گزارش يك شاهد عيني از شادي پرشورها در شب قهرماني
تراكتور جشن بيكران!
علي ولياللهي
لحظات پاياني بازي شمسآذر و تراكتور دوربين گوشيام را برگرداندم سمت هواداران تا موقعي كه سوت پايان بازي به صدا درآمد واكنششان را ثبت كنم. آن لحظه جادويي! لحظهاي كه قديميهاي تراكتور بيش از نيم قرن انتظارش را كشيدند و جوانترها از زماني كه توانستند «عشقين مني درده ساليب/ آراميميم الدن آليب» را بخوانند. لحظه قهرماني تراكتور در بالاترين سطح فوتبال ايران. به گزارش روزنامه اعتماد، اواسط هفته پيش به يكي از دوستان كه قرار بود برنامهاي را با قهرماني تراكتور هماهنگ كند و داشت براي پنجشنبه پيش رو و بازي اين تيم مقابل نساجي برنامهريزي ميكرد، گفتم امكان دارد تراكتور در هفته بيست و هفتم و روز جمعه قهرمان شود! اگر سپاهان امتياز از دست بدهد و شاگردان اسكوچيچ ببرند جام مال پرشورهاست. هواداران تراكتور هم همين موضوع را ميدانستند كه خودشان را از شهرهاي مختلف رسانده بودند به استاديوم سردار آزادگان قزوين. اين را وقتي متوجه شدم كه سه ساعت مانده به شروع بازي رسيدم جلوي استاديوم و ديدم تمام پاركينگها پر است و هر ماشيني مال يك شهر! اكثرا تهران و كرج و آذربايجانهاي شرقي و غربي و اردبيل. از زنجان و قزوين هم بودند. يك ساعت بعد پسر بچهاي را ديدم كه ميخواست يواشكي وارد استاديوم شود و وقتي گير افتاد التماس ميكرد اجازه بدهند وارد شود و تاكيد ميكرد از راه خيلي دوري آمده؛ از خوي! راهش ندادند تا وقتي كه در فاصله يك ربع مانده به شروع بازي در را باز كردند تا هركس پشت در مانده برود داخل! در ساعاتي كه ابرهاي سياه و رعد و برق بر فراز آسمان شهر قزوين و مخصوصا استاديوم خودنمايي ميكرد بزرگترين چالش اطراف استاديوم تفكيك هواداران شمسآذر و تراكتور بود. اول ميگفتند طبق قاعده فقط 10درصد ظرفيت استاديوم به مهمان اختصاص پيدا ميكند اما تراكتوريها آنقدر زياد بودند كه مسوولان فهميدند در بهترين حالت ظرفيت بايد 50-50 شود كه آنهم كم بود. وسط فيلم گرفتن از يك مادر دختر تراكتوري بودم كه صداي فرياد يكي از ليدرهاي شمسآذر را شنيدم كه از ته وجود داد ميزد: «تراكتوريها درِ پايين! الان ميرين وسط شمسآذريها شعار ميدين دعوا ميشه حالا بيا درستش كن. برين سمت خودتون!» در فاصله نيم ساعت تا شروع بازي اكثر هواداران وارد ورزشگاه شده بودند و صداي شعارهايشان از بيرون شنيده ميشد. من با اينكه ميتوانستم هم وارد جايگاه خبرنگاران شوم هم بروم بين هواداران شمسآذر كه هنوز جا داشت اما مسير جذابتر را برگزيدم و رفتم سمت تراكتوريها! جايي كه ميدانستم شور و حال دارد ولي صندلي خالي نه! حدسم درست بود. تمام ظرفيت پر بود و نزديك هزار نفر هم سرپا بودند يا آويزان از ميلهها و پلهها! همه لباس قرمز به تن داشتند و يكصدا تراكتور را تشويق ميكردند. با بادكنكهاي قرمز، با طبلهاي بزرگ، با حنجرههاي زخمي كه از 2 ساعت پيش شعارهايي را نثار زمين چمن خالي كرده بودند ولي هنوز توان داشتند. تراكتور خيلي زود گل اول را زد! استاديوم رفت روي هوا! دختر بچهاي روي دوش پدرش پرچم تراكتور را ميچرخاند و ميرقصيد. پيرمردي كه رفته بود جايي كه اصلا زمين بازي را نميديد نشسته بود با لبخند سيگاري آتش زد و چند جوان پريدند بغل هم. گلهاي بعدي خيلي زود از راه رسيد تا تراكتور كار خودش را كرده باشد. هواداران خوشحال بودند اما يك چشمشان به گوشي بود و نتيجه بازي سپاهان-گلگهر را ميپاييدند. در يك لحظه و زماني كه توپ وسط زمين ميچرخيد و موقعيت خاصي نبود استاديوم دوباره رفت روي هوا! يك نفر آمد دم گوشم داد زد: گلگهر زد! گلگهر زد! و هواداران با هم دم گرفتند: ايول! ايول! نيمه تمام شد. رفتم چند دقيقهاي نشستم وسط چند تا هوادار كه تركي حرف ميزدند و ميخنديدند. گاهي هم مرا مخاطب قرار ميدادند. نميفهميدم چه ميگويند ولي من هم ميخنديدم. تا اينكه يك نفرشان مستقيما از من سوال كرد و جواب دادم تركي نميفهم. پرسيد «پس چرا دو ساعته به حرفاي ما ميخندي؟» اشاره كردم به حس خوب خوشحاليشان كه حال آدم را خوب ميكند. پرسيد «بچه كجايي؟ طرفدار تراكتوري؟» جواب دادم «تراكتور رو دوست دارم. بچه مشهدم.» يك نفر ديگر جواب داد «مشهديا عشق خدادادن! ما هم مشهديها رو دوس داريم.» خلاصه كه حال همه خوب بود. نيمه دوم دقيقا همانطور طي شد كه تراكتوريها ميخواستند. شور و حال وصفناپذيري روي سكوها در جريان بود. سپاهان باز هم گل خورد و تراكتور يكي ديگر زد! تيتيها هر شعاري بلد بودند رو كردند. اول از خجالت پرسپوليسيها در آمدند، بعد شعار معروفشان «يل ياتار توفان ياتار ياتماز تراكتور بايراغي» را خواندند، بعد «حيدر حيدر» سر دادند، سپس بر وزن آهنگ انقلابي «اللهاللهالله!الله اكبر...» ريكاردو آلوز بازيكن خارجيشان را تشويق كردند و وقتي ديدند ديگر شعار فوتبالي نمانده رسيدند به «نيروي انتظامي! تشكر! تشكر!» يك جايي هم چند نفر شعاري عليه تيم شمسآذر سر دادند كه با اعتراض سايرين مواجه شدند. يك نفر داد زد «اينا خوب ميزباني كردن، مشكلي نداشتيم. شخصيت داشته باشيم.»90 دقيقه تمام شد! دوربين را برگرداندم سمت هواداران تا واكنش آنها را به لحظه سوت پايان بازي ثبت كنم. منطقش اين بود كه همه صبر كنيم تا بازي همزمان در اصفهان هم تمام شود. اما تيم چندپاره سپاهان كه 2- يك عقب بود و 10 نفره، بعيد بود در 4، 5 دقيقه 2 گل بزند. 5 دقيقه طول كشيد. داور سوت زد. استاديوم منفجر شد! ناباوري، اشك، فرياد، تخليه يك انرژي انباشته شده براي دههها، رقص و كلي احساس و كنش ديگر با هم سرازير شد به سمت دوربين موبايلم كه واقعا به تنهايي نميتوانست همه آنچه جريان دارد را ثبت كند. پايان بيش از نيم قرن انتظار براي ايستادن بر بام فوتبال ايران. تراكتور با آن سوت رسما قهرمان ليگ شده بود و اين يعني حداقل براي ساعات و روزهايي هيچ چيز ديگري براي هواداران اين تيم اهميت ندارد. تا نيم ساعت بعد و درحالي كه شمسآذريها رفته بودند، پرشورها سكوها را ترك نكردند. با بازيكنان خوشحالي كردند. شعر خواندند. رقصيدند. در گروههاي چند ده نفره بزمهاي خصوصي ترتيب دادند. طبل زدند و وقتي نورافكن استاديومها خاموش شد به سمت خارج حركت كردند درحالي كه شعار ميدادند و فرياد ميزدند. بيرون استاديوم دنياي ديگري بود. وسط تاريكي محض بيابانهاي اطراف استاديوم دسته دسته آدم جمع شده بود كه با صداي پخش اتومبيلها ميزدند و ميرقصيدند. فشفشه بود كه به آسمان ميرفت. پا بود كه به زمين كوبيده ميشد. يك كولاژ باور نكردني از آدمها، ماشينها، موزيكها و رقصهاي مختلف! پير، جوان، مرد، زن، بچه همه در آسمان سير ميكردند. تصاويري كه از تبريز و اروميه و تهران و باقي شهرها مخابره ميشد، نشان ميداد هيچ طرفدار تراكتوري نيست كه آرام باشد! همه در فضايي وهمآلود شبيه به فيلمها بهسر ميبردند؛ در يك جشن بيكران!