فراخوان دلهاي بيقرار
قادر باستانيتبريزي
در روزهايي كه صداي انفجار، آرامش شهر را ميبلعد و سايه جنگ بر آسمان كشورمان سنگيني ميكند، دلهاي بسياري بيقرار است. اما اين بيقراري از جنس ترس نيست؛ نشاني از آمادگي براي همراهي، خدمت و فداكاري است. هزاران نفر، فارغ از تخصص يا سن آمادهاند بخشي از بار اين روزهاي سخت را بر دوش بگيرند؛ اما كجا بايد رفت؟ چه بايد كرد؟ در هر نبردي، مهمتر از شليك گلوله، سازماندهي نيروي داوطلبانه مردمي است؛ چراكه قدرت يك ملت، تنها در نيروي نظامي آن نيست، بلكه در همبستگي دلهاي آماده براي ياري است. ايران در ميانه جنگي تمامعيار قرار گرفته است؛ جنگي كه نه اعلان رسمي دارد و نه آغاز و پاياني روشن. در اين شرايط، صداي شليك ضدهوايي و انفجار، ديگر تنها در خاطرات نسلهاي گذشته نيست. اينبار، خود ما هستيم كه زير بار اين روزهاي سنگين، واژههايي چون وطن، ايثار و پايداري را از نو معني ميكنيم. در چنين هنگامهاي، اگرچه تسليحات در دست نيروهاي نظامي است، اما روح پايداري يك ملت، در دستان مردمي است كه ميخواهند در كنار هم باشند، كمك كنند و سهمي ولو اندك در مقاومت ملي داشته باشند. اكنون ميليونها ايراني، در خانه و خيابان، با دلنگراني به دنبال راهي براي مشاركت در سرنوشت جمعي خود هستند. كساني كه نه نظامياند، نه رسمي، اما دلي دارند بزرگتر از مرزهاي يك نقش. اينان همان داوطلبان خاموشند؛ قلبهايي كه براي همدلي، براي امداد، براي بازسازي و براي اميد ميتپد. كار داوطلبانه در شرايط جنگي، امري تجملي نيست.
امروزه در ادبيات توسعه اجتماعي، از آن به عنوان زيرساخت غيررسمي پايداري اجتماعي ياد ميشود. مطالعات گستردهاي در كشورهاي بحرانزده، از بوسني گرفته تا اوكراين نشان دادهاند كه يكي از تعيينكنندهترين عوامل در حفظ انسجام اجتماعي، نه صرفا دولت يا ارتش، بلكه ساختارهاي مدني مردمپايه است؛ همانهايي كه با داوطلبي تغذيه ميشوند. سازمان ملل در گزارش سالانه خود از داوطلبي در بحرانهاي پيچيده، كار داوطلبانه را ابزاري كليدي در كاهش هزينههاي بازسازي، تقويت تابآوري رواني جامعه و ايجاد حس مسووليت جمعي نسبت به سرنوشت كشور ميداند. در دوران جنگ جهاني دوم، بريتانيا با ايجاد سرويسهاي داوطلبي مدني و ايالات متحده با تشكيل سپاه داوطلبان جنگي توانستند بخشي از بار عظيم اجتماعي جنگ را به دوش مردم بسپارند و همزمان، روحيهاي ملي و همبسته در دل شهروندان خود پرورش دهند. ايرانِ امروز نيازمند يك سامان ملي داوطلبي است. با آنكه نهادهايي همچون بسيج و جمعيت هلالاحمر در طول ساليان، حضوري فعال و تاثيرگذار در زمينه فعاليتهاي داوطلبانه داشتهاند، اما تجربه اين روزها نشان ميدهد كه حجم بزرگ تمايل مردمي براي مشاركت نيازمند سازوكارهايي نو، پويا، فراگير و منعطف است. ساختارهايي كه هم توان جذب نيروهاي داوطلب را داشته باشند، هم بتوانند اين نيروها را آموزش داده، به كار گيرند و هم در فضاي مجازي و ميداني، با سهولت و شفافيت ارتباط برقرار كنند. مردم ميخواهند كمك كنند، اما نميدانند كجا بايد بروند، به چه كسي بگويند يا چه كاري از دستشان برميآيد. اين سرگرداني، تهديدي براي سرمايه اجتماعي ماست. اينجاست كه نقش دولت، رسانهها، دانشگاهها و سازمانهاي مدني پررنگ ميشود. ميتوان و بايد پلتفرمهايي فراگير، يكپارچه و در دسترس طراحي كرد كه به هر ايراني، فارغ از سن، جنس، محل زندگي يا سطح مهارت، امكان ايفاي نقش موثر در دفاع ملي و تابآوري اجتماعي را بدهد؛ از تهيه و توزيع غذاي گرم براي نيازمندان و رزمندگان گرفته تا حمايت رواني از خانوادههاي آسيبديده، از امداد در پناهگاهها و نقاط بحراني شهري تا نگهداري از كودكان و سالمندان، از مديريت اطلاعات، ترجمه اخبار و مقابله با شايعات در فضاي مجازي تا تعمير و تامين تجهيزات ضروري در كارگاهها و خانهها، از پشتيباني لجستيكي براي نيروهاي امدادي تا توليد محتواي اميدبخش و آرامشدهنده براي جامعه.
در شرايطي كه دشمن تلاش دارد ساختارهاي رسمي را مختل كند، اين سامانههاي مردمي ميتوانند ستون فقرات پايداري ملي باشند؛ بستري براي همافزايي نيروهاي داوطلب، تسهيل ارتباط ميان نهادهاي مدني، دولتي و نظامي و تجلي وحدت ملي در ميدان عمل. فرهنگ داوطلبي، زاييده بحران نيست؛ تربيت شده اعتماد است.
براي آنكه مشاركت داوطلبانه در شرايط جنگي به واقع موثر باشد، بايد از هماكنون روي سرمايه اجتماعي سرمايهگذاري كرد. نبايد فراموش كرد كه مشاركت موثر داوطلبانه، فرزند اعتمادي متقابل ميان مردم و نهادهاست. در نبود شفافيت، بينظمي يا سوءمديريت، بزرگترين انگيزههاي ايثارگرانه نيز به دلزدگي ميانجامند. پس بايد در كنار فراخوانهاي عمومي، سازوكارهاي ارزيابي و نظارت نيز تدارك ديد؛ كساني كه كار داوطلبانه ميكنند بايد ديده شوند، شنيده شوند و احساس كنند كه حضورشان موثر است.
تجربه جهاني، راهي پيش روي ما ميگذارد. برنامه داوطلبان سازمان ملل (UNV) كه دههها تجربه در اعزام و مديريت داوطلبان در مناطق بحرانزده دارد، نشان داده كه يك سامانه ملي داوطلبي ميتواند حتي در شرايط جنگي معجزه كند. نمونه موفق ديگر، يك پلتفرم داوطلبي در ژاپن است كه پس از زلزله و سونامي ۲۰۱۱، با اتصال داوطلبان به نيازهاي لحظهاي جامعه، نقش مهمي در بازسازي سريع مناطق آسيبديده ايفا كرد. ايران امروز، در كنار دلاوريهاي نظامي و ديپلماسي مقاومت، بايد به دقت روي ديپلماسي اجتماعي كار كند و اين يعني بسيج ارادههاي كوچك براي هدفي بزرگ: بقا، ترميم، اميد.
شايد ما نتوانيم جلوي حملات را بگيريم. شايد نقشي در اتاقهاي تصميمگيري نظامي نداشته باشيم. ما ميتوانيم زخمها را ببنديم، دلها را گرم كنيم و اميد را زنده نگه داريم. داوطلبي، سلاحي بيصداست، اما كوبنده؛ مرهمي براي جسم و جان يك ملت.در اين جنگ نابرابر، بگذاريد هر ايراني بداند؛ هنوز كاري هست كه ميتواند انجام دهد و اين خود، آغاز پيروزي است. جنگ ممكن است بيرحم باشد، اما ما ميتوانيم مهربان و منسجم باشيم؛ با شعور، با شرافت، با اتكا به هم. اينگونه شايد بتوان از دل تهديد، امكان ساختن نظمي نوزاده از اراده مردم را بيرون كشيد. اكنون زمان برخاستن است.