• 1404 دوشنبه 29 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6047 -
  • 1404 دوشنبه 29 ارديبهشت

روايت بيستم: پاي ديوارهاي هرات

مرتضي ميرحسيني

محاصره هرات 10 ماه طول كشيد. به قول مهدي‌قلي هدايت «ايران و افغان با توپ و تفنگ مي‌جنگيدند، روس و انگليس با سياست.» شورشيان، شهر را در دست داشتند و به تحريك انگليسي‌ها، به برپايي حكومتي مستقل از ايران فكر مي‌كردند. محمدشاه كه خودش سپاه را فرماندهي مي‌كرد - و روس‌ها را هم پشت سرش مي‌ديد- به چيزي كمتر از تسليم بي‌قيد و شرط شورشيان و گرفتن خراج و غرامت راضي نمي‌شد. مصمم بود كاري را كه در هفته‌هاي منتهي به مرگ عباس‌ميرزا ناتمام گذاشته بود، اين‌بار براي هميشه يكسره كند و مناطق شمالي افغانستان را به اطاعت بكشد. مساله فقط بازگشت به مرزهاي دوره صفوي و سركوب چند خان شورشي نبود. به نظرش مي‌رسيد كه امنيت به شرق كشور برنمي‌گردد، مگر اينكه اقتدار حكومت مركزي در سراسر مرزهاي سيستان و خراسان تثبيت شود (براي دوره‌اي طولاني، تقريبا از زمان قتل نادرشاه، سركردگان افغان، هر بار كه فرصتي براي‌شان پيش مي‌آمد به سيستان و خراسان مي‌ريختند و شماري از مردم را به اسارت مي‌بردند و در بازارهاي تركستان به بردگي مي‌فروختند). تصميمش جدي بود. آنقدر جدي كه خودش تا هرات رفت. اما انگليسي‌ها سد راهش شدند. به نوشته استفاني كرونين، آنان «از هر راه ممكن وارد شدند تا محمدشاه را ترغيب كنند كه فكر افغانستان را از سرش بيرون كند و قيد هرات را بزند، زيرا به چشم آنها هرات سرپل كابل بود و كابل به هندوستان منتهي مي‌شد. نگراني ديگر آنها از اين بود كه اميران افغان با ايران متحد شوند و حمايت روس‌ها را هم به دست آورند.» نامه نوشتند و سفير فرستادند و وعده‌هايي دادند. تصميم شاه تغيير نكرد. سپس، براي ايجاد ناامني در هرجاي كشور توطئه چيدند و همزمان، چند مستشار نظامي براي كمك به شورشيان به هرات فرستادند. اما، از اين كوشش‌ها نيز به آنچه مي‌خواستند نرسيدند. سپاه ايران، بي‌منازع به هرات رسيد و شهر را محاصره كرد. شورشيان تقريبا از همان هفته‌هاي نخست محاصره، شايد حتي از زماني كه خبر پيشروي سپاه ايران را شنيدند به فكر تسليم و راهي براي نجات خودشان بودند و امكان مصالحه با شاه ايران را سبك‌سنگين مي‌كردند. احتمالا تسليم مي‌شدند و شروط محمدشاه را مي‌پذيرفتند. اما انگليسي‌ها نگذاشتند. حتي وزيرمختار انگليس- جان مك‌نايل - كه خودش را به اردوي شاه رسانده بود، به بهانه وساطت ميان دوطرف درگير، به شهر رفت و با وعده و وعيد، شورشيان را به ادامه مقاومت تحريك كرد. به آن مستشاران انگليسي هم كه در هرات بودند - و او از مدتي قبل با آنان ارتباط و مكاتبه داشت - گفت فكر تسليم را از سرشان بيرون كنند. بعد به اردوي شاه برگشت. البته دستش رو شد. محمدشاه كه احساس مي‌كرد فريب خورده است، دستور به اخراجش داد. تنش‌ها بالا گرفت و روابط دو كشور، با قهر انگليسي‌ها قطع شد (اواخر بهار 1217 خورشيدي) . محمدشاه به ترديد افتاد، اما تصميمش را براي تسلط بر هرات، براي رسيدن به هدفي كه برايش تا آنجا آمده و چندماه درگيرش كرده بود تغيير نداد. محاصره ادامه يافت. بعد خبر رسيد كه كشتي‌هاي جنگي انگليسي به خليج فارس رسيده‌اند و خارك را اشغال كرده‌اند. نه محمدشاه انتظار چنين واكنشي را داشت و نه وزيرمختار روسيه كه همراهش بود، عمليات نظامي انگليسي‌ها را پيش‌بيني مي‌كرد. هر دو ترسيدند. اين ترس، روند حوادث را به نفع شورشيان - كه آماده تسليم مي‌شدند- تغيير داد. محمدشاه از همه خواسته‌ها و شرط‌هايش چشم‌پوشي كرد و براي آشتي با انگليسي‌ها از پاي ديوارهاي هرات عقب نشست. شكست خورد و به تهران برگشت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون