• 1404 چهارشنبه 31 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6049 -
  • 1404 چهارشنبه 31 ارديبهشت

گفت‌وگو با بهزاد اسلامي به مناسبت برپايي نمايشگاه مجسمه‌هايش با عنوان «درخويش مانده»

دعوت به درنگ بر درون آدم‌ها

مريم آموسا

نمايشگاه «در خويش مانده» تازه‌ترين مجموعه مجسمه‌هاي بهزاد اسلامي است؛ مجموعه‌اي كه در آن بدن‌ها نه‌تنها به‌مثابه فرم، بلكه به عنوان زبان خاموش انسان معاصر ظاهر مي‌شوند. اين مجسمه‌ها به‌نوعي روايتگر دروني‌ترين وضعيت‌هاي رواني‌اند؛ اضطراب، انزوا، فروپاشي و گاهي، كورسويي از اميد. بهزاد اسلامي متولد ۱۳۵۷ و دانش‌آموخته رشته الكترونيك و عضو هيات‌مديره انجمن هنرمندان تجسمي البرز و عضو هيات موسس انجمن هنرمندان صنايع دستي و هنر‌هاي سنتي البرز و مدرس قالب‌گيري مجسمه در موسسه مهر‌و‌ماه تهران و مدرس مجسمه‌سازي است. اسلامي فعاليت هنري‌اش را به صورت تخصصي با نقاشي آغاز كرده است اما از سال ۱۳۷۷ با دلبستگي به رشته مجسمه‌سازي عمده فعاليتش را روي مجسمه‌سازي گذاشته است. او تاكنون آثارش را در چندين نمايشگاه گروهي مجسمه و شش نمايشگاه انفرادي به نمايش گذاشته است و چندين مجسمه شهري او نيز در سطح كشور جانمايي شده است. بهزاد اسلامي در شكل‌گيري بسياري از رويداد‌هاي هنري در سطح استان البرز نقش داشته است. او در استيتمنت نمايشگاهش نوشته است؛ «در خويش مانده» دعوتي است به مكث. به نگريستن به درون. به‌ايستادن در برابر يك پيكره و ديدن بازتابي از خود. نه براي پاسخ، بلكه براي همدلي با پرسشي كه در هر گره، ساكت و سربه‌زير، نفس مي‌كشد. اين مجموعه سرگذشت بي‌صدا اما سنگين انسان‌هايي است كه سال‌هاست ميان خود و جهان، ديواري بي‌دست كشيده‌اند. فيگور‌هايي كه انزوا را نه در هياهوي واژگان، بلكه در سكوت فرم مجسم كرده‌اند. بر فراز اين بدن‌هاي خاموش، گره‌هايي از فلز نشسته است؛ سر‌هايي بي‌چهره، اما لبريز از تنش، پرسش و ناتمام‌ماندگي. اين گره‌ها بيانيه‌اي بصري از پيچيدگي ذهن و فروبستگي عاطفه است. اگر در اين سكوت بي‌دست، صدايي شنيديد، اگر در آن گره فلزي، طرحي از دل خويش ديديد، بدانيد كه شما تنها نيستيد. نمايشگاه در خويش مانده از ۱۲ تا ۲۳ ارديبهشت ماه در گالري «بام» ميزبان علاقه‌مندان بود.

‌با توجه به اينكه شما پيش‌تر تمركزتان روي نقاشي بود چه شد كه به مجسمه‌سازي روي آورديد؟

من سال‌ها نقاشي مي‌كردم؛ اما از وقتي كه خيلي اتفاقي با چلنگري، آهنگري سنتي ايراني، آشنا شدم دلبسته هنر مجسمه‌سازي شدم و پس از آن تمركزم را روي آهنگري سنتي و مجسمه‌سازي گذاشتم وسال‌هاست كه تفكرات و ‌انديشه‌هايم را با هنر مجسمه‌سازي بيان مي‌كنم و فكر مي‌كنم هيچ هنري به اندازه مجسمه‌سازي نمي‌تواند من را شيفته و دلبسته خود كند و در تمام اين سال با تكنيك‌هاي مجسمه‌سازي تجربي آشنا شدم و با اين تكنيك‌ها مجسمه ساخته‌ام و به مرور دريافتم با آهن و فلز بيش از هر متريالي مي‌توانم در مجسمه‌سازي ارتباط برقرار كنم.

‌مجسمه‌هاي‌تان را در چه ابعادي مي‌سازيد؟

ابعاد مجسمه‌هاي من متفاوت است. بي‌شك مجسمه‌هاي شهري را در ابعاد بزرگ مي‌سازم اما مجسمه‌هايي كه براي نمايش در گالري مي‌سازم ابعاد گوناگوني دارند تا علاقه‌مندان آثارم بتوانند به فراخور فضايي كه دارند از ميان آثارم انتخاب كنند.

‌با توجه به اينكه در كرج مجسمه‌سازان متعددي زندگي و كار مي‌كنند اما تعداد مجسمه‌هاي اين شهر از تعداد انگشت‌هاي دست هم كمتر است. چه شد كه ساخت مجسمه براي كرج به شما پيشنهاد شد؟

بله در كرج همان‌طور كه مي‌گوييد هنرمندان بي‌شماري زندگي مي‌كنند اما تعداد آثار هنري كه متناسب با فضاي شهري باشند در اين شهر بسيار انگشت‌شمار است. شايد بدون اغراق بشود گفت كرج يكي از قطب‌هاي مجسمه‌سازي ايران است اما در شهر كرج عملا مجسمه نداريم. من در كرج در «مجتمع آفتاب» زندگي مي‌كنم كه همه هنرمند هستند، همسايه‌هاي من همه نقاشان و مجسمه‌سازان مطرح هستند كه برخي از آنان در كشور‌هاي مهم دنيا، آثار نصب شده دارند اما در شهر محل كار و سكونت‌شان اثري از آنها نيست. اما در سال‌هاي اخير فراخواني ازسوي دهياري گلستانك براي ساخت مجسمه منتشر شد كه طرح من از ميان طرح‌هاي ارسالي پذيرفته شد و من مجسمه‌اي در ابعاد پنج متر و نيم ساختم كه در مجتمع آفتاب نصب شده و خوشحالم توانسته‌ام اين‌گونه در منطقه‌اي كه كار و زندگي مي‌كنم تاثيرگذار باشم. اين مجسمه هم در ادامه مجسمه‌هاي انتزاعي من است و دوست داشتم مخاطب با ديدن آن تصور خودش را داشته باشد و با ديدنش ذهنش درگير شود و به راحتي از كنار مجسمه‌ام نگذرد.

‌در نمايشگاه اخيرتان چند مجسمه به نمايش گذاشته‌ايد؟

در اين نمايشگاه نه مجسمه در ابعاد مختلف به نمايش گذاشته‌ام كه بزرگ‌ترين آن دو متر و كوچك‌ترين آن ۵۰ سانتي‌متر است. همه اين مجسمه‌ها را با تكنيك چلنگري؛ آهنگري گرم ساخته‌ام و تمام مجسمه‌ها فيگور‌هايي هستند كه دست ندارند و سر‌هايشان يك گره است.

‌چرا از ميان تمام شيوه‌هايي كه مي‌توان يك‌ايده را تبديل به مجسمه كرد به چلنگري كه آهنگري سنتي ايراني است، تمايل داريد؟

بايد بگويم چلنگري يا همان آهنگري سبك، يعني هنر تبديل‌اشياي فلزي كوچك به تجهيزات حياتي انواع مشاغل است. براي چلنگري فلز بريده‌شده به شكل موردنظر را در كوره قرار داده و داغ و كمي نرم مي‌كنند. سپس تكه‌آهن را با انبر گرفته و روي سندان گذاشته و با چكش روي آن مي‌كوبند تا شكل ابزار موردنظر را بگيرد. در صورت لزوم بار‌ها تكه فلز را در كوره مي‌گذارند تا دوباره نرم شده و روي آن مي‌كوبند تا به شكل مورد نظر درآيد. براي محكم‌تر شدن قطعه‌فلز آن را درحالي كه داغ است در آب فرو كرده و به اصطلاح آن را آب‌ديده مي‌كنند. من زماني كه دلبسته چلنگري شدم، احساس كردم اين همان شيوه‌اي است كه دوست دارم مجسمه‌هايم را با اين تكنيك بسازم و بيش از دو دهه است كه من با اين تكنيك كار مي‌كنم و نه تنها مجسمه‌هاي خودم را با اين تكنيك اجرا مي‌كنم بلكه مجسمه‌هاي بسياري از مجسمه‌سازان ديگر را كه به اين تكنيك تسلط ندارند را نيز اجرا مي‌كنم. به نظر من هر هنرمندي بايد راه و تكنيك اجراي ‌ايده‌هاي خودش را پيدا كند و به چلنگري بسيار علاقه‌مندم و دوست ندارم اين تكنيك فراموش شود و خوشبختانه در اين سال‌ها در كارگاهم توانسته‌ام اين تكنيك را به شاگردانم آموزش بدهم و در كنار آن در سازمان فني‌حرفه‌اي نيز اين تكنيك را آموزش مي‌دهم.

‌با‌توجه به اينكه در دو نمايشگاه اخيرتان صندلي‌ها و نمايشگاه « در خويش مانده» آثارتان را به صورت مجموعه به نمايش گذاشته‌ايد، آيا زماني كه يك‌ايده براي ساخت به ذهن‌تان خطور مي‌كند به آن به عنوان يك مجموعه فكر مي‌كنيد يا تك اثر؟

نه، حتي اگر تك اثر باشد به مرور آن را تبديل به مجموعه مي‌كنم و به نوعي من‌ايده مجسمه‌هايم را از زندگي و مسائل اجتماعي مي‌گيرم و هر روز صبح با علاقه وقتي به كارگاهم مي‌روم و پشت ميزكارم مي‌ايستم مي‌خواهم يك حجم بسازم. من واقعا با عشق به مجسمه‌سازي زندگي مي‌كنم.

‌ايده نمايشگاه اخيرتان كه به نوعي به وضعيت آدم‌هاي امروزي اشاره دارد چگونه به ذهن‌تان خطور كرد؛ انسان‌هايي كه از تنهايي رنج مي‌برند و به نظر مي‌رسد در كار خود نيز مانده‌اند؟

همان‌طور كه گفتم ‌ايده اين نمايشگاه يك موضوع اجتماعي و فراگير است. به نظر من آدم‌ها در هر جايگاهي كه هستند زندگي‌شان لايه‌هاي مختلفي دارد و گره‌هاي متعددي نيز در زندگي‌شان وجود دارد كه گاه نمي‌توانند حرف‌هايشان را بر زبان بياورند و حس‌هايشان را به آدم‌هاي پيرامون‌شان بيان كنند؛ باز هم در اين شرايط بي‌آنكه حرف‌هايشان را بتوانند بزنند به زندگي فردي و اجتماعي‌شان ادامه مي‌دهند و اين پيچيدگي‌ها و گره‌ها همچنان در زندگي‌شان ناگشوده باقي مي‌ماند.

اين مجموعه حاصل سال‌ها درگيري ذهني من با مفهوم انزوا، فروخوردگي و گره‌هاي رواني دروني انسان‌هاست. هميشه حس مي‌كردم آدم‌ها با خودشان و در درون خود، چيز‌هايي دارند كه نمي‌خواهند يا نمي‌توانند به زبان بياورند. در مجموعه «در خويش مانده» تلاش كردم اين انزوا و عقده‌ها را در قالب مجسمه‌هايي كه دست ندارند و سرشان گره‌هاي فلزي است، تصوير كنم. آن گره‌ها استعاره‌اي از ذهن و روح در هم تنيده و بسته‌شده است.

‌چرا دست را از مجسمه‌هايتان حذف كرديد؛ گويي مجسمه‌ها چون دست ندارند حتي نمي‌توانند دست به كاري بزنند كه از وضعيت موجود خود خارج شوند؟

دست، همواره در تاريخ هنر و مجسمه‌سازي، نماد كنش و ارتباط بوده؛ حذف آن در اين مجموعه، به‌نوعي حذف توان ارتباطي و كنش فرد است. شخصيت‌هاي من در اين آثار، در درون خود گرفتارند و راهي براي بيان و لمس دنياي بيرون ندارند. دست‌نداشتن آنها، تاكيد بر همين وضعيت انفعالي و در خودماندگي است.

‌چرا سر‌هاي اين مجسمه‌ها را با گره ساختيد؟

گره در فرهنگ ما نماد گرفتاري، درهم‌تنيدگي و حل‌ناشدگي است. سر به عنوان مركز تفكر و تصميم‌گيري، وقتي در شكل گره به تصوير دربيايد، مفهوم روان‌آزردگي و پيچيدگي ذهني را به شكلي عيني منتقل مي‌كند. اين گره‌ها، دست‌ساخته‌هاي خودم هستند كه هركدام بيانگر شخصيتي جداگانه و داستاني دروني‌اند. اين مجموعه براي من يك آينه است؛ ‌اميدوارم براي مخاطب هم همين كاركرد را داشته باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون