• 1404 يکشنبه 18 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6062 -
  • 1404 يکشنبه 18 خرداد

نظم جهاني زير سايه معامله‌گرايي ترامپ پوست‌اندازي مي‌كند!

بازگشت كنسرت قدرت‌ها

استيسي ‌اي. گادارد

مقوله «رقابت قدرت‌هاي بزرگ به عنوان پديده‌اي مربوط به قرن گذشته براي مدتي كمرنگ شد، اما دوباره اين پديده با قدرت بازگشت.» اين مساله باعث شد كه دونالد ترامپ، رييس‌جمهور ايالات‌متحده در سال ۲۰۱۷ از يك سند استراتژي امنيت ملي جديد رونمايي كرد. اين سند در حقيقت با بازتعريف مولفه‌هاي سياست خارجه امريكا در طول يك دهه گذشته روايت يك‌جانبه از مفهوم خود و ديگري ارائه كرده است. در دوران پساجنگ سرد، ايالات‌متحده بر‌خلاف دوره‌هاي قبل، به دنبال همكاري با ساير قدرت‌ها و گنجاندن آنها در نظم جهاني يك‌جانبه به رهبري امريكا بود، اما در اواسط دهه ۲۰۱۰، اجماع جديدي شكل گرفت. دوران همكاري به پايان رسيده بود و استراتژي ايالات‌متحده بايد بر رقابت با رقباي اصلي، يعني چين و روسيه، متمركز مي‌شد. اولويت اصلي سياست خارجي امريكا روشن بود و آن چيزي جز پيشي گرفتن از مسكو و پكن نبود‌.

در سند راهبردي امنيت ملي ۲۰۱۷ ترامپ، چنين آمده است كه «مزاياي ژئوپليتيكي ما را به چالش مي‌كشند و سعي مي‌كنند نظم بين‌المللي را به نفع خود تغيير بدهند.» در نتيجه او در استراتژي دفاع ملي خود كه يك سال بعد منتشر شد، چنين استدلال كرد كه رقابت استراتژيك بين دولت‌ها به نگراني اصلي در امنيت ملي ايالات‌متحده تبديل شده است. وقتي جو بايدن، رقيب سرسخت ترامپ در سال ۲۰۲۱ به عنوان رييس‌جمهور به قدرت رسيد، برخي از جنبه‌هاي سياست خارجي ايالات‌متحده به طرز چشمگيري تغيير كرد، اما رقابت قدرت‌هاي بزرگ همچنان محور اصلي بود. همزمان با تشديد حملات روسيه به اوكراين، چين اهداف خود را درمورد تايوان آشكار كرد و اين دو قدرت روابط خود را تعميق بخشيدند و با ساير رقباي ايالات‌متحده همكاري نزديك‌تري برقرار كردند، كمتر كسي پيش‌بيني مي‌كرد كه واشنگتن رقابت را به عنوان چراغ راهنماي خود ناديده بگيرد. با بازگشت ترامپ به كاخ سفيد در سال ۲۰۲۵، بسياري از تحليلگران انتظار تداوم اين راهبرد در حوزه سياست خارجي را داشتند. چنانچه فارن‌افرز در مقاله‌اي با عنوان «سياست خارجي ترامپ-بايدن، بايدن-ترامپ» به آن اشاره كرد. ديري نگذشت كه دو ماه اول دوره دوم رياست‌جمهوري ترامپ نيز گذشت. ترامپ با سرعتي شگفت‌آور، اجماعي را كه خود به ايجاد آن كمك كرده بود، در هم شكست. ترامپ اكنون به جاي رقابت با چين و روسيه، مي‌خواهد با آنها همكاري كند و به دنبال توافقاتي است كه در دوره اول رياست‌جمهوري‌اش، مغاير با منافع ايالات‌متحده به نظر مي‌رسيد. ترامپ به وضوح اعلام كرد كه از پايان سريع جنگ در اوكراين حمايت مي‌كند، حتي اگر اين صلح به قيمت تحقير آشكار اوكرايني‌ها و پذيرفتن ادعاي ارضي روسيه بر بخش‌هاي قابل‌توجهي از خاك اوكراين باشد. روابط با چين همچنان پر‌تنش‌تر است، به‌خصوص با اجرايي شدن تعرفه‌هاي ترامپ و تهديد تلافي‌جويانه چين. اما ترامپ اعلام كرده است كه به دنبال يك توافق گسترده با شي جين پينگ، رييس‌جمهور چين است. مشاوران ناشناس ترامپ به نيويورك‌تايمز گفته‌اند كه ترامپ مايل است «رو در رو» با شي بنشيند تا شرايط حاكم بر تجارت، سرمايه‌گذاري و تسليحات هسته‌اي را بررسي كند. در تمام اين مدت، ترامپ فشار اقتصادي بر متحدان ايالات‌‌متحده در اروپا و كانادا (كه اميدوار است آن را به ايالت پنجاه و يكم تبديل كند) را افزايش داد و تهديد كرده است كه گرينلند و كانال پاناما را تصرف خواهد كرد.

تقريبا در مدت كوتاهي ايالات‌متحده از رقابت با دشمنان تهاجمي‌تر خود به رسميت قلدري عليه متحدان معتدل تغيير جهت داد. برخي ناظران كه سعي در درك رفتار ترامپ دارند، تلاش كردند سياست‌هاي قاطعانه او را در چارچوب رقابت با قدرت‌هاي بزرگ بازتعريف کنند. از نظر اين افراد، نزديك شدن به ولاديمير پوتين، رييس‌جمهور روسيه بهترين نوع موضع‌گيري سياسي در برابر قدرت‌هاي بزرگ است. ترامپ نسخه كسينجر معكوس است كه با هدف بي‌سرانجام ساختن همكاري‌هاي چين و روسيه، تصميم‌سازي مي‌كند. گروه ديگري از تحليلگران بر اين باور هستند كه ترامپ صرفا خوانش سياسي ملي‌گرايانه‌تر از رقابت با قدرت‌هاي بزرگ را دنبال مي‌كند، خوانشي كه چه‌بسا براي شي و پوتين و همچنين نارندرا مودي در هند و ويكتور اوربان در مجارستان منطقي باشد. اين تحليل‌ها و خوانش‌ها ممكن است تا ژانويه قانع‌كننده بوده باشند، اما اكنون اين مساله بايد آشكار شده باشد كه ديدگاه ترامپ نسبت به جهان، نه رقابت با قدرت‌هاي بزرگ، بلكه تباني با قدرت‌هاي بزرگ است. يك نسخه جديد از سيستم «كنسرت» مشابه سيستمي كه سياست اروپا را در قرن نوزدهم شكل داد. آنچه ترامپ مي‌خواهد جهاني است كه توسط مردان قدرتمندي اداره مي‌شود كه با هم همكاري مي‌كنند تا يك مفهوم مشتركي از نظم را بر ديگر كشورهاي جهان تحميل كنند. اين به آن معنا نيست كه ايالات‌متحده به ‌طور كلي رقابت با چين و روسيه را متوقف خواهد كرد؛ زيرا رقابت با قدرت‌هاي بزرگ به عنوان يكي از ويژگي‌هاي سياست بين‌الملل، پايدار و غيرقابل انكار است. اما رقابت با قدرت‌هاي بزرگ به عنوان اصل روش‌مند در سياست خارجي امريكا مشهود نيست؛ بالعكس، ماهيت اين رقابت سطحي و كوتاه‌مدت است. با اين حال، اگر تاريخ در مورد رويكرد جديد ترامپ در آينده قضاوت كند، ممكن است منتج به نتيجه نامطلوبي شود.

قرائت شما از مفهوم رقابت چيست؟

اگرچه رقابت با رقباي اصلي در دوره اول ترامپ و بايدن محوريت داشت، اما توجه به اين نكته لازم و ضروري است كه رقابت با قدرت‌هاي بزرگ هرگز بازتاب‌دهنده يك استراتژي منسجم نبوده است. داشتن يك استراتژي به اين معنا است كه رهبران سياسي اهداف يا معيارهاي مشخصي براي پيشبرد اهداف خود تعريف كردند. در عصر معاصر، رقابت براي حفظ و تثبيت قدرت به خودي خود به عنوان يك هدف به نظر مي‌رسد. اگرچه واشنگتن رقباي خود و ماهيت رقابت با آنان را ارزيابي مي‌كند اما به ندرت خواهد توانست علل و اهداف و ماهيت را تعريف و تبيين کند. درنتيجه، اين مفهوم بسيار انتزاعي است. رقابت قدرت‌هاي بزرگ مي‌تواند تهديدهاي ترامپ براي ترك ناتو را -مشروط بر اينكه كشورهاي اروپايي هزينه‌هاي دفاعي خود را افزايش بدهند- توجيه کند، زيرا انجام اين كار مي‌تواند منافع امنيتي امريكا را از سوءاستفاده‌هاي مالي قدرت‌هاي اروپايي محافظت کند. همچنين مي‌تواند به عنوان توجيه‌گر سرمايه‌گذاري مجدد بايدن در ناتو نيز عمل كند كه به دنبال احياي اتحاد كشورهاي دموكراسي‌‌خواه عليه نفوذ روسيه و چين است.

مفهوم رقابت قدرت‌هاي بزرگ به جاي تعريف يك استراتژي خاص، خوانشي اقتدارگرايانه از سياست جهاني را به تصوير مي‌كشدكه بازتاب‌دهنده رويكرد بنيادين تصميم‌سازان امريكايي به خود و جهان اطراف‌شان و چگونگي تمايل آنها به درك ديگران از خود ارائه مي‌دهد. در اين روايت، ايالات‌متحده شخصيت اصلي داستان است. گاهي در قامت يك قهرمان قوي و باابهت در عرصه اقتصادي و نظامي بي‌نظير، به تصوير كشيده مي‌شود و گاهي در نقش قرباني. در اين ميان چين و روسيه به عنوان دشمنان اصلي ايالات‌متحده مطرح مي‌شوند. اگرچه كنشگري مقطعي ديگر بازيگران موازنه‌گر مانند ايران، كره‌شمالي و مجموعه‌اي از كنشگران غيردولتي وجود دارد، اما نقش پكن و مسكو به عنوان عاملان تضعيف ايالات‌متحده برجسته شده است. همچنين، برخي از جزييات اين داستان بسته به اينكه چه كسي آن را روايت مي‌كند، متفاوت است. روايت ترامپ از اين داستان بر محوريت منافع ملي استوار است و قدرت‌هاي تجديدنظرطلب درصدد تضعيف امنيت و رفاه امريكا هستند. با اين حال براي نزديك به يك دهه، روايت كلي همچنان يكسان باقي ماند. رقبا به دنبال آسيب رساندن به منافع امريكا بودند و واشنگتن بايد پاسخ مي‌داد. هنگامي كه اين تعريف از رقابت قدرت‌هاي بزرگ به نظم جهاني شكل داد، رويدادها معاني خاصي يافتند. حمله روسيه به اوكراين نه‌تنها حمله‌اي به اوكراين، بلكه حمله به نظم تحت رهبري ايالات‌متحده نيز بود. تقويت قدرت نظامي چين در درياي چين جنوبي نه‌تنها در راستاي دفاع از منافع اصلي پكن، بلكه تلاشي براي گسترش نفوذ پكن در هند و اقيانوسيه به هزينه واشنگتن قلمداد شد. رقابت قدرت‌هاي بزرگ به اين معني بود كه فناوري نمي‌تواند بي‌طرف باشد و ايالات‌متحده بايد شبكه‌هاي 5G چين در اروپا را كنار بزند و دسترسي پكن به نيمه‌رساناها را محدود كند.

 

بليت‌هاي كنسرت

ترامپ در دوره اول رياست‌جمهوري خود، در قامت يكي از معماران و بنيانگذاران رقابت قدرت‌هاي بزرگ ظاهر شد. او دو سال قبل، زماني كه نامزدي‌اش براي رياست‌جمهوري را اعلام كرد، تاكيد داشت: «من چين را شكست مي‌دهم، براي هميشه.» اما ترامپ پس از بازگشت به قدرت براي دوره دوم، رويه خود را تغيير داد. رويكرد او همچنان تهاجمي است. او از تهديد به تنبيه غالبا اقتصادي براي مجبور كردن ديگران به انجام آنچه مي‌خواهد، دريغ نمي‌كند. با اين حال، ترامپ به جاي تلاش براي شكست دادن چين و روسيه، اكنون مي‌خواهد آنها را متقاعد كند كه براي مديريت نظم بين‌المللي با او همكاري كنند. آنچه او اكنون مي‌گويد، روايتي از تباني و همكاري است، نه رقابت. در ماه مارس، همزمان با مذاكره اعضاي دولت ترامپ با همتايان روسي خود بر سر سرنوشت اوكراين، مسكو ديدگاه خود را در مورد آينده بالقوه روشن كرد. فئودور ويتولوسكي، محقق و از مشاوران وزارت امور خارجه و شوراي امنيت روسيه به نيويورك تايمز گفت: «ما مي‌توانيم به مدلي از توافق دست يابيم كه به روسيه و ايالات‌متحده در يك‌سو و روسيه و ناتو ازسوي ديگر اجازه بدهد بدون دخالت در حوزه‌ منافع يكديگر، همزيستي مسالمت‌آميز داشته باشند.» ويتولوسكي افزود: «طرف روسي درك مي‌كند كه ترامپ اين چشم‌انداز را به عنوان يك تاجر درك مي‌كند.» تقريبا در همان زمان، استيو ويتكاف، فرستاده ويژه ترامپ كه نقش فعالي در مذاكرات با روسيه داشته، در مصاحبه‌اي با تاكر كارلسون، در مورد احتمالات همكاري ايالات‌متحده و روسيه گفت: «خطوط مرزهاي دريايي را به اشتراك بگذاريد، شايد به‌طور مشترك، گاز مايع به اروپا صادر كردند يا شايد در زمينه هوش مصنوعي با هم همكاري كردند.»

ترامپ با دنبال كردن سياست سازش با رقبا، شايد از عرف‌هاي بين‌المللي تخطي كند، اما در حال بهره‌گيري از يك سنت ريشه‌دار است. اين تصور كه قدرت‌هاي بزرگ رقيب بايد براي مديريت يك سيستم بين‌المللي بي‌ثبات گرد هم بیایند، تصوري است كه نخبگان سياسي در مقاطع مختلفي از تاريخ، به ‌طور ويژه پس از جنگ‌هاي فاجعه‌باري كه آنها را به دنبال ايجاد نظمي كنترل‌شده‌تر، قابل اعتمادتر و انعطاف‌پذيرتر كرده بود، پذيرفتند. در سال‌هاي ۱۸۱۵-۱۸۱۴، پس از انقلاب فرانسه و جنگ‌هاي ناپلئون كه تقريبا ۲۵ سال اروپا را درگير كرد، قدرت‌هاي بزرگ اروپايي با هدف ايجاد نظمي پايدارتر و صلح‌آميزتر از نظمي كه توسط سيستم توازن قدرت قرن هجدهم ايجاد شده بود در وين گردهم آمدند؛ اعضاي كنسرت اروپايي به عنوان قدرت‌هاي بزرگ به رسميت شناخته شده از حقوق و مسووليت‌هاي ويژه‌اي براي كاهش درگيري‌هاي بي‌ثبات‌كننده در سيستم اروپايي برخوردار بودند. در آن بازه زماني روسيه مدت‌ها به دنبال گسترش دامنه نفوذ خود در قلمروی امپراتوري عثماني بود و در سال ۱۸۲۱، شورش يونان عليه حكومت عثماني به نظر مي‌رسيد فرصت قابل‌توجهي را براي روسيه فراهم كرده است تا دقيقا همان سياست را دنبال كند. در پاسخ به اين رفتار، اتريش و بريتانيا خواستار خويشتنداري شدند و استدلال كردند كه مداخله روسيه نظم اروپايي را ويران خواهد كرد. روسيه عقب‌نشيني كرد و تزار الكساندر اول گفت: «اين وظيفه من است كه نشان بدهم به اصولي كه براساس آنها اتحاد را بنا نهاده‌ام، اعتقاد دارم.» براي حدود چهار دهه، كنسرت اروپايي، رقابت قدرت‌هاي بزرگ را به همكاري تبديل كرد. با اين حال، تا پايان قرن نوزدهم اين سيستم فروپاشيد. اين اتحاد نشان داده بود كه قادر به جلوگيري از درگيري بين اعضاي خود نيست. پس از آن ديدگاه فرانكلين روزولت، رييس‌جمهور ايالات‌متحده روايت‌ها در باب ايالات‌متحده، اتحاد جماهير شوروي، بريتانيا و چين به عنوان «چهار پليس» كه پس از جنگ جهاني دوم جهان را امن مي‌كردند، برجسته كرد.

تقسيم جهان

علاقه ترامپ به ايجاد يك كنسرت متشكل از قدرت‌هاي بزرگ ناشي از درك عميق اين تاريخ نيست. علاقه او به اين كنسرت ناشي از انگيزه‌هاي آني است. به نظر مي‌رسد ترامپ روابط خارجي را بيشتر از دنياي املاك و مستغلات و سرگرمي در مقياس بزرگ‌تر نمي‌بيند. اين ‌كنسرت از نگاه ترامپ، بيشتر شبيه به كنسرتي از دلالان قدرت است كه در رقابت مداوم هستند؛ البته نه به عنوان دشمنان قسم خورده، بلكه به عنوان افراد برابر و محترم كه هر كدام رسالت يك امپراتوري را بر دوش مي‌كشند كه مي‌توانند آن را به هر شكلي كه صلاح مي‌دانند مديريت كنند. چين، روسيه و ايالات‌متحده ممكن است به طرق مختلف براي كسب امتياز رقابت كنند، اما آنها درك مي‌كنند كه در يك سيستم مشترك وجود دارند و همه مسوول آن هستند. به همين دليل، قدرت‌هاي بزرگ بايد با هم تباني كنند حتي در شرايطي كه با يكديگر رقابت مي‌كنند. ترامپ، شي و پوتين را رهبراني باهوش و سرسخت مي‌داند كه كشورشان را دوست دارند. همانند كنسرت اروپا، درك مفهوم برابري امري مهم است. در روايت كنسرت ترامپ، ايالات‌متحده نه قهرمان است و نه قرباني نظام بين‌المللي و موظف است از اصول ليبرال خود در برابر بقيه جهان دفاع كند. ترامپ در جريان دومين مراسم تحليف خود قول داد كه ايالات‌متحده دوباره جهان را نه از طريق آرمان‌هايش، بلكه از طريق جاه‌طلبي‌هايش رهبري خواهد كرد. آنچه در هفته‌هاي پس از اين سخنراني مشخص شد اين است كه اتحادي كه ترامپ به دنبال آن است، عمدتا همسويي با چين و روسيه را در دستور كار قرار داده است. در روايت رقابت قدرت‌هاي بزرگ، اين كشورها به عنوان دشمنان سرسخت و از نظر ايدئولوژيكي مخالف نظم تك‌قطبي رهبري ايالات‌متحده هستند. اما در روايت همكاري، چين و روسيه ديگر به عنوان دشمنان محض ظاهر نمي‌شوند، بلكه به عنوان شركاي بالقوه‌اي هستند كه با واشنگتن براي حفظ منافع جمعي خود همكاري مي‌كنند. اين به معناي آن نيست كه شركا به دوستان نزديك تبديل مي‌شوند، زيرا رقابت در يك نظم چندقطبي كه در آن كنشگران با همكاري يكديگر درصدد حفظ نظم هستند نيز اجتناب‌ناپذير است، زيرا هر يك از اين قدرت‌ها براي برتري تلاش مي‌كنند، اما همه آنان به اين درك رسيدند كه درگيري‌هاي بين خودشان بايد مديريت شود تا بتوانند با دشمن واقعي كه عناصر مخالف وضع موجود هستند، مقابله کنند.

در چشم‌انداز ترامپ، بايد با روسيه و چين به عنوان دو روح مشترك در سركوب بي‌نظمي فراگير و تغييرات اجتماعي نگران‌كننده رفتار شود. ايالات‌متحده به رقابت با همتايان خود، به‌ويژه با چين در مسائل تجاري، ادامه خواهد داد، اما نه به قيمت كمك به نيروهايي كه ترامپ و معاون رييس‌جمهورش،
جي.‌دي.‌ونس، آنها را دشمنان داخلي ناميدند. مهاجران غيرقانوني، تروريست‌هاي بنيادگرا، جريان‌هاي چپ و سيوسياليسم و اقليت‌هاي جنسي، جملگي از دشمنان داخلي هستند كه ترامپ و تيم او خطر آنان را جدي‌تر از رقابت با چين و روسيه مي‌دانند. براي اينكه كنسرت قدرت‌ها موثر باشد، اعضا بايد بتوانند بدون پايمال كردن حقوق همتايان خود، اهداف و منافع خود را دنبال كنند. در مقابل، پايمال كردن حقوق ديگران براي حفظ نظم مي‌تواند هم قابل قبول و هم ضروري باشد. اين به معناي تقسيم جهان به حوزه‌هاي نفوذ مختلف است. مرزهايي كه فضاهايي را ايجاد كردند كه در آن يك قدرت بزرگ حق دارد نفوذ و سلطه نامحدود خود را به ‌طور محدود و مديريت شده اعمال کند. منطق كنسرت معاصر، منطقي است كه ايالات‌متحده به روسيه اجازه مي‌دهد تا براي هميشه قلمرو اوكراين را تصرف كند تا از آنچه مسكو آن را تهديدي براي امنيت منطقه‌اي مي‌داند، جلوگيري كند يا اينكه ايالات‌متحده نيروهاي نظامي يا سيستم‌هاي تسليحاتي خود را از فيليپين خارج كند و در عوض گارد ساحلي چين گشت‌هاي كمتري در ساحل فيليپين انجام بدهد. همان‌طور كه يك روايت هماهنگ به قدرت‌هاي بزرگ اين حق را مي‌دهد تا سيستم را آن‌طور كه مي‌خواهند نظم بدهند، توانايي ديگران را براي شنيده شدن صداي‌شان محدود مي‌كند.

 

تقسيم وظايف و مسووليت در همه حوزه‌ها

در برخي موارد، واشنگتن بايد پكن و حتي مسكو را به عنوان شريك بنگرد. به عنوان مثال، احياي كنترل تسليحات يك تحول خوشايند خواهد بود، تحولي كه مستلزم همكاري بيشتري نسبت به خوانش رقابت قدرت‌هاي بزرگ نياز دارد و از اين نظر، روايت كنسرت مي‌تواند جذاب باشد. با واگذاري نظم جهاني به افراد قدرتمندي كه كشورهاي قدرتمند را رهبري مي‌كنند، شايد جهان بتواند به جاي درگيري و بي‌نظمي، از صلح و ثبات نسبي برخوردار شود، اما اين روايت، واقعيت‌هاي سياست قدرت را تحريف مي‌كند و چالش‌هاي مرتبط با اقدام هماهنگ را مبهم مي‌سازد. از طرف ديگر، اگرچه ترامپ ممكن است فكر كند كه تعيين و مديريت حوزه‌هاي نفوذ آسان خواهد بود، اما اين‌طور نيست. حتي در اوج دوره كنسرت، قدرت‌ها براي تعريف مرزهاي نفوذ خود با وجود مساعي سياسي، با چالش روبه‌‌رو بودند، اما امروز، به لطف وابستگي متقابل اقتصادي ناشي از جهاني شدن، تقسيم دقيق جهان براي قدرت‌ها حتي دشوارتر خواهد بود. زنجيره‌هاي تامين پيچيده و جريان‌هاي سرمايه‌گذاري مستقيم خارجي، مرزهاي تعيين شده را به چالش مي‌كشند و مشكلاتي مانند بيماري‌هاي همه‌گير، تغييرات اقليمي و گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي به سختي محدود به يك حوزه بسته خواهد شد. به نظر مي‌رسد ترامپ فكر مي‌كند كه يك رويكرد معامله‌گرايانه‌تر مي‌تواند از اختلافات ايدئولوژيكي بكاهد و ممكن است از موانعي كه براي همكاري با چين و روسيه ممكن است ايجاد شود، جلوگيري كند، اما به‌رغم اتفاق و وحدت‌نظر قدرت‌هاي بزرگ، توافق‌ها اغلب به جاي كاهش اصطكاك‌هاي ايدئولوژيك، آنها را پنهان مي‌كنند. تصور نبردهاي ايدئولوژيك مشابه در يك كنسرت جديد، دور از ذهن نيست.

ترامپ ممكن است به نحوه مديريت حوزه نفوذ شي جين پينگ اهميت چنداني ندهد، اما رويكرد چين در استفاده از زور براي درهم شكستن دموكراسي تايوان، احتمالا مخالفت‌ها را در ايالات‌متحده و جاهاي ديگر برانگيخته است، همان‌طور كه حمله روسيه به اوكراين خشم افكار عمومي حامي دموكراسي را برانگيخت. تاكنون، ترامپ توانسته سياست خارجي ايالات‌متحده در قبال اوكراين و روسيه را بدون پرداخت هيچ هزينه سياسي، عملا معكوس کند. اما نظرسنجي اكونوميست - يوگاو كه در اواسط ماه مارس داده بود، نشان داد كه ۴۷درصد از امريكايي‌ها از نحوه مديريت جنگ توسط ترامپ و ۴۹درصد از سياست خارجي كلان او ناراضي هستند. وقتي قدرت‌هاي بزرگ تلاش مي‌كنند چالش‌هاي پيش روي نظم حاكم را سركوب كنند، اغلب واكنش منفي ايجاد مي‌كنند و تلاش‌هايي را براي از بين بردن قدرت خود آغاز مي‌كنند. جنبش‌هاي ملي و فراملي مي‌توانند در يك كنسرت، كم‌كم از بين بروند.

روايت كنسرت نشان مي‌دهد كه قدرت‌هاي بزرگ مي‌توانند به ‌طور مشترك براي مهار نيروهاي بي‌ثبات‌كننده همكاري‌هاي نامحدودي با يكديگر داشته باشند؛ اما عقل سليم و تاريخ خلاف اين ادعا را مي‌گويند. امروزه، روسيه و ايالات‌متحده ممكن است با موفقيت نظم را در اوكراين برقرار كنند و حتي بر سر يك مرز سرزميني جديد مذاكره کرده و اين جنگ را متوقف كنند. اگرچه انجام اين اقدامات ممكن است آرامشي موقت ايجاد كند، اما احتمالا صلحي پايدار محقق نخواهد كرد؛ زيرا بعيد است اوكراين سرزمين‌های از دست رفته خود را فراموش كند و از طرف ديگر بعيد است پوتين براي مدت طولاني از وضعيت فعلي احساس رضايت کند. خاورميانه به عنوان منطقه ديگري كه بعيد است تباني قدرت‌هاي بزرگ باعث ايجاد ثبات و صلح شود، برجسته است. حتي اگر آنها به ‌طور هماهنگ با هم همكاري كنند، دشوار است كه ببينيم چگونه واشنگتن، پكن و مسكو مي‌توانند به جنگ غزه پايان بدهند يا از رويارويي هسته‌اي با ايران جلوگيري كنند يا سوريه پسااسد را با ثبات كنند.

چالش‌هايي نيز از‌سوي ساير كشورها، به ويژه ازسوي قدرت‌هاي در حال ظهور، به وجود خواهد آمد. در قرن نوزدهم، قدرت‌هاي در حال ظهوري مانند ژاپن خواستار ورود به باشگاه قدرت‌هاي بزرگ بودند و جايگاهي برابر در مسائلي مانند تجارت شدند. در طول چند سال گذشته، ژاپن شبكه‌هاي نفوذ خود را در هند و اقيانوسيه ايجاد كرد و خود را به عنوان قدرتي كه توانايي بيشتري براي اقدام ديپلماتيك مستقل در اين منطقه دارد، تثبيت كرده است. همزمان بعيد است كه هند به حاشيه رانده شدن از نظم جديد با محوريت قدرت‌هاي بزرگ را بپذيرد، به‌خصوص اگر اين به معناي رشد قدرت چين در امتداد مرز آن باشد. براي مقابله با تمام چالش‌هايي كه توافق قدرت‌هاي بزرگ مي‌تواند ايجاد ‌كند، طرح ابتكارهايي مانند ابتكار اتو فون بيسمارك، رهبر پروس كه راه‌هايي براي اصلاح در ساختار كنسرت اروپايي به نفع خود پيدا كرد، مي‌تواند اين توافق را به شكست محكوم كند. ديپلماسي بيسمارك حتي اختلاف‌نظر بين متحدان ايدئولوژيك همسو را تشديد كرد. افسوس كه بیشتر رهبران -‌صرف‌نظر از اينكه ممكن است خودشان را چگونه ببينند‌- مانند بيسمارك نيستند. بسياري از آنها بيشتر شبيه ناپلئون سوم هستند. اين حاكم فرانسوي تلاش كرد تا بين اتريش و پروس شكاف ايجاد كند تا نفوذ خود را در كنفدراسيون آلمان گسترش بدهد و سعي كرد كنفرانسي بزرگ براي ترسيم مجدد مرزهاي اروپايي به منظور انعكاس مساله ظهور قدرت‌گيري جنبش‌هاي ملي ترتيب بدهد اما سياست او شكست خورد. در يك كنسرت امروزي، ترامپ چگونه مي‌تواند به عنوان يك رهبر عمل كند؟ اين احتمال وجود دارد كه او بتواند به عنوان يك چهره بيسماركي ظاهر شود، با قلدري و بلوف زدن راه خود را به سمت امتيازات سودمند از ساير قدرت‌هاي بزرگ باز كند. اما او همچنين ممكن است بازي بخورد و مانند ناپلئون سوم، توسط رقباي حيله‌گرتر، فريب بخورد.

 

همكاري يا تباني؟

پس از برقراري كنسرت اروپايي، قدرت‌هاي اروپايي تقريبا ۴۰ سال در صلح باقي ماندند. اين يك دستاورد خيره‌كننده در قاره‌اي بود كه قرن‌ها بر اثر درگيري قدرت‌هاي بزرگ ويران شده بود. از اين نظر، كنسرت ممكن است چارچوبي مناسب براي برقراري نظم در جهاني باشد كه به‌ طور فزاينده به سمت چندقطبي شدن سوق داده مي‌شود. اما دستيابي به يك اجماع براي تشكيل اين كنسرت جديد مستلزم خوانش جديدي از رقابت ميان قدرت‌هاي بزرگ است كه در آن تباني كمتر و همكاري بيشتر باشد. خوانشي كه در آن قدرت‌هاي بزرگ به ‌طور هماهنگ عمل كنند تا نه‌تنها منافع خود، بلكه منافع گسترده‌تر ديگر همتايان را نيز پيش ببرند. تصور اينكه ترامپ چنين ترتيباتي را ايجاد كند، دشوار است. به نظر مي‌رسد ترامپ معتقد است كه مي‌تواند نه از طريق همكاري واقعي، بلكه از طريق معامله‌گري و با تكيه بر تهديد و باج، يك كنسرت ايجاد كند تا شركاي خود را به سمت تباني سوق بدهد. ترامپ به عنوان يك ناقض هميشگي قوانين و هنجارها، بعيد به نظر مي‌رسد كه پارامتري را ارائه بدهد كه در صورت اختلافات بين قدرت‌هاي بزرگ كه بروز آن اجتناب‌ناپذير است، خاتمه بدهد يا دست‌كم به پارامترهاي خود‌ متعهد باشد. همچنين تصور اينكه پوتين و شي به عنوان شركاي روشنفكر كه از خودگذشتگي را پذيرفته و اختلافات را به خاطر خير عمومي حل و فصل مي‌كنند، آسان نيست. شايان ذكر است كه كنسرت اروپا چگونه به پايان رسيد؟ ابتدا با مجموعه‌اي از جنگ‌هاي محدود در اروپا، سپس اين جنگ‌ها با درگيري‌هاي امپرياليستي كه در خارج از كشور شعله‌ور شدند و درنهايت با وقوع جنگ جهاني اول اين سيستم آمادگي لازم را براي جلوگيري از تشديد رقابت، نداشت و هنگامي كه همكاري دقيق به تباني صرف تبديل شد، داستان كنسرت به يك افسانه تبديل شد. اين سيستم در يك تنش ناشي از سياست قدرت خام فرو پاشيد و جهان به آتش كشيده شد.

دانشمند علوم سياسي

ترجمه: محمدرضا بابايي

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون