آموزههاي روزهاي سخت
سوم، اينكه در شرايط جنگي بايد اطلاعرسانيها و تمهيدات مديريت به هنگام حادثه؛ پيشبيني و اجرا شود. لجستيك عرصه جنگ و پشتيباني خدماتي براي مردم عادي و غيرنظاميان، دو عنصر همجوار و ضروري در چنين هنگامههايي است.
نميتوان روزهايي كه كشور درگير يك جنگ است، به شكل روزهاي عادي وانمود كرد و چنين فرض نمود كه مردم خود نيازشان را تأمين ميكنند.موضوعاتي چون تأمين و عرضه سوخت، آذوقه و اطلاعرساني به هنگام و .... از عناصر حياتي در روزهاي بحراني همچون جنگ است. شوربختانه در بسياري از بخشهاي خبري و غيرخبري صداوسيما، گونهاي عاديپنداري از اين روزهاي سخت انجام ميشود كه چنين نحوه برخوردي با وضعيت اين روزهاي كشور جاي نگراني دارد.با عاديپنداري، هيچ وضعيت بحراني، به خوبي مديريت نميشود و آرامش به جامعه برنميگردد، بلكه معيارهاي مديريت بحران مورد غفلت واقع ميشود.
آموزه چهارم، اينكه عمران و آبادي اين سرزمين و صلح و آرامش ايرانيان، مهمترين انتظاري است كه مردم اين سرزمين از حكمرانان دارند. صاحبان واقعي اين سرزمين، همين مردمياند كه تيرهاي رها شده به سوي ميهنشان را بر جسم و جان خويش حس ميكنند و امنيت، آرامش، سعادت و رفاه همين مردم نيز بايد تنها اولويت سياستگذاري حكمراني در اين مرز و بوم باشد. در اين روزهاي بحران، بسياري كشورها دلخوش از اين هستند كه ايران با اين قابليتهاي انساني، طبيعي و راهبردي به ضعف ميگرايد و از جايگاه يك رقيب منطقهاي تنزل پيدا ميكند و براي برخي نيز حوادث تلخ اين روزهاي سرزمينمان تنها در حد يك گزاره خبري است و لاغير. پس در اين برهه تلخ، تنها ايران و ايراني، با يكديگر پيوند ناگسستني دارند. ما اين روزها را نيز سپري خواهيم كرد اما آموزههاي آن نبايد به فراموشي سپرده شوند. به ايران و ايرانيان بينديشيم و منافع ملي را در محورهايي كه در برهههاي خطر براي اين سرزمين سودي ندارد، هزينه نكنيم.