• 1404 پنج‌شنبه 11 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6032 -
  • 1404 پنج‌شنبه 11 ارديبهشت

هشدار يك روانشناس درباره تبعات بي‌توجهي به سلامت رواني امدادگران حاضر در انفجار بندر عباس

آسيب‌ديدگان ثانويه را دريابيم

فريد براتي سده در گفت‌وگو با «اعتماد»: امدادگران در معرض فرسودگي شديد و سندروم ضدفاجعه هستند

بنفشه سام‌گيس 

در فهرست مشاغل رسمي و غيررسمي كشور، شغلي با عنوان «بيرون آوردن جسد» نداريم. نه تنها شغلي با اين عنوان نداريم بلكه در قانون شغلي و استخدامي كشور هم، براي فردي كه به بيرون آوردن جسد مشغول باشد، حقوق و مزاياي شغلي تعريف نشده است. با اين حال، در تمام سوانح و بلاياي طبيعي و انسان ساخت، آتش‌‌نشان‌ها و امدادگران جمعيت هلال‌احمر، نفرات اولي هستند كه در اولين دقايق بعد از فاجعه، به محل حادثه مي‌روند تا ضمن اطفاي حريق و آواربرداري و كمك به بازماندگان، اجساد سالم يا متلاشي يا تكه‌هايي از اجساد را از محل حادثه بيرون بكشند و پيدا كردن جسد سالم يا بقاياي اجساد، بخشي جدايي‌ناپذير از شغلي است كه داوطلبانه انتخاب كرده‌اند. اين روزها كه هنوز در سوگ قربانيان فاجعه انفجار كانتينرهاي اسكله بندرعباسيم، صدها تصوير از امدادگران هلال‌احمر و آتش‌نشاناني منتشر شد كه در جوار شعله‌هاي آتش، براي نجات بازماندگان تلاش مي‌كردند و لابه‌لاي آواري كه سرد مي‌شد، به دنبال اجساد قربانيان مي‌گشتند. در اخبار رسمي اعلام شد كه بعضي اجساد، چنان سوخته بودند كه شناسايي هويت‌شان فقط با تطبيق DNA وابستگان درجه اول امكان‌پذير بود. اين جسدها را هم امدادگران هلال‌احمر و آتش‌نشانان از آوار اسكله بندرعباس بيرون آوردند. از احوال دروني اين مردانِ روزها و ساعت‌هاي سخت بعد از مواجهه با اين حجم از رنج و تنش در حوادثي كه تمامي ندارد، چيزي نمي‌دانيم و شايد خودشان هم نمي‌دانند كه وقتي لابه‌لاي سياهي و تباهي پس از حادثه، به جاي يك پيكر سالم و كامل، تكه‌اي از يك انگشت دست پيدا مي‌كنند، اعصاب چشم و مغزشان چطور و با چه شدتي منقبض مي‌شود. جهان علم، هنوز نتوانسته براي سنجش آسيب‌هاي رواني امدادگران حاضر در صحنه بلاياي طبيعي يا انسان ساخت، ابزاري خلق كند اما فريد براتي سده؛ روان‌شناسي كه در بسياري از سوانح و حوادث سه دهه اخير، براي امدادگران، خدمات سلامت و بازيابي رواني ارائه داده و رنج اين آدم‌هاي گمنام ايستاده در صف اول امداد حادثه‌ها را از زبان خودشان شنيده، براي «اعتماد» از تبعات اين مواجهه مكرر مي‌گويد؛ از زجر فرسودگي و از زجر زخم‌هايي كه بر روان اين آدم‌هاي گمنام مي‌نشيند و اگر مرهمي نگيرد تا ابد پا به پاي‌شان مي‌آيد.

 

از اولين دقايق بعد از انفجار كانتينرها در اسكله بندرعباس، ده‌ها امدادگر هلال‌احمر و آتش‌نشان براي عمليات امداد و نجات و اطفاي حريق به محل حادثه رفتند و هنوز هم در منطقه حضور دارند. در اين روزها حجم كار براي اين دو گروه به دليل گستردگي بي‌سابقه حريق بسيار سخت و فرساينده بود و همچنين مي‌بايد اجساد يا بقاياي جسدهايي از زير آوار بيرون آورده مي‌شد كه گاه سالم و نيمه سالم و گاه در حدي سوخته بود كه امكان شناسايي نداشت به گونه‌اي كه اعلام شد هويت اين اجساد بايد با نمونه DNA خانواده‌ها تطبيق داده شود. امدادرساني در چنين حوادثي البته وظيفه امدادگران و آتش‌نشانان است و نمونه‌هاي بسياري از جمله سقوط هواپيماي اوكراين و حادثه ساختمان پلاسكو را مي‌توان به ياد آورد كه اجساد و بقاياي پيكر جانباختگان با زحمت و دشواري بسيار از محل حادثه خارج شد. در واقع، در چنين حوادثي، امدادگران هلال‌احمر و آتش‌نشان‌ها، صف اول خدمت‌رساني هستند اما استمرار حضور در چنين عملياتي به دليل مشاهده و مواجهه با اين صحنه‌هاي پرمخاطره و آسيب‌زاي رواني، چه تاثيراتي در امدادگران و آتش‌نشانان دارد؟

مشكلات روان‌شناختي كه معمولا امدادگران، آتش‌نشانان و حتي روان‌شناسان حاضر در صحنه بلايا و حوادث و فجايع شديد با ان مواجه مي‌شوند، چند دليل دارد. اولين دليل بروز مشكلات روان‌شناختي براي اين افراد، واكنش‌هاي فرد است چون اين گروه هم مانند ساير انسان‌ها، در مواجهه با بلا و فاجعه تنش‌زا، دچار اضطراب و افسردگي مي‌شوند و بنابراين، يكي از دلايل بروز اين مشكلات، ناشي از ماهيت تنش است اما دومين دليل، به مشكلات شغلي اين افراد برمي‌گردد. جامعه از اين افراد انتظار دارد كه به عنوان يك فرد آموزش‌ديده، در عمليات اطفا و امداد و حمايت‌هاي رواني از حادثه‌ديدگان موفق باشند ولي اين افراد گاهي در محل حادثه با كمبود وسايل و ناكارآمدي وسايل مواجه مي‌شوند و همين نقصان و كمبودها، باعث مي‌شود كه اين افراد، هم در قبال انتظار جامعه و هم در برآورده كردن انتظار معمول از خود، ناتوان شوند و همين ناتواني، باعث سرخوردگي، كاهش عزت نفس و كاهش اعتماد به نفس براي اين افراد مي‌شود و البته محركي براي بروز ساير مشكلات روان‌شناختي خواهد بود. دليل سوم بروز مشكلات روان‌شناختي براي اين گروه، نحوه مديريت در صحنه حادثه، ابهام و تبعات شرايط صحنه حادثه است. به عنوان مثال، حادثه انفجار اسكله بندرعباس يك حادثه شيميايي است و نتايج تحقيقات نشان داده كه در تمام حوادث شيميايي كه در واقع يك فاجعه انسان ساخت محسوب مي‌شود، افراد مسوول تمايلي به شناخته شدن ندارند يا مسائل مرتبط با علت حادثه مطرح نمي‌شود و بنابراين، ابهاماتي پيرامون حادثه شكل مي‌گيرد چنانكه در فاجعه كارخانه يونيون كاربايد بوپال هند و حتي فاجعه چرنوبيل اوكراين هم، چنين ابهاماتي وجود داشت. اين ابهامات و حتي محدوديت اطلاع‌رساني درباره ابعاد حادثه، مديريت عمليات امدادي را دچار اشكال خواهد كرد و اين اشكالات، براي عوامل امدادي و از جمله براي امدادگران و آتش‌نشانان هم مشكل‌ساز مي‌شود. نكته بسيار مهم اين است كه در تمام كتاب‌هاي مربوط به حوادث و بلايا و از جمله دستورالعمل‌هاي فدراسيون صليب سرخ جهاني، تاكيد شده كه امدادگران، از اولين و اصلي‌ترين گروه‌هايي هستند كه بعد از وقوع يك سانحه يا بلا، سلامت روان‌شان بايد مورد توجه باشد. طبق اين دستورالعمل‌هاي جهاني، توجه به سلامت روان سالمندان، افراد داراي معلوليت، كودكان، بيماران، زنان و امدادگران از اهميت و اولويتي برابر برخوردار است. اين دستورالعمل در ايران هم ترجمه شده و اتفاقا من اين دستورالعمل را سال‌ها در دوره‌هاي آموزشي خدمات رواني اجتماعي در دانشكده جمعيت هلال‌احمر براي امدادگران تدريس كرده‌ام و امدادگراني هم كه به اين دوره‌هاي آموزشي مي‌آمدند، قصه‌ها و روايت‌هايشان از عمليات امداد و نجات را تعريف مي‌كردند. اين دانشجويان براي من مي‌گفتند كه مثلا بعد از سقوط هواپيما، بايد به محل حادثه بروند و لابه‌لاي بقاياي هواپيما، دنبال تكه‌هايي از اجساد بگردند كه حتما چنين مشاهدات و مواجهه‌اي، بسيار تنش زاست. با وجود تاكيد تمام منابع جهاني بر ضرورت توجه به سلامت روان امدادگران به دليل حجم بالاي استرس‌هاي ناشي از ماهيت شغل، متاسفانه در ايران چنين توجهي را به اين گروه شاهد نيستيم و تلقي عمومي اين است كه امدادگر، فردي است كه به دليل تجربيات متعدد و متنوع، نيازي به مداخلات روان‌شناختي ندارد در‌حالي كه برخلاف اين تلقي، امدادگران واقعا نيازمند مداخلات روان‌شناختي هستند. امروز جمعيت هلال‌احمر پروژه‌اي به نام سحر (سفيران حمايت روان) دارد و طبق اين پروژه، امدادگران براي حادثه ديدگان و بازماندگان حادثه خدمات كاهش آسيب رواني ناشي از حادثه ارايه مي‌دهند ولي متاسفانه چنين خدماتي براي خود امدادگران اعزامي به محل حادثه ارائه نمي‌شود در‌حالي كه امدادگران، هم در صحنه عمليات و هم در زمان استراحت در همان محل سانحه يا حادثه و حتي در زمان‌هاي خارج از عمليات، بايد حمايت‌هاي روان‌شناختي و آموزش‌هايي براي كنترل تنش دريافت كنند چنانكه در دانشگاه‌هاي معتبر و كشورهاي ديگر، انواع طرح‌ها و برنامه‌هايي از اين دست ارايه مي‌شود ولي در ايران، اقدامات مشابهي به تازگي آغاز شده در‌حالي كه حمايت روان‌شناختي از امدادگران، يك اولويت جدي و بسيار مهم است.

شما دوره‌هاي مداخلات روان‌شناختي براي امدادگران تدريس مي‌كرديد؟

بله. علاوه بر دوره‌هايي كه براي امدادگران جمعيت هلال‌احمر داشتم، در زمان حادثه ريزش ساختمان پلاسكو، به همراه تعدادي از همكاران اورژانس اجتماعي به مدت چند روز در آتش‌نشاني ميدان حسن آباد مستقر شديم و براي آتش‌نشان‌ها، دوره‌هاي آموزش كاهش تنش و مديريت استرس برگزار كرديم و از آتش‌نشان‌ها مي‌خواستيم كه تجربه و واكنش‌هايشان در سوانح و حوادث را تعريف كنند.

باتوجه به اين تجربه تدريس، آيا آتش‌نشان‌ها يا امدادگران هلال‌احمر، ضرورت بازسازي رواني را مي‌دانند يا نسبت به آن بي‌توجهند؟

بعضي امدادگران در طول اشتغال دچار آسيبي به نام سندروم ضدفاجعه مي‌شوند. وقتي يك امدادگر دچار اين آسيب مي‌شود، احساس مي‌كند كه از در و ديوار مسووليت مي‌بارد و با اين حجم خسارت و اين همه جسد برجا مانده، نمي‌تواند و نبايد استراحت كند و بايد كار كند و نسبت به ضرورت تمديد و ترميم قوا بي‌توجه مي‌شود. تداوم سندروم ضدفاجعه باعث مي‌شود فعاليت امدادگر به ضد امدادگري تبديل شود و امدادگر با اين تصور كه خودش بهتر از ديگران مي‌تواند كار كند، حضور خود در صحنه حادثه را ضروري مي‌بيند و در كار ديگران دخالت مي‌كند و اتفاقا باعث اشكال و بروز مشكل در امدادرساني مي‌شود. امدادگري در حوادث و سوانح، ازجمله مشاغل ارتباط انسان با انسان است كه در مقايسه با ساير مشاغلي از اين دست و ازجمله معلمي و پزشكي و مددكاري، چون تحت شديدترين تنش‌هاي رواني انجام مي‌شود، فرسودگي و اضمحلال زودهنگام و تنش‌هاي فرساينده به دنبال دارد. بعضي امدادگران، ممكن است در شروع فعاليت‌شان به ضرورت بازيابي رواني واقف باشند يا حتي بعد از مدتي به اين نتيجه برسند كه لازم است مداخلات روان‌شناختي دريافت كنند. ولي اگر مدير و فرمانده عمليات، مواردي از بي‌توجهي به اين ضرورت و بروز سندروم ضدفاجعه را در امدادگرانش مشاهده كرد، بايد به جبر متوسل شود و امدادگر را مجبور به ترك محل حادثه كند و او را وادارد كه به آسايشگاه برود و از محل حادثه دور شود. در واقع، فرمانده عمليات امدادي، بايد به اين وضع كاملاآشنا باشد و جنبه‌هاي روانشناختي و رفتاري اعضاي تيم خود را بشناسد و مداخله به‌موقع داشته باشد و حتي براي امدادگران ارجاع اجباري به روان‌شناس درنظر بگيرد. به عنوان نمونه، يكي از مداخلات موثر براي امدادگران حادثه انفجار بندرعباس اين است كه در زمان برگشت از عمليات و پيش از آنكه عازم شهر و محل كار خود شوند، در محلي اسكان داده شده و تنش‌زدايي شوند و فرمانده عمليات، با يك پذيرايي مختصر از امدادگرانش، براي مدت 5 دقيقه ضمن توجيه آنچه انجام شده، از اعضاي تيم خود تقدير كند و يك روان‌شناس در همين جلسه به مدت 10 دقيقه در مورد مديريت و كنترل استرس صحبت كند و حتي نشاني محل كار خود را به امدادگران بدهد تا در صورت ضرورت به او مراجعه كنند. اين جلسه 15 دقيقه‌اي، يك تكنيك تنش‌زدايي و بسيار ضروري است كه متاسفانه در بسياري از عمليات امدادي انجام نمي‌شود درحالي كه يك اقدام اجباري است.

به فرسودگي رواني امدادگران اشاره كرديد. امدادگران چطور دچار فرسودگي مي‌شوند؟

فرسودگي سه نشانه دارد. خستگي رواني و افت روان‌شناختي به دليل كمبود امكانات يا ناتواني از برآورده كردن انتظاراتي كه از خود دارند، خستگي شديد جسمي ناشي از ماهيت كار، بي‌خوابي و بي‌اشتهايي، اولين نشانه‌هاي فرسودگي است. ايجاد نگرش منفي نسبت به شغل و تبديل اين نگرش منفي به بدبيني و سوظن نسبت به شغل و نسبت به خود و حتي نسبت به ديگران و در نهايت، از دست رفتن اعتماد به نفس، دومين نشانه فرسودگي است. مجموع اين نشانه‌ها به افت عملكرد منجر مي‌شود به اين معنا كه امدادگر، عملكرد لازم در شغل و زندگي خانوادگي و روابط شغلي و اجتماعي خود را از دست مي‌دهد و به ناتواني در ايفاي نقش‌ها مي‌رسد. فرسودگي، ويژگي تمام شغل‌هايي است كه برمبناي روابط انساني ايجاد مي‌شوند. نتايج مطالعه‌اي كه بر امدادگران زلزله بم و مقايسه اين گروه با امدادگران جاده‌ها داشتيم به ما نشان داد امدادگراني كه در زلزله بم حضور داشتند، تا مدت‌ها بعد از زلزله، خستگي جسمي و رواني و بدبيني بيشتري نسبت به امدادگران جاده‌اي داشتند و علائم اوليه فرسودگي در اين گروه، بيشتر از امدادگران جاده‌اي بود. حالا چطور مي‌توان بر فرسودگي در امدادگران غلبه كرد؟ در مرحله اول، بايد از حجم استرس امدادگران كاسته شود و حمايت‌هاي لازم از امدادگر و خانواده‌اش، يك روش موثر براي كاهش استرس است. امدادگران بايد در فاصله عمليات سوانح و حوادث، دوره‌هاي استراحت داشته باشند و به سفر و تفريح بروند و بسيار لازم است كه در كنار خانواده احساس آرامش داشته باشند. امدادگران بايد در جلسات بازگويي روان‌شناختي شركت كنند و مجموع اين اقدامات، فرسودگي را كاهش داده و مانع از غلبه خستگي و فشار رواني بر امدادگر خواهد شد و از ماندگاري تنش امدادگري جلوگيري مي‌كند.

آنچه طي روزهاي اخير و از اولين ساعات بعد از حادثه انفجار در بندرعباس شاهد بوديم، اطلاعيه‌هاي سازمان بهزيستي درباره خدمات سلامت روان براي آسيب‌ديدگان و بازماندگان اين حادثه بود ولي در اين اطلاعيه‌ها، نامي از امدادگران نبود. وقتي آتش‌نشان‌ها و امدادگران هلال‌احمر به عنوان صف اول كمك رساني در حادثه، اين اطلاعيه‌ها را ببينند و احساس كنند كه به اولويت دوم تبديل شده‌اند، همين مشاهده و تلقي، آسيب زا نيست؟ آيا سازمان بهزيستي نبايد در اطلاعيه‌هاي خود به اين نكته توجه مي‌كرد؟

اولين نهاد موظف به حمايت و مداخله روانشناختي براي امدادگران، سازمان‌هاي محل خدمت امدادگران است ولي نهادهاي مسوول ارايه خدمات رواني اجتماعي در بلايا و از جمله سازمان بهزيستي هم بايد به اين نكته توجه كنند ولي متاسفانه عملكرد جزيره‌اي در كشور ما باعث شده كه مثلا سازمان بهزيستي يا حتي وزارت بهداشت اين تلقي را داشته باشند كه امدادگر وابسته به هلال‌احمر يا آتش‌نشاني، خدمات حمايت و بازيابي رواني را بايد از نهاد محل خدمت خودش دريافت كند و ممكن است نهادهاي ارائه‌دهنده خدمات حمايت رواني و حتي نهاد محل خدمت امدادگران به اين بصيرت و بينش نرسيده باشند كه امدادگران، به دليل ماهيت شغل‌شان، در خط مقدم و در اولويت اول دريافت خدمات سلامت روان هستند.

در صحبت با بعضي امدادگران و آتش‌نشان‌ها و حتي عكاسان جنگ مي‌بينيم كه ميل عجيبي در اين افراد براي حضور دائم در ميدان خطر ايجاد مي‌شود و انگار به اين هيجان معتاد مي‌شوند. آيا چنين تصوري صحيح است و اين تمايل براي سلامت روان امدادگران خطرناك نيست؟

اين تمايل، نشانه بروز سندروم ضد فاجعه است. فرد فكر مي‌كند بيشترين نقش را در كمك‌رساني دارد و تا زماني كه اين حجم مشكلات و انسان نيازمند به كمك در صحنه هست، اين فرد نبايد استراحت كند. بروز اين سندروم البته يك تبيين مغزي و نورولوژيكال دارد. ايوان پاولوف (روانشناس رفتارگرا) اولين روان‌شناسي بود كه متوجه شد مغز مي‌تواند در يك زمان، يك عملكرد عادي اما در يك زمان يك عملكرد متناقض داشته باشد. انسان در مواجهه با موقعيت خطر، فرار مي‌كند و اين واكنش، عملكرد مغز در موقعيت تناقض است ولي بعضي مواقع، انسان به جاي واكنش دفاعي، بيشتر به دل خطر مي‌رود كه در اين صورت، مغز در موقعيت مافوق تناقض عمل مي‌كند و به همين دليل، فرد تمايل به تداوم حضور در منطقه جنگي و موقعيت خطر دارد. حتي در مرحله‌اي، فرد به جاي فرار از موقعيت خطر، در همان موقعيت مي‌ماند و فرار نمي‌كند با وجود آنكه انرژي و توانش كاهش يافته است. اين هم نشانه عملكرد مغز در موقعيت مافوق تناقض است و البته در بلايا و سوانح با چنين افرادي مواجه مي‌شويم و در اصطلاح مي‌گوييم كه دچار شوك شده‌اند. وقتي مغز انسان در موقعيت مافوق تناقض عمل مي‌كند بايد او را از توهم و خيال خارج كرده و به واقعيت برگردانيم. براي امدادگران، تاكيد بر اين است كه مدير و فرمانده تيم امدادي، هنگام استراحت تيم، با امدادگران خود شطرنج و فوتبال بازي كند يا آنها را به حل كردن جدول وادارد تا امدادگران، به جاي غرق شدن در اوهام و تخيلات، به واقعيت برگردند و در صحنه عمليات و امدادرساني در حوادث و سوانح، به اوهام و خيال دچار نشوند چون اوهام و خيال باعث مي‌شود كه امدادگر، تلقي نيروي برتر (سوپرمن) از خود پيدا كند در‌حالي كه اصل اول امدادگري اين است كه امدادگر تلقي نيروي برتر از خود نداشته باشد. فرمانده عمليات موظف است دائم به امدادگرانش يادآوري كند كه تو نيروي برتر و سوپرمن نيستي و فقط مشغول انجام وظايفت هستي و همين حدي كه انجام مي‌دهي هم كفايت مي‌كند و بيش از اين، از تو انتظاري نداريم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون