• 1404 چهارشنبه 31 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6049 -
  • 1404 چهارشنبه 31 ارديبهشت

«تا نجواي خدا با او» در گفت‌وگو با دكترسيدمرتضي مبلغ، قرآن پژوه

گفت‌وگو با امر مقدس

محسن آزموده

متون مقدس اديان از جمله قرآن كتاب مقدس مسلمانان را به شيوه‌ها و با رويكردهاي گوناگوني مي‌توان خواند و تفسير كرد و از منظرهاي مختلف به آنها پرداخت. تفسير عرفاني و رازورزانه قرآن نگاهي است كه همواره از عارفان و اهل تصوف مورد توجه بوده و ايشان با اين رهيافت به تاويل و تفسير داستان‌ها و حكايت‌هاي قرآن پرداخته‌اند. سيد مرتضي مبلغ را بيشتر به عنوان اهل سياست مي‌شناسند اما تخصص و كار اصلي او عرفان وفلسفه و قرآن‌پژوهي است. او به تازگي كتاب «تا نجواي خدا با او» را نوشته كه تفسيري عرفاني به شيوه‌اي متفاوت، يعني«تفسير عرفاني قرآن با قرآن» از سه داستان موسي (ع) بر پايه متن قرآن است. به اين مناسبت با او در مورد ويژگي‌ها و جنبه‌هاي مختلف اين كتاب گفت‌وگويي كرديم كه از نظر مي‌گذرد:

‌در ابتدا براي گشايش بحث بفرماييد چرا براي تفسير عرفاني از داستان شروع كرده‌ايد؟ آيا انتخاب داستان براي اين كار ويژگي خاصي داشته است؟

ببينيد، داستان‌ها، به ويژه رمان‌هاي مدرن كه ساختار ديالوگ و چندگويي دارند به شكل محسوس و نامحسوس در ابعاد مختلف حيات اجتماعي انسان‌ها ايفاي نقش مي‌كنند. اين امر به ويژه در داستان‌هاي مقدس به ساختار روايي خاص و محتواي انساني عمي‌شان، جدي‌تر و عميق‌تر است. ساختار روايي و محتواي انساني داستان‌ها در متون مقدس امكان‌هاي ما براي تفسير و فهم ماهيت وحي و متن مقدس را گسترش مي‌دهد. اين داستان‌ها علاوه بر منابع سرشار و زاينده براي الهام‌هاي هنري و ادبي و نقش گسترده و عميق در ابعاد ديگر حيات انساني، به سنت تفسير متون مقدس نيز امكان گشودگي و افق‌گشايي بيشتري مي‌دهند. به بيان ديگر داستان‌ها در متون مقدس، به ويژه قرآن مي‌توانند از جنبه‌هاي متعددي امكان‌هاي فهم ما از حقايق پنهان شده در متن را به‌طور مستمر توسعه دهند و افق‌هايي را كه در چشم‌انداز ما نيستند، مكشوف سازند.

‌شما از نقش زبان و اهميت آن در داستان‌ها و تفسير عرفاني سخن گفته‌ايد. منظورتان از اين نقش و نسبت آن با داستان‌هاي مقدس و تفسير عرفاني چيست؟

بله، مي‌دانيم كه در دوران معاصر، پارادايم تحليل زباني وجه غالب را در فلسفه‌هاي معاصر به خود اختصاص داده است. پارادايم حاكم پيش از آن، بر اساس معرفت‌شناسي و نفي متافيزيك استوار بود. فلسفه تحليل زباني در ابتدا منظر معرفت‌شناسي را تقويت كرد و حتي جان تازه‌اي به آن بخشيد، اما به تدريج طرح نظريه «بازي‌هاي زباني» و «زبان افعالي» توسط ويتگنشتاين و برخي ديگر، و ظهور فلسفه‌هاي هستي شناختي كه بر خلاف پاراديم معرفت‌شناسي، زبان صرفا ابزار بازنمايي مقولات مفهومي و بيان معاني ذهني نيست، بلكه پژوهش‌هاي جديد در ابعاد و اعماق لايه‌هاي زبان و نسبت آن با هستي و معناي حيات انسان و تجربه‌هاي زيسته او به تدريج پرده از سطح ديگري از مفاهيم و معاني ذهني، بلكه در بازنمايي حقيقت و مهم‌تر از آن در انشا و توليد حقيقت نيز ايفاي نقش مي‌كند.

داستان‌ها و روايت‌هاي ديني نيز نه تنها پيوند عميق و دقيقي با زبان دارند، بلكه اساس آنها را از زبان استعاري و نمادها و مشافهات و گفت‌وگوها تشكيل مي‌دهد. با روايات متون مقدس كه بر محور گفت‌وگوها و استعاره‌ها و نمادها هستند، باب‌هاي تقرب به حقايق ديني و تجربه‌هاي عرفاني گشوده مي‌شود. «زبان ديني» نيز كه بيشتر در قالب روايت‌ها و داستان‌ها بازنمايي مي‌شود، عينا محور تقرب به حقيقت است.

البته آنچه فلسفه‌هاي زباني و هستي‌شناسي و هرمنوتيك فلسفي معاصر در باب زبان و روايات و متون مقدس مكشوف ساختند، به نحو شگفت‌انگيزي از ديرباز در سنت كمتر رايج تفسير عرفاني و باطني قرآن از آن بحث شده و در منظر سنت و تفسير عرفاني، عالم هستي چيزي جز «كلمه‌ها» نيست و كلمه نيز عينا همان «زبان» است.

در اين منظر، زبان يا كلمه‌ها نه تنها همان موجودات و حقايق عالمند، بلكه زبان منشأ و خالق حقايق و موجودات نيز هست. هستي داراي امتداد گسترده و واجد مراتب و جهان‌هاي مختلف است. و بين مراتب و جهان‌هاي مختلف تناظر برقرار است و هر واژه يا كلمه گرچه با همان نام در همه جهان‌ها حضور دارد، اما در هر جهان حقايق و موجودات ويژه همان جهان را بازنمايي مي‌كند.

‌منظور شما از تفسير عرفاني چيست و اين شيوه از تفسير چه تفاوتي با ساير شيوه‌هاي تفسيري دارد؟

خب، مي‌دانيم كه شيوه‌هاي مختلفي براي تفسير قرآن وجود داشته و دارد. از جمله شيوه «تفسير ادبي و بلاغي» به لحاظ آنكه قرآن از جنبه بلاغت هم معجزه است. همچنين شيوه «تفسير روايي» كه عمدتا مبتني بر روايات منتسب به پيامبر(ص) و ائمه‌(س) و صحابه است. و از اينها مهم‌تر شيوه تفسير مبتني بر متن كه با عنوان «تفسير قرآن با قرآن» مشهور است و نماد آن تفسير الميزان است. اما شيوه تفسير عرفاني با همه اينها متفاوت است. ساير تفاسير عمدتا تفسير ظاهري قرآن‌اند، اما بنا به صراحت قرآن و روايات، قرآن علاوه بر ظاهر، باطن، بلكه باطن هاي مختلفي دارد. بسياري از آيات قرآن مستقيما و صرفا به امور باطني و ملكوتي ارجاع مي‌دهند. بسياري از آيات نيز هر دو جنبه ظاهري و باطني را در بر دارند. حتي آن دسته از آياتي كه به ظاهر صرفا به امور ظاهري پرداخته‌اند نيز داراي ابعاد باطني و ملكوتي هستند. «تاويل» يا تفسير عرفاني و باطني نيز درصدد دست يافتن به باطن و حقايق باطني مندرج در آيات، به ويژه آياتي كه مستقيما از امور باطني و ملكوتي سخن مي‌گويند، است. تاويل هم به معني «بازگشت يا بازگرداندن به اول و اصل يا حقيقت» است. لذا منظور از تفسير عرفاني يا تاويل، تفسيري مبتني بر اين انگاره الهياتي و زبان‌شناختي است كه متن «لايه‌هاي معنايي» تو در توي طولي و عرضي دارد و اين لايه‌هاي معنايي با هم ارتباط هستي شناسانه دارند، همچنين نوعي سلسله مراتب حقيقي يا هستي شناسانه ميان لايه‌هاي معنايي برقرار است، به اين ترتيب كه لايه‌هاي مخفي‌تر يا بطون عميق‌تر معنايي متن به سطوح يا مراتب بالاتري از حقيقت و هستي راه مي‌برند و با آن يكي‌اند و لايه ظاهري معنايي نيز به نازل‌ترين مراتب معنا اشاره دارد.

‌همانطور كه در مقدمه ذكر شد، در تاريخ عرفان و تصوف ما عرفا و صوفيان همواره تفسيرها و تاويل‌هايي عرفاني از داستان‌ها و حكايات قرآن و از آيات و روايات ارايه داده‌اند. كار شما در كتاب حاضر چه شباهت‌ها و تفاوت‌هايي با اين تفاسير دارد؟

تفاسير عرفاني موجود با همه اهميتي كه دارند از يك مشكل جدي و اساسي رنج مي‌برند، يعني فقدان انسجام منطقي و توضيح معقول يافته‌هاي عرفاني و باطني و اتكا و استناد همه‌جانبه به متن قرآن. علي‌رغم اهميت و ضرورت فوق‌العاده تفسير عرفاني كه طي آن مي‌توان به گشودن لايه‌هاي تو در توي حقايق باطني مندرج در آيات قرآن دست يافت، اين مشكل جدي و اساسي باعث شده است كه بسياري از فقها يا اهل حديث و حتي ساير مفسران قرآن، تفسير عرفاني را مصداق تفسير به راي و فهم بي‌منطق و غيراصولي قرآن دانسته و آن را نقد كرده‌اند.

در بسياري موارد ديده مي‌شود كه تفسير يا تاويل اهل تصوف و حتي گاهي اصحاب عرفان نظري از آيه‌هاي قرآن، بر شهود يا ذوق شخصي ايشان مبتني شده است و فاقد مبناي مشترك و قابل فهم براي ديگراني كه مخاطب اين تفاسيرند، مي‌باشد. نداشتن تبيين كافي براي آوردن برخي مشاهدات و مكاشفات در معناي آيات موجب شده است ماهيت تفسير باطني، استحساني و پراكنده گويانه و گاه تناقض‌گويانه تلقي شود. اين در حالي است كه مي‌توان براي تفاسيرعرفاني و باطني ماهيت مستقل و روشمندي در نظر گرفت كه بر اساس انسجام و نوعي رابطه علي و معلولي ميان سطوح معنا عمل مي‌كند.

اما در كتاب حاضر علاوه بر آنچه در خصوص بنيادهاي الهياتي و زبان شناسانه تفسير باطني ذكر كردم، از يك شيوه روشمند و واجد انسجام معنايي، به ويژه روش تفسير عرفاني قرآن با قرآن كه بر اساس متن قرآن است، استفاده شده است. اين روش بر اين پيش‌فرض بنا شده است كه متن قرآن يك كل منسجم را تشكيل مي‌دهد و مي‌توان معناي الفاظ را با ارجاع الفاظ مشابه در متن به همديگر بهتر فهميد. همچنين مي‌توان معناي رخدادها را با بازخواني تطبيقي روايت‌هاي مختلف از يك رويداد، به صورت منظم‌تر و دقيق‌تر بازسازي كرد. به اين ترتيب، اين روش هر چه بيشتر از تفاسير پراكنده و ذوقي قرآن در ادبيات عرفاني فاصله گرفته و به سوي نوعي انسجام منطقي مبتني بر متن جلو رفته است. برخي سازوكارهاي استفاده از اين روش بديع و تو در تو را در پيشگفتار كتاب آورده‌ام كه براي پيشگيري از اطاله كلام شما را به آنجا ارجاع مي‌دهم.

‌نوشته‌ايد كه تفسير عرفاني-باطني كه در كتاب دنبال شده، مبتني بر متافيزيكي است كه مي‌گويد حقيقت يا امر باطني بي‌نهايت جلوه و مظهر دارد و كار تفسير باطني گشودن اين حقايق و نورافكندن بر آنهاست. لطفا در اين باره توضيح دهيد.

همانطور كه پيشتر اشاره كردم، جهان هستي مراتب مختلفي دارد و همه موجودات عالم طبيعي جلوه‌هاي باطن و ملكوت عالم هستي‌اند. همچنين همه جهان‌هاي عالم هستي در طول و عرض يكديگرند و با يكديگر تناظر دارند. قرآن نيز بر همين اساس به تبيين و بازنمايي حقايق عالم پرداخته است. كار تفسير باطني نيز كشف مداوم حجاب‌ها و گشودن حجاب‌هاي بعدي و سير در مراتب نامتناهي همان حجاب‌ها و گشودن افق‌هاي جديد است. همانطور كه اشاره شد، اين متافيزيك زبان را نه تنها از اساس با كشف مراتب حقيقت پيوند مي‌دهد و شيوه‌هاي بيان و ادبيات را راهي براي بيان حقايق مي‌داند، بلكه براي آن شان مهم انشاء و توليد حقيقت نيز قائل است. بنابراين تفسير عرفاني-باطني راه را براي امكان تفسيرهاي متفاوت باز مي‌كند. اما از آن مهم‌تر همزمان معيارهاي متني، معنايي، منطقي و انسجام بخش را براي جلوگيري از بي‌نظمي و سليقه‌اي و شخصي شدن تفاسير، پيش رو مي‌گذارد. اين شيوه تفسيري در واقع نوعي اخلاق تفسير يا اخلاق معرفت را نيز در تاويلات عرفاني به همراه مي‌آورد.

‌شما در كتاب حاضر براي نشان دادن تفاسير عرفاني از قرآن سراغ داستان‌هاي قرآني زندگي حضرت موسي(ع) رفته‌ايد. براي مخاطباني كه كتاب را نخوانده‌اند، بفرماييد كدام داستان‌ها را انتخاب كرده‌ايد.

من در اين كتاب دو داستان از «تجربه وحياني» حضرت موسي، يكي رفتن موسي به كوه طور و مكالمه خداوند با او و اعلام نبوت و رسالت به او و مكالمه متقابل موسي با خداوند و...، و ديگري وعده خداوند با موسي در ميقات و حضور چهل شبانه روز او در آنجا و مكالمه متقابل خداوند و موسي با يكديگر و دريافت تورات توسط موسي و... را مورد بررسي و تفسير باطني قرار داده‌ام. همچنين يك داستان ديگر از حضرت موسي كه ماجراي تلاش موسي براي رسيدن به بنده خاص خداوند (خضر) و همراهي موسي با او براي رسيدن به علم لدني و مقام تاويل را بيان مي‌كند.

‌چرا اين داستان‌هاي خاص را انتخاب كرده‌ايد؟

اين سه داستان، تجارب وحياني و روحاني حضرت موسي را كه جنبه باطني و ملكوتي دارد، به نحو نسبتا مفصل روايت كرده‌اند. پيشتر به اهميت داستان‌هاي مقدس به ويژه در قرآن و ابعاد مهم آن در تصوير‌سازي‌ها و بازنمايي حقايق باطني مندرج در آنها اشاره كردم. داستان‌هاي قرآن علاوه بر اين نقش‌ها، از اهميت بسيار مهم ديگري هم برخوردارند و آن تصوير‌سازي و بازنمايي نحوه مواجهه جهان انساني و بدنمند با جهان خدايگاني و مطلق است. در اينجا مساله صرفا اين نيست كه حقايق باطني و عرفاني داستان را چگونه بايد فهميد و مكشوف ساخت، بلكه مساله پيچيده‌تر و شگفت‌انگيز‌تر است. زيرا در اين داستان‌ها اين دو جهان با حفظ ويژگي‌هاي خود، در هم تنيده مي‌شوند و زبان عرفي و طبيعي انساني با زبان استعاري و ملكوتي آميخته مي‌شود. مثلا همان موسايي كه كفش به پا دارد و با بدن خود در حال حركت است به آتشي مي‌رسد كه خدا از درون آن ندا مي‌دهد. يا همان موسايي كه با ويژگي‌هاي جسمي و طبيعي خود در كوه طور حاضر مي‌شود، با سخن خدا مواجه مي‌شود و انواع تجليات باطني و ملكوتي را دريافت مي‌كند و اين دو جهان در هم تنيده و يكي مي‌شود. علاوه بر بازنمايي حقايق ملكوتي و روحاني در اين داستان‌ها، نمايش شگفت‌انگيز آميختگي و يكي شدن اين دو جهان و ابعاد و حقايق باطني آن نيز از ويژگي‌هاي اين داستان‌ها است. لذا هر سه ماجرا پر از نكات و اسرار و حقايق باطني هستند و تك تك جزييات اين روايت‌ها سرشار از مايه‌هاي معناشناسانه براي برداشت‌هايي فراتر از دلالت‌هاي اوليه هستند. در واقع خود متن با شيوه روايتگري كه انتخاب كرده و روند رخدادها و جزييات تصاوير و صحنه‌پردازي‌ها، همه با هم، خواننده را به سوي فرارفتن از جهان طبيعت انساني به سوي جهان يا جهان‌هاي روحاني و ملكوتي دعوت مي‌كند.

‌شما در كتاب ذكر مي‌كنيد كه خداي عارفان با خداي فيلسوفان متفاوت است. اين تفاوت درچيست و خدايي كه در اين داستان‌ها با موسي سخن مي‌گويد، چه ويژگي‌هايي دارد؟

ببينيد، الهيات فلسفي و كلامي عمدتا الهيات تنزيهي است و الهيات تنزيهي خواه ناخواه خدا را برا فراز جهان و متعالي از آن ترسيم مي‌كند و بدينگونه پيوند بين خدا و جهان و مخلوقات منقطع مي‌شود. الهيات تنزيهي مي‌گويد «اين التراب و رب الارباب» يعني خاك و خاكيان را چه نسبتي با پروردگار است؟ و به همين لحاظ خداوند به عنوان عقل محض و موجود مطلق از جهان و از ساحت عمل انساني دور نگه داشته مي‌شود. اما الهيات عرفاني به ويژه الهيات داستان‌ها در قرآن، تصوير متفاوتي از خدا و انسان و جهان و پيوند بين آنها ترسيم مي‌كند. داستان‌هاي قرآن از همان ابتدا راه خود را از الهيات فلسفي و كلامي جدا مي‌كنند. داستان‌ها از اساس، يك امر انساني و گفت‌وگويي است و در واقع در آنها داستان انسان روايت مي‌شود. الهيات عرفاني داستان‌ها بر اساس تجربه‌ها و حالات و عواطف و تطورات انساني مشترك و همدلي تاسيس مي‌شود. داستان‌ها از ابتدا فضايي برابر براي همه طرف‌ها مي‌سازد، حتي شخصيت‌هاي منفي نيز در همان زميني بازي مي‌كنند كه شخصيت‌هاي مثبت حضور دارند و خواننده همه را در يك صحنه نمايش يكدست مشاهده مي‌كند. از اين مهم‌تر، خدا در اين داستان‌ها همزمان با اينكه متعالي و مطلق است، با شخصيت‌هاي داستان، همچون موسي، مادر موسي، هارون و ديگران سخن مي‌گويد. به صدا و درخواست آنان گوش مي‌دهد، به آنان دلگرمي مي‌دهد و... و مدام با شخصيت‌هاي داستان همراه و در حال تعامل و كنش و واكنش است.

انساني كه امروز داستان‌هاي روايت شده در 14 قرن پيش را مي‌خواند، با موسايي كه قرن‌ها پيش از آن داستان‌ها مي‌زيسته است، هم‌ذات‌پنداري مي‌كند و آنها از طريق تجربه‌هاي انساني شان به همديگر پيوند مي‌خورند. منبع و منشأ اين پيوند، همين متن مقدس است كه به عنوان گفتار و روايت خداوند، جهان‌هايي مشترك ميان انسان‌ها مي‌سازد و خودش نيز در اين جهان‌ها حضور مستقيم و فعال دارد. اين ويژگي داستان‌ها و الهيات عرفاني فهم متفاوت و عميقي از جهان و انسان و معناي زندگي و از نسبت و مسووليت ما در برابر خدا و در برابر انسان‌هاي ديگر در تاريخ و در زمان كنوني و در برابر ساير موجودات پديد مي‌آورد.

‌ضرورت و اهميت نگاه باطني-عرفاني به قرآن به‌طور خاص و متون مقدس به نحو عام در روزگار ما چيست؟

بله، سوال مهمي است. ما همواره به بازنگري در نظام‌هاي الهياتي به عنوان بنيادي براي معناي انسان بودن و نظريه‌هاي سياسي مبتني بر آن نيازمنديم. مادامي كه انسان و طبيعت با يكديگر در تعاملند، به بنيادي براي وحدت ميان انسان و طبيعت و جهان نامتناهي فراتر از انسان متناهي نيازمنديم. بنيادي كه «من» را به همه «ديگران» متصل سازد. اينكه اين بنياد چه باشد و نسبت انسان با ديگرهاي متناهي و نامتناهي‌اش را چگونه تعريف كند، به سراسر نظم اخلاقي و سياسي و حقوقي ما اثر مي‌گذارد. در جهان معاصر، نظريه‌ها و نظم‌هاي سياسي عمدتا بر اساس الگوهاي الهياتي شكل گرفته‌اند كه انسان‌ها را بر اساس قوم و مذهب و فرهنگ و رنگ و جنسيت دسته‌بندي مي‌كنند و خدا را به عنوان وجود مطلق و دست نايافتني، از جهان خود حذف مي‌كنند. اين الگوهاي الهياتي اين امكان را فراهم كرده‌اند كه در يك شبيه‌سازي ساده شده، انسان آرماني با خداي متعالي جايگزين شود و همان اوصافي را كه خداي متعالي و قادر مطلق دارد، در قياس با انسان‌هاي غيرآرماني به دست بياورد و در امتداد آن، مفاهيم اخلاقي بنيادي اساسا از دايره بحث‌هاي الهياتي حذف شود. به اين ترتيب به راحتي بر اساس اين الگوهاي الهياتي و تصوير آرماني از انسان، تفوق سياسي و سلطه و كشتار و انواع خشونت انسان بر انسان و طبيعت موجه مي‌شود. اين الگوهاي الهياتي حتي اگر به صورت مصرح در شكل‌گيري نظم و نظام‌هاي سياسي آشكار نباشند، دست كم به صورت پيش فرض‌هاي ناگفته و پنهان در نضج گرفتن آنها حضور دارند. اما الهياتي كه در تفسير عرفاني با تكيه بر متن قرآن به دست مي‌آيد، هم امكان فهم قرآن را به شيوه متفاوت و بديعي فراهم مي‌كند، هم قابليت‌هاي زيادي براي تامل و بازنگري در مفاهيم بنيادي اخلاق و سياسي و امر اجتماعي در بر دارد. داستان‌ها به ويژه بر اساس روش تفسير عرفاني مي‌توانند براي خواننده‌هاي مختلف خود، سطوح مختلفي از دلالت‌هاي اجتماعي و اخلاقي را بازنمايي مي‌كنند و از اين جهت ظرفيت بالايي نيز براي بحث‌هاي اخلاقي درباره سطوح مختلف استدلال اخلاقي و تعاملات اجتماعي دارند. نوانديشي ديني در ايران معاصر، بلكه در جهان اسلام نيز در عين اينكه افق‌هاي جديدي در فهم تاريخي- انتقادي از نهاد دين و ماهيت تجربه‌هاي عرفاني- وحياني گشوده است، اما اغلب از اهميت و ظرفيت رويكردهاي عرفاني به متن قرآن و امر قدسي غفلت كرده است. لذا رويكرد عرفاني روشمند و منسجم-نه ذوقي و شخصي- به متن قرآن مي‌تواند افق‌هاي نويني در مشاهده و فهم عميق نظام الهياتي قرآن بگشايد و به بازگشايي معضلات الهياتي و پاسخگويي به مسائل، نيازها و اضطراب‌هاي جهان معاصر مدد رساند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون