متن پيشرو بخش دوم مقالهاي است كه به بررسي واكنشهاي جهاني به بحران غزه براساس صورتبندي كييركگور از ساحات زندگي انساني پرداخته است. در شماره قبلي صفحه «دينوفلسفه» بخش نخست اين مقاله تقديم شد كه به شرح ساحت زيباييشناسانه و همچنين ساحت اخلاقي در تحليل كييركگور از مراتب زيست انساني پرداخت و حالا در بخش دوم به توضيح بخش ديني- ايماني پرداخته خواهد شد و البته تمام اين ساحات ثلاثه را از افق امروزين با محوريت غزه و نسلكشي و پاكسازي قومياي كه در آن اعمال ميشود مورد بررسي قرار گرفت و اما در ادامه بخش دوم اين مقاله را ميتوانيد از نظر بگذرانيد. كييركگور در «يا اين يا آن» چنين زيستني را مبتني بر «امتناع از انتخاب واقعي» ميداند. زيباييطلب در پي تاخير در تصميم است تا از مواجهه با اضطراب وجودي ناشي از انتخاب و مسووليت بگريزد، اما نتيجه نهايي چنين زيستني، «نوميدي» است؛ نااميدي ناشي از انكار خويشتن واقعي و گريز از واقعيت. از همين منظر، زيست زيباييطلبانه در برابر فجايعي چون غزه، نوعي امتناع از انسان بودن است. انسان، تنها هنگامي انسان است كه نسبت به ديگري، درد او، مرگ او و فرياد خاموش او واكنش نشان دهد. بيواكنشي، نه بيگناهي، كه گاه شكلي پنهان از همدستي است.
زيباييطلبانِ اخلاقي نما
اما دسته دومي كه در ساحت زيباييطلبي زندگي ميكنند سعي دارند خود را بيتفاوت نشان ندهند. آنها از قضا با رويكردي به ظاهر انساني درصدد نشان دادن اين هستند كه براي آنها مردم فلسطين و كودكان غزه بسيار مهم هستند اما مقصر اين وضعيت كساني نيستند كه بمباران ميكنند بلكه دقيقا همان كساني مقصرند كه بمباران ميشوند! اين موضع خطرناكتر از قضا همان موضع سران رژيم صهيونيستي و همراهان بينالملليشان است. آنها ميگويند ما خودمان به دنبال صلح هستيم اما از موضع قدرت! حتي گاه ميگويند براي نجات اهالي غزه از دست مجاهدانشان و آزاد كردن آنها چارهاي جز نسلكشي همان مردم ندارند! منطق آنها درست مانند كساني است كه رويهشان در قرآن هم مورد اشاره قرار گرفته است: «وإِذا قِيل لهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأرْضِ قالُوا إِنّما نحْنُ مُصْلِحُون؛ و چون به آنان گفته شود در زمين فساد مكنيد ميگويند ما خود اصلاحگريم.» (بقره/11) اينها درواقع همان كساني هستند كه به جهان و نسبت خويش با آن نگاهي زيباييطلبانه دارند اما سعي ميكنند كه خود را مقيم مقام ساخت اخلاقي جا بزنند! آري اين دسته دوم در واقع دغدغهاي جز همان ساحت زيباييشناسانه ندارند. آنها صرفا به زندگي خود، درآمد و اوقات خوش، سفر و تفريح، مهماني و جشن خود فكر ميكنند و جز اين دغدغهاي ندارند و براي اينكه احساس زيباييطلبانه به كمترين خدشهاي دچار نشود، حاضر نيستند كمترين همدردي -ولو لساني- با قربانيان سبوعيتهاي وحشيترين ابناي بشر، ابراز كنند.
مواجهه اخلاقي با غزه
چنانكه اشاره شد در ساحت دوم، كييركگور با نوعي احترام از انسانِ اخلاقي سخن ميگويد. اين مرحله، گذار از خودشيفتگي لذتطلبانه به خودآگاهي اخلاقي است. فرد در اين مرحله، خويش را در نسبت با ارزشهاي عام انساني، عدالت، حقيقت و قانون ميبيند. او بهجاي گريز از مسووليت، آن را ميپذيرد؛ نه از سر ترس يا تقليد، بلكه از درك دروني وظيفه. كييركگور اين انسان را نهفقط اخلاقمدار، بلكه «خودِ انتخابگر» مينامد. اخلاقگرايي در نگاه كييركگور، مرحلهاي است كه انسان براي نخستينبار از قالب تماشاچي خارج شده و وارد ميدان كنش ميشود. او تنها درباره خير و شر نميانديشد، بلكه آن را به عمل درميآورد. در اينجا، وجدان، معيار كنش است و وجدان نميتواند خاموش بماند. همانگونه كه كييركگور در «مراحلي بر راه زندگي» مينويسد، «انسان اخلاقي، كسي است كه هر صبح در برابر حقيقت برميخيزد و از خود ميپرسد: من نسبت به اين جهان چه وظيفهاي دارم؟» لذا در موضوع مورد بحث ما -غزه- فرد اخلاقي در برابر اين نسلكشي، نميتواند بيتفاوت بماند. حتي اگر باور ديني نداشته باشد، حتي اگر گرايش سياسي خاصي نداشته باشد، باز هم نميتواند جناياتي چون كشتار زنان و كودكان، تخريب سيستماتيك زيرساختهاي پزشكي، قطع غذا و آب و برق را بيپاسخ بگذارد. او خود را موظف به واكنش ميداند، خواه در قالب نوشتن، خواه اعتراض، خواه پيگيري حقوقي يا افشاگري رسانهاي. به هرحال چنين فردي به صرف «انسان» بودن مسووليتي براي خود ميشناسد كه در برابر اين سبوعيت و خونهاي پاك و بيگناهي كه مظلومانه بر زمين ريخته ميشود، نميتواند سكوت كند و صرفا به زيستي از نوع زيباييطلبانه ادامه دهد. لذا خيل وسيع دانشجويان و غيردانشجويان غرب -حتي گاه در ميان يهوديان- كه ميبينيم در حمايت از مردم غزه دست به تظاهرات ميزنند و براي آن گاه هزينههاي گزافي را متحمل ميشوند بايد از همين زاويه تحليل كرد. اكثريت قريب به اتفاق آنها متدين به ديانت اسلام نيستند و به اصول اعتقادي آن پايبندي ندارند اما همين كه خود را «انسان» ميدانند واجد مسووليتهايي نيز ميشناسند كه نميتوانند دربرابر اين حجم از كشتار وحشيانه سكوت كنند و صرفا به كار و بار و درس و بحث خود بپردازند. لذا بسياري از دانشجويان دانشگاههاي غربي -اعم از امريكايي و اروپايي- خود را در مواجهه با جناياتي كه در غزه درحال وقوع است، سهيم ميدانند كه ميخواهند به هر طريق از آن جلوگيري كنند. آنها اين موضع را نه به عنوان وظيفهاي شرعي يا تكليفي ديني بلكه صرفا ناشي از مسووليت انساني خويش ميدانند كه به تعبير كييركگوري بايد گفت اين موضع آنها برخاسته از پايبنديشان به ساحت اخلاقي است.
ساحت اخلاقي شايد نام ديگر همان مقامي باشد كه امام حسين (ع) در روز عاشورا لشكريان يزيد را -حتي در صورتي كه دين نداشته باشند- به آن فراخواند: «ويلكُم إنْ لمْ يكنْ لكُم دِينٌ فكُونُوا أحرارا في الدُّنيا.»
در اين ساحت، واكنش به نسلكشي، نه برآمده از تعصبات، كه برخاسته از دركي ژرف نسبت به كرامت انسان است. اگرچه كييركگور ميپذيرد كه اين ساحت نيز محدوديتهايي دارد (چراكه اصول اخلاقي ممكن است در موقعيتهاي پيچيده، ناكافي يا متناقض شوند)، اما آن را مرحلهاي ضروري در بلوغ انساني ميداند.
ساحت ديني: جهش ايمان، فداكاري
و وفاداري به فرمان الهي
اما والاترين مرحله از صورتبندي كييركگور، ساحت ايماني و ديني است؛ البته ايمان نه صرفا بهمعناي تدين رسمي، بلكه بهمعناي ورود به رابطهاي شخصي، راديكال و پارادوكسيكال با خداوند. ايمان، نزد كييركگور، نه پذيرش بيچون و چراي آموزهها، بلكه جهشي است در دل تناقض، جهشي است وراي عقل و اخلاق، اما نه ضد آنها. در «ترس و لرز» كييركگور حضرت ابراهيم (ع) را به عنوان نمونه آرماني انسان مومن معرفي ميكند؛ كسي كه برخلاف عقل و اخلاق، فرمان خدا را به قرباني كردن فرزندش ميپذيرد.
غزه و آزمون ايمان
در جهان امروز، مومنان حقيقي (و نه متعصبان سطحي) كسانياند كه رنج انسان ديگر را رنج خود ميدانند. آنان غزه را نهفقط مسالهاي سياسي، بلكه آزموني ايماني ميدانند. براي اينان، مقابله با ظلم، همدلي با مظلوم و تلاش براي برقراري عدالت، نه توصيهاي اخلاقي، بلكه امري شرعي و تكليف الهي است. در اين ساحت، انسان حتي در برابر ناتواني، نوميدي يا انزواي سياسي نيز مأيوس نميشود، زيرا اتكاي او بر قدرت الهي است. همانگونه كه ابراهيم(ع) با گامهاي لرزان اما ايماني سرشار، فرزندش را به قربانگاه بُرد، انسانِ مومن امروز نيز با آگاهي از خطرات و هزينهها، در برابر قدرتهاي جهاني، رسانههاي سانسورگر و سازوكارهاي تبعيضآميز ايستادگي ميكند. او ايمان را به عمل درميآورد، نه با خشونت، بلكه با صداقت، پايداري و فداكاري. كييركگور در تحليل خود از ايمان، تاكيد دارد كه انسان مومن، همواره تنهاست، زيرا راه ايمان، راه جمع نيست. او مينويسد: «شواليه ايمان تنها كسي است كه ميتواند در سكوت، چيزي را از خدا بخواهد كه هيچ انساني آن را درك نميكند.» امروز نيز، مومناني كه در برابر اين نسلكشي ميايستند، شايد در اقليت باشند، اما صداي ايشان، پژواك ايمان در دل تاريخ است.
همراهان با جنايت و كساني كه پيشا نقدند
در اين ميان، گروهي ديگر نيز البته وجود دارند كه نهتنها واكنشي به نسلكشي و جنايات اسراييل در غزه نشان نميدهند، بلكه با آن به نوعي همدلي يا همراهي نيز ميكنند. اين گروه، اساسا در هيچيك از ساحتهاي سهگانه كييركگوري قرار نميگيرند. ايشان در واقع در مرحلهاي پيشانقدي
(pre-reflective) بهسر ميبرند. در واقع آنها هنوز وارد مرحله پرسشگري، خودآگاهي يا بازانديشي در هستي خويش نشدهاند. لذا واكنشهاي اين گروه، برخاسته از نفرت، دشمنسازي ذهني، اختلالات روانشناختي يا تعصبات كور است.
چنين افرادي، از ديدگاه اگزيستانسياليسم، هنوز به سطح خودآگاهي نرسيدهاند. آنان نه با خود رابطهاي صادقانه دارند، نه با ديگري، نه با حقيقت. تحليل ايشان، بيشتر در حوزه آسيبشناسي رواني جاي ميگيرد تا فلسفه اخلاق يا ايمان. به بيان ديگر افرادي كه در اين گروه قرار دارند اساسا به مرحلهاي نرسيدهاند كه حتي قابل نقد باشند. آنها را حداكثر ميتوان تحليل كرد. آنهم تحليلي روانشناختي براي كشف اين مهم كه چه چيزي آنها را از طبيعت انسانيشان بهطور كامل برگردانده و ميتوانند خبيثترين جناياتي كه نزد هر عقل عرفي محكوم است، همراهي كنند.
جمعبندي
صورتبندي سهگانه زندگي نزد كييركگور، ابزاري نيرومند براي تحليل واكنشهاي انسانها در برابر بحرانهاي اخلاقي، سياسي و انساني در جهان معاصر است. در مواجهه با نسلكشي در غزه، افراد گوناگون از اين سه منظر به مساله مينگرند: گروهي ميگريزند و چشم ميبندند (زيباييطلبانه)، گروهي اعتراض ميكنند و عدالت ميطلبند (اخلاقي) و گروهي ايمان ميورزند و فداكاري ميكنند (ديني). كييركگور، گرچه متأثر از سنت مسيحي است، اما صورتبندياش، قابليت بوميسازي در زمينههايي چون جهان اسلام را نيز دارد. در سنت شيعي نيز، ما با مفاهيمي چون مسووليت، ايثار، تكليف و شهادت مواجهيم كه با ساحت ديني موردنظر كييركگور، مشابهتهاي جدي دارد. در پايان، ميتوان گفت كه فاجعه غزه، تنها يك آزمون براي سياستمداران و نهادهاي بينالمللي نيست، بلكه محك اخلاقي و ايماني براي هر انسان است. ساحت وجودي انسان، در نسبت او با رنج ديگري تعريف ميشود. به تعبير كييركگور، «تنها آنگاه انسان ميشوي كه با تمام هستيات، در برابر حقيقت بايستي؛ هرچند در برابر تو، همه ايستاده باشند.»