌اي كه در سال 1355 با محمدتقي شهرام هم بند بود. به گفته يكي از اصلاح‌طلبان يكي از همكاري‌هاي امنيتي احمدرضا كريمي رمزگشايي او از يكي از جزوات مجاهدين خلق عليه جمهوري اسلامي بوده است.»

حالا نشريه مذكور مصاحبه‌اي مفصل و بسيار طولاني با احمدرضا كريمي با تيتر بحث بر‌انگيز «من شريعتي را لو ندادم» منتشر كرده است كه در آن درباره شمار زيادي از چهره‌هاي فرهنگي و سياسي معاصر ايران ابراز شده است. با توجه به سوابق كريمي و نوع اظهارنظرهاي او مي‌توان اين مصاحبه را با كتابي كه يكي، دو سال پيش با عنوان در دامگه حادثه در خارج از ايران منتشر شد مقايسه كرد. در آن كتاب كه حاصل مصاحبه‌اي مفصل ميان عرفان قانعي‌فرد با پرويز ثابتي، عضو موثر و نفر دوم ساواك بود، ثابتي نظراتي عجيب و غريب و هنجارشكنانه نسبت به كارگزاران فرهنگي و سياسي ايران اظهار داشته بود. همان زمان واكنش‌هاي متعددي درباره اين كتاب در مطبوعات و در فضاي مجازي منتشر شد و بسياري با انتقاد از صورت و محتواي اظهارات ثابتي آن را تخطئه كردند. حالا بايد منتظر باشيم نسبت به مصاحبه اخير نيز چنين باشد و شايد واكنش دكتر داوري يكي از نخستين آنها باشد.

اما كريمي درباره داوري چه گفته است؟ او در بحث از فضاي روشنفكري آن سال‌ها و چهره‌هايي كه به حسينيه ارشاد رفت و آمد داشتند، اشاراتي هم به داوري دارد و مي‌گويد: «من معمولا با محمد رجبي-كه الان رييس كتابخانه مجلس است- به حسينيه ارشاد مي‌رفتم. محمد خيلي تلاش كرد تا سيد حسين نصر و شريعتي را به هم نزديك كند. قصد داشت مجموعه مقالاتي به صورت نشريه منتشر كند با عنوان «انسان و جهان» كه فقط يك شماره آن درآمد كه سخنراني دكتر شريعتي، دكتر نصر، دكتر رضا داوري و مرحوم محمدتقي جعفري در آن بود. آقاي رجبي به داوري نزديك بود و از او خوشش مي‌آمد اما دكتر (شريعتي) نسبت به داوري نظر چندان مثبتي نداشت. مي‌گفت: ‌«مطلب «انسان بي‌خود» را (كه در انتهاي كوير است) ديده گفته: فكر نمي‌كنم خودش نوشته باشد، احتمالا ترجمه كرده. كتاب «شاعران در زمانه عسرت» او (داوري) را هم خواندم و اصلا سر درنياوردم كه چه نوشته». شريعتي با توجه به برخوردهايي كه با دكتر نصر داشت، مي‌گفت: دكتر نصر پايه گذار «ماري‌جوانيسم اسلامي» است. در شرايط آن زمان تنها كاركرد دكتر نصر را خلسه‌آفريني مي‌دانست.»

شريعتي و فرديدي‌ها

درباره رابطه شريعتي با نصر پيش از آن نيز خوانده بوديم. به ويژه سال گذشته پس از انتشار كتاب «حكمت و حكومت: خاطرات شفاهي سيد حسين نصر در گفت‌وگو با حسين دهباشي» شاهد بحث‌هاي فراواني در اين باره بوديم. نصر در آن گفت‌وگوها نظر چندان مساعدي نسبت به شريعتي و انديشه‌هايش ابراز نداشته بود و اين اظهارنظرها موجب واكنش علاقه‌مندان به شريعتي به خصوص فرزندانش شد. اما آنچه در اين چند سطر تازه است، بحث نظر شريعتي نسبت به دكتر داوري به طور خاص و به شكل كلي‌تر گرايش فرديدي در انديشه معاصر ايراني است، به ويژه كه داوري در آن سال‌ها و مخصوصا در كتاب مذكور (شاعران در زمانه عسرت) سخت متاثر از فرديد و قرائت او از انديشه هايدگر است و محمد علي رجبي دواني كه در اين نقل قول از او ياد مي‌شود نيز از شاگردان و علاقه‌مندان نامدار فرديد است.

بحث مستوفا درباره ديدگاه شريعتي نسبت به فرديد و انديشه فرديدي قطعا در اين مجال نمي‌گنجد. شايد آنكه بيش از همه در اين زمينه صاحبنظر باشد، احسان شريعتي فرزند ارشد دكتر شريعتي است كه ضمن آشنايي با آراي پدر، تحصيلات اصلي‌اش فلسفه است و در رساله دكترايش نيز با موضوع «تبعات انديشه وجودي مارتين هايدگر به ويژه در دو بعد ديني و سياسي» به نقد قرائت احمد فرديد پرداخته است. او در زمينه مقايسه شريعتي و فرديد مي‌گويد: «اهميت بحث غرب‌زدگي و آنچه فرديد و داوري از هويت مي‌گويند با بحث بازگشت به خويشتن خويش شريعتي هم از منظر فلسفي و هم از منظر اجتماعي متفاوت هستند. در حالي كه در تحقيقات و پژوهش‌هاي خارج از كشور اين دو نحله كه تبارشناسي متفاوتي دارند، به غلط يك كاسه مي‌شود.»

 

شريعتي و فلسفه

درباره ديدگاه شريعتي نسبت به فلسفه نيز معمولا در افواه به آن تعبير مشهور شريعتي استناد مي‌شود كه گفته است: ‌«فلاسفه چهره‌هاي پفيوز تاريخ هستند» اما صاحبنظراني چون بيژن عبدالكريمي و احسان شريعتي معتقدند كه نسبت ديدگاه‌هاي شريعتي با فلسفه را نمي‌توان چنين ساده‌انگارانه تلقي كرد. براي مثال عبدالكريمي در اين باره مي‌گويد: « مطالعه پديدارشناسانه آن كتاب نشان مي‌دهد، شريعتي برخلاف تصورات رايج به نحو مطلق به تحقير فلسفه نمي‌پردازد. بلكه از منظر تمثل به شخصيت نبي است كه به نقد فيلسوفان مي‌پردازد. » عبدالكريم سروش نيز درباره نگرش منفي شريعتي نسبت به فلسفه مي‌نويسد: « مخالفت وي با فلسفه دو منشا اساسي داشت: اول مورخ بودن او و آشنايي او با انسان و موجودات خارجي و تقابل اين نگاه به قالبهاي كلي‌اي كه فيلسوفان به دست مي‌دادند و دوم اينكه فيلسوفان را اهل عمل و ايدئولوژي نمي‌دانست.»

 

شريعتي و انديشه فرديدي

اما درباره ديدگاه شريعتي نسبت به انديشه فرديدي چه مي‌توان گفت؟ پژوهشگراني چون مهرزاد بروجردي (روشنفكران ايراني و غرب) و محمد منصور هاشمي (ضميمه «علي شريعتي و احمد فرديد» بر كتاب دين انديشان متجدد) در آثارشان به وضوح به نزديكي‌ها و دوري‌هاي آشكار و پنهان ميان ايده‌ها و انديشه‌هاي شريعتي و فرديد پرداخته‌اند، اما تا جايي كه به خود آثار شريعتي مربوط مي‌شود، چنان كه علي قاسمي، پژوهشگر و محقق آثار شريعتي مي‌گويد: در مجموعه آثار دكتر شريعتي صحبتي از فرديد و فرديدي‌ها نيست.

او گفت: « البته شريعتي با گرايش هايدگري-كربني كه مشابهت‌هايي با خوانش فرديدي از هايدگر داشت، آشنا بود. شريعتي نسبت به اين گرايش كه در قالب انجمن حكمت و فلسفه توسط چهره‌هايي چون سيد حسين نصر و غلامرضا اعواني فعاليت مي‌كرد، ديد منفي داشت و معتقد بود اين گرايش شاخه فكري- فلسفي فراماسونري در ايران هستند. شريعتي معتقد بود در جايي كه نياز به اين داريم كه مسائل مبتلا به جامعه را بشناسيم، تاكيد بر مسائل فرعي چون تقدم وجود بر ماهيت گمراه‌كننده است.»

قاسمي معتقد است از نظر شريعتي گرايش كربني به دليل تاكيد بر نوع خاصي از عرفان كه او آن را عرفان غالي مي‌خواند، بودار است. او گفت: «كربن روي تصوف و گرايش‌هاي ابن عربي كار مي‌كرد و شريعتي ورود اين ديدگاه و انتشار آن را بودار مي‌دانست و معتقد بود شاخه كربني با تجديد و صورت‌بندي از عرفان و تصوف سعي مي‌كنند ذهن مردم را از مسائل اصلي غافل كنند و به مسائل ذهني و انتزاعي معطوف كنند. به همين دليل نگاه شريعتي به اين جريان بسيار بدبينانه است زيرا سعي مي‌كند عرفان غالي را در مقابل عرفان حالي خراساني يعني چهره‌هايي چون حلاج و عطار و ابوسعيد ابوالخير برجسته كند. به همين خاطر شريعتي و اقبال لاهوري به جريان تسخر مي‌زنند.»

قاسمي اما در مورد جريان فرديدي تاكيد كرد: «اين جريان بعد از انقلاب تعين اجتماعي و سياسي و فكري پيدا كرد. به لحاظ فرهنگي بخشي از پيروان فرديد در حوزه هنري سوره بودند. ايده‌هاي ايشان به عنوان پايه و اساسي براي تقويت نوعي افراط‌گرايي به كار مي‌رفت. از ميان ايشان مي‌توان به محمد مددپور اشاره كرد كه آثاري در حوزه فلسفه عليه مدرنيسم و مدرنيست‌ها نوشت. از ديگر چهره‌هاي اين جريان دكتر رضا داوري بود كه بعدا نشريه نامه فرهنگ را منتشر كرد و در آثار به نقد تجدد مي‌پرداخت، ضمن آنكه در انقلاب فرهنگي نيز دخيل بود. ديگر چهره اين جريان يوسفعلي ميرشكاك بود كه در آن زمان مقالاتي را در كيهان عليه روشنفكران و نويسندگاني چون شاملو مي‌نوشت. مهدي نصيري چهره ديگري بود كه در نشريه صبح امروز ديدگاه‌هايش را منتشر مي‌كرد.»

قاسمي در ادامه در توضيح رويكرد جريان فرديدي گفت: « اين جريان اولا ضد جريانات روشنفكري بود و ثانيا به گفته فرديد كه صدر تاريخ ما را ذيل تاريخ غرب مي‌دانست، معتقد بود كه روشنفكران ما دچار غربزدگي مضاعف هستند زيرا حتي غرب را نفهميده‌اند. همچنين جريان فرديدي به نگرش شريعتي نقد داشت و معتقد بود كه انديشه شريعتي با ايدئولوژيك كردن دين به مثابه ناآگاهي در شناخت و مباني متدولوژيك غرب همراه است.»

 

داوري درباره شريعتي

اما در مورد نگرش داوري به شريعتي چه مي‌توان گفت؟ آيا مي‌توان با فرديدي قلمداد كردن او نگرش شريعتي به او را ذيل آن چه آمد دسته‌بندي كرد؟ احسان شريعتي معتقد است كه اگرچه مي‌توان نگاه داوري را در تداوم ميراث فكري احمد فرديد ارزيابي كرد، اما «همان اندازه كه در انديشه‌هاي فرديد افراط هست، (اين ديدگاه‌ها) در آثار دكتر داوري اردكاني به شكل متعادل‌تري مطرح شده است.» نكته جالب توجه اما آنجاست كه داوري اردكاني با وجود آنكه آثار فراواني نگاشته و در تمام اين سال‌ها خواسته يا ناخواسته در عرصه روشنفكري ايراني حضوري جدي و پر رنگ داشته مشخصا و صريحا درباره شريعتي و انديشه‌هايش بسيار كم نوشته است. در ميان آثار بي‌شمار دكتر داوري تنها مي‌توان به مصاحبه‌اي كه اوايل دهه 70 خورشيدي در ششمين ويژه نامه جهان اسلام منتشر شده است، برخورد. داوري در ابتداي اين مصاحبه خطاب به پرسشگر درباره نحوه مواجهه‌اش با شريعتي مي‌گويد: « شايد شما فقط افسانه او را شنيديد. شريعتي براي شما يك افسانه است. اما من با ايشان دوست و همكار بودم. شما زمان دكتر شريعتي را درك نكرديد و شايد آن زمان را از وراي آثار دكتر شريعتي مي‌بينيد. پس نسبت من و شما با دكتر، دو نسبت است. شما از خلال معاني و مفاهيم سياسي و اجتماعي با شريعتي تماس مي‌گيريد و من با احوال او آشنا بودم. به اين جهت احتمال دارد كه حكم من و شما در باب شريعتي يكي نباشد. البته اين، به آن معني نيست كه من و شما نمي‌توانيم به او احترام كنيم يا به بحث جدي در باب آثار او بپردازيم؛ اما تصور من عمدتا به احوال و سكنات و حرف زدن و صميميت او و آتشي كه در درونش بود برمي‌گردد. من هروقت به ياد دكتر شريعتي مي‌افتم و به احوال قبض و بسط او فكر مي‌كنم، درباره مقامش در جامعه‌شناسي، تاريخ، سياست، انقلاب و تفسيري كه از اسلام و به طور كلي از دين مي‌كند، مطلب ديگري است و در آنجاست كه مي‌توانم با او بحث كنم.»

او در ادامه به انديشه شريعتي مي‌پردازد و مي‌گويد كه شريعتي را با وجود آشنايي‌اش با «ادبيات معاصر غرب و مفاهيم معاصر فلسفي در معناي سياسي و به خصوص حوزه ادبي اگزيستانسياليسم و نوشته‌هاي كساني چون ژان پل سارتر» نمي‌توان اگزيستانسياليست خواند، بلكه بايد او نزديك به فرانتس فانون تلقي كرد. داوري مي‌گويد: «قرابت دكتر شريعتي با فانون بسيار زياد است. اين دو، در نگاه‌شان به سوسياليسم، سياست، انقلاب و مهم‌تر از همه در شور و شيدايي قابل قياس‌اند. مع‌هذا همه عقايدشان را نمي‌توان بر هم تطبيق كرد.»

البته داوري با نگاه فلسفي خودش سعي مي‌كند از اين سويه‌هاي سياسي و اجتماعي فراتر رود و جنبه‌هاي فلسفي‌تر ايده‌هاي شريعتي را نيز بررسي كند. براي مثال وقتي به انديشه مركزي اليناسيون (ازخودبيگانگي) در انديشه شريعتي مي‌پردازد برخلاف بسياري از شارحان اين ايده را نوعي بازگشت به گذشته نمي‌خواند و مي‌گويد: «در نظر دكتر شريعتي، نجات از اليناسيون (ازخودبيگانگي) به معني بازگشت به گذشته نيست بلكه آزادي از آن است. من هيچ جا در آثار او نديدم كه سفارش كند به گذشته برگرديم و هيچ‌كس ديگر هم خروج از اليناسيون را با بازگشت به گذشته يكي ندانسته است؛ ولي به هر حال تذكر نسبت به گذشته، شرط آزادي حقيقي است. بازگشت به خويشتن غير از بازگشت به گذشته است. اين خويشتن ممكن است مغلوب و شكست خورده باشد و لازم شود كه سرپا بايستد و نقايص او و موانع كمال بشري‌اش رفع شود. بنابراين، به نظر او نبايد به جامعه گذشته برگرديم، بلكه بايد رو به سوي آينده داشته باشيم. اگر او مفاهيمي را از گذشته مي‌گيرد و آنها را مناسب‌تر مي‌داند و في‌المثل مفهوم «امت» را بهتر از ملت و مفهوم «امامت» را از پيشوايي و رهبري و رياست بهتر مي‌داند، مرادش اين نيست كه به سيستم گذشته برگردد بلكه منظور اين است كه امت، جامعه‌اي است كه در آن، اتحاد و دوستي و الفت وجود دارد و تعبيري كه از جامعه «امي» دارد ناظر بر جامعه‌اي است كه در آن، دوستي و مهر و وفا وجود دارد و به اين جهت اين مفاهيم را ترجيح مي‌دهد. »

در اين گفت‌وگو داوري همچنين نگرش شريعتي به مقولاتي چون اومانيسم و ايدئولوژي نيز اشاره مي‌كند و درباره نسبت شريعتي با فلسفه مي‌گويد: « اصولا آدم‌هايي كه آتش و شور عمل دارند، وقت خود را صرف چون و چرا نمي‌كنند، اينكه گفته مي‌شود يا مي‌شد كه او فلسفه نمي‌دانست، اصلا او داعيه فلسفه‌داني نداشت و در باب هر كس با توجه به داعيه‌اي كه دارد بايد حكم كرد. گوش‌هايي كه براي شنيدن سخن شريعتي باز شد طالب فقه و فلسفه نبود. او به اين پرسش جواب داد كه چه بايد كرد و هنرش در اين بود كه مشكل بزرگ را چندان مشكل نيافت و به مخاطبان خود نگفت كه شما از عهده حل مشكل برنمي‌آييد». داوري در پايان اين گفت‌وگو نيز همچنان رويكردي مثبت و همدلانه نسبت به شريعتي دارد و مي‌گويد: «ما مي‌توانيم با شريعتي مخالف باشيم اما نمي‌توانيم برتري او را انكار كنيم. همچنين مي‌توانيم براي او مقام بزرگي قايل باشيم اما حق نداريم كه بگوييم چون او فكر كرده است ديگر نيازي به فكر كردن نيست.»

 

فلسفه‌ورزي در آرامش

همان طور كه اشاره شد بيش از 20 سال از اين گفت‌وگو مي‌گذرد. در اين سال‌ها بحث‌هاي فراواني درباره انديشه و زندگي شريعتي منتشر شده و خوانش‌هاي تازه‌اي از نگاه او پديد آمده است. از سوي ديگر دكتر داوري نيز در تمام اين سال‌ها با نگارش كتاب‌ها و مقالات كثير از تحول انديشه خود خبر داده است. هگل در پيشگفتار عناصر فلسفه حق مي‌گويد كه مينه روا (نماد خردورزي) شباهنگام پرواز مي‌كند، اشارتي به اين معنا كه فلسفه ورزيدن معمولا در آرامش و سكوت و پس از هياهوهاي رايج روز آغاز مي‌شود. شايد بتوان اين تعبير خردمندانه را وام گرفت و اين انتظار بحق را از دكتر داوري به مثابه فيلسوفي كه نسبت به حيات اجتماعي-سياسي خود غافل نبوده و در مواضع گوناگون (موافق باشيم يا نباشيم) ديدگاهش را بيان كرده، داشت كه همچنان كه در صفحه اينستاگرامش از رابطه شخصي با دكتر شريعتي پرده برمي‌دارد، به طور صريح و مشخص نيز به بيان نسبت انديشه‌اش با ديدگاه‌هاي شريعتي بپردازد. در پرتو اين روشنگري است كه ديگر اظهارنظرهايي از آن دست كه در مصاحبه اخيرالانتشار ديديم، اعتبارشان را از دست خواهند داد و حاشيه‌پردازي‌ها و اظهارنظرهاي من عندي بي‌وجه خواهند شد.

 

رضا داوري اردكاني: چندي پيش شخصي كه ظاهرا هم سلولي مرحوم آقاي دكتر شريعتي بوده در گفت‌وگو با يكي از مجلات نكته‌اي را درباره من و دكتر شريعتي گفته بود كه از دقت و صحت برخوردار نبود. مرحوم شريعتي شخصي با استعداد و تاثيرگذار بود كه با يكديگر رابطه خوب و محترمانه‌اي داشتيم».

متن دستخط دكتر علي شريعتي؛ «به دوست متفكر آزاد انديش آقاي دكتر داوري به اميد آنكه تحمل خواندن اين كويريات را داشته باشند.

علي شريعتي، 14/6/50»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون