• 1404 شنبه 31 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6073 -
  • 1404 شنبه 31 خرداد

گزارشي از حال و هواي مردم در روزهاي جنگ اسراييل عليه ايران

اين مردم دانه‌هاي دل‌شان پيداست

در روز و شب گذشته صداي پدافند در بيش از ۱۷ شهر ايران شنيده شد

گروه اجتماعي|  اينجا ايران است، صداي ما را از تهران؛ پايتخت، شيراز، رشت، بابل، گرگان، اصفهان، مشهد، كرج، بابلسر، اراك، آمل، تبريز، اهواز، قزوين، خرم‌آباد، كرمانشاه، همدان مي‌شنويد. شما صداي ما را از همه جاي ايران مي‌شنويد. از روستاها و شهرهاي كوچك و بزرگ ايران. از مردمي كه براي ادامه زندگي، برخي‌ خانه‌هايشان را قفل كردند و به شهرهاي ديگر رفتند نزد خانواده و فاميل و دوست و آشنا. برخي ديگر ماندند تا كمكي باشند به بقيه. برخي جايي نداشتند بروند و چادر زدند در پارك‌ها. برخي در خانه‌هايشان را باز كردند به روي هموطنان‌شان، آنهايي كه نمي‌شناختند و مي‌شناختند. 
اسراييل در بامداد جمعه ۲۳ خرداد ماه به تهران؛ پايتخت حمله كرد. در روز اول نزديك به ۸۰ نفر شهید شدند؛ نظامي و غيرنظامي. دانشمند و استاد دانشگاه. مرد، زن، كودك و حتي نوزاد دو ماهه در اين ميانه شهید شدند. پرنيا، پرهام، رايان، اميرعلي، پارسا تنها چند كودك و نوجوان از ميان ده‌ها كودكي بودند كه در حمله اسراييل به تهران شهید شدند. اين حمله ساعت 3:31 دقيقه بامداد جمعه در حالي رخ داد كه مردم تهران در خواب شبانه بودند. پهپادهايي كه به اهداف مشخص اصابت كرد و تلاش داشت نظاميان و فرماندهان بالارتبه را از بين ببرد، مردم عادي را هم هدف حملات خود قرار داد و آنها را از بين برد. ميزان تخريب ساختمان‌ها بسيار زياد بود، تا جايي كه آواربرداري بيش از يك روز طول كشيد. شايد روز اول مردم فكر مي‌كردند چند فرمانده بلندمرتبه را زده و رفته و ديگر تمام شده است، اما زمان چيز ديگري را رو كرد. اين حملات ادامه داشت تا جايي كه ديگر معلوم نيست هدف اسراييل از آغاز جنگ فقط از بين بردن تسليحات نظامي و هسته‌اي است. چون خوابگاه دانشجويي، ساختمان‌هاي مسكوني، بيمارستان‌ها، ساختمان صداوسيما، هيچكدام ربطي به تسليحات  نظامي ندارند.

ما جنگي بزرگ‌تر از اين ديده‌ايم
بزرگ‌ترها آرامش بيشتري دارند. مي‌گويند ما يك جنگ طولاني ۸ ساله را از سر گذرانده‌ايم. اميدوارند كه همه ‌چيز زود تمام شود. اما يادشان مي‌آيد كه روزها و هفته‌هاي اول جنگ تحميلي هم فكر مي‌كردند جنگ يكماهه تمام مي‌شود كه شد ۸ سال. در جنگ تحميلي عراق، مردم با هم همدل بودند و به ياري هم مي‌شتافتند. در اين جنگ اما تصور عده‌اي بر اين بود كه شكافي بين مردم ايجاد شده، يكي اين‌وري است و يكي آن‌وري. اما در اين يك هفته كه اندازه يك سال گذشت بر همه ثابت شد كه قضيه آن طور كه ديگران فكر مي‌كنند، نيست. شايد يك سري چيزها مثل بنزين و سوخت سهميه‌بندي شده باشد اما همه سعي مي‌كنند رعايت حال هم  را  بكنند. 
وقتي مردم تهران زير موشك‌باران و حمله پهپادي اسراييل قرار گرفتند، برخي ترجيح دادند از تهران بروند. برخي جا داشتند و برخي ديگر نداشتند. مردم در شهرهاي مختلف در خانه‌هايشان را به روي هم باز كردند. همه همديگر را دعوت كردند تا به خانه‌هايشان بيايند. برخي اگر آپارتماني داشتند كه خالي بود به دوستان و دوستان دوستان‌شان پيشنهاد دادند. يكي از دوستانم آپارتماني در يكي از شهرهاي شمالي داشت و خودش به خانه خواهرانش نقل مكان كرد و خانه خودش را براي اقامت كساني كه ممكن است به آن نياز داشته باشند، خالي كرد.اما اين قضيه محدود به دايره دوستان و آشنايان نبود. برخي از مسافرخانه‌ها، بومگردي‌ها در شمال كشور با انتشار پست و استوري در اينستاگرام اعلام آمادگي كردند كه حاضرند مهمانان را در شهر خود به شكل رايگان پذيرا باشند. چند بومگردي معروف در استان گيلان با انتشار استوري در شبكه‌هاي اجتماعي گفتند «هر كسي جا ندارد، مي‌تواند مهمان ما باشد؛ رايگان.»
مردم براي سركشي به مسافراني كه در پارك‌ها چادر زده‌اند به پارك‌هاي بزرگ شهر مي‌روند. يكي نان مي‌خرد، ديگري بسته آب معدني پخش مي‌كند. ويديويي از يك نانوا در اينستاگرام وايرال شده بود كه خطاب به مشتريان در صف مانده‌اش مي‌گويد «هر كدام چند نان مي‌خواهيد؟» نفر اول و دوم ۱۰ نان مي‌خواستند و سومي ۱۵ تا. نانوا كه اعلام مي‌كند كلا ۱۰ نان بيشتر ندارد، نفر اول و دوم از خريد نان انصراف مي‌دهند و سومي هم يك نان بيشتر نمي‌خرد تا بقيه ۹ نان به بقيه آدم‌ها برسد. اين صداي همبستگي مردم است، اين صداي يكي شدن همه آنهايي است كه شايد تا ديروز دلخوشي از كسي نداشتند، اما امروز پاي خانه‌شان ايستادند، پاي ايران‌شان. 
تا پيش از اين همه تا حرف جنگ مي‌شد ياد همدلي و ياري رساندن مردم به هم در دهه شصت مي‌كردند؛ به هم كوپن مي‌رسانديم، نفت مي‌داديم به بچه‌دارها، شيرخشك تقسيم مي‌كرديم. پسرهاي‌مان تا پشت لب‌شان سبز مي‌شد راهي جبهه‌هاي جنگ مي‌شدند. تا كسي عزيز از دست مي‌داد، همه به خانه‌اش مي‌رفتند و تا 40 روز تركش نمي‌كردند و پا به پايش عزاداري مي‌كردند. پاي حرف بزرگ‌ترها كه مي‌نشستيم مي‌گفتند غيرت بچه‌هاي آن زمان يك چيز ديگر بود. مردم با هم بودند. هواي هم را داشتند. امروز اما شايد اين طور نباشد اگر جنگي دربگيرد. ايرانيان اما نشان دادند روي ديگري از آنها وجود دارد كه هرچه دلخوري داشته باشند، پاي وطن كه به ميان بيايد همه پشت همند. چراغ بنزينم روشن شده بود، رفتم باك ماشين را پر كنم، متصدي جايگاه گفت با هر كارتي ۲۵ ليتر بيشتر نمي‌توانيد بزنيد. يك كارت بيشتر نداشتم، وقتي استيصال را در چهره‌ام ديد گفت يك كارت آزاد بهتان مي‌دهم بنزين بزنيد. صورتش پر از رد چنگ بود. گفت «ديروز سر بنزين دعوا شد، نمي‌گذارم كسي دبه ۴ ليتري پر كند، ممنوع است، هر كسي بايد به اندازه مشخصي كه گفتند بزند و برود. ۸ ساعت بعد دوباره مي‌توانيد بنزين بزنيد. نگذاشتم دبه‌ها را پر كنند، ريختند سرم اين هم نتيجه‌اش.» صورتش را نشان مي‌دهد. با اين حال نمي‌گذارد كسي علاوه بر باك، دبه پر كند. مي‌گويد «بعضي‌ها سوءاستفاده مي‌كنند. همه زن و بچه دارند، همه دارند با خانواده مي‌روند توي جاده، نمي‌شود كه دبه پر كنند بعد به يك نفر بنزين باك هم نرسد. تازه بعضي وانتي‌ها مي‌آيند دبه دبه بنزين مي‌زنند ببرند در جاده خدا تومن بفروشند.»

براي هرگونه كمك به مردم ايران آماده‌ايم
مرجان استوري گذاشته: «من تهرانم، مي‌توانم به خانواده‌هايي كه در تهران مانده‌اند كمك كنم. كساني كه در انجام كارهايشان محدوديت دارند، معلولان، سالمندان، افراد بيمار يا كساني كه تنها هستند مي‌توانند روي هرگونه كمك من براي خريد و رساندن مايحتاج زندگي حساب كنند.» شاهد در استوري ديگري نوشته من هم تهران هستم، آماده براي هر كمكي. كساني كه خارج از ايران هستند و نمي‌توانند با خانواده‌هايشان تماس بگيرند مي‌توانند به من پيام بدهند تا خبر سلامتي خانواده‌هايشان را به آنها برسانم.» آزاده در استوري ديگري همين را نوشته و از آمادگي براي كمك‌رساني به مردم خبر داده. سهيل گفته من تهرانم و آماده‌ام براي كمك به هموطنانم. اينها بخشي از استوري‌ها و پست‌هايي است كه من و دوستانم در شبكه‌هاي اجتماعي ديده‌ايم. 

خبري از قحطي نيست
در تهران كه بودم، گمانم اين بود كه سوپرماركت‌ها دارند خالي مي‌شوند و براي خريد چند بيسكوييت و آبميوه و مايحتاج بچه‌ها راهي سوپرماركت محل شدم. بسته‌هاي آب معدني بود كه از وانت خالي مي‌شد. همه‌ چيز عين سابق بود. نه، همه‌ چيز عين سابق نبود، ولي مردم حرص خريد و انبار كردن مواد غذايي نداشتند. سوپري خلوت بود و مشتري‌ها مثل هميشه در حال خريد. قيمت‌ها همان قيمت بودند. البته كه هميشه عده‌اي اين ميان هستند كه از آب گل‌آلود ماهي‌شان را بگيرند؛ ۲۰ ليتر بنزين بدهند يك ميليون تومان، ويلاي شبي ۲ ميليوني را بدهند ۱۰ ميليون تومان. اما اين افراد در اين دوره زماني غالب نبودند و بيشتر مشاهدات ما كه در تهران و شهرهاي ديگر بوديم چيزي غير از اين بود. اخبار مربوط به قحطي و اينكه مردم براي پيدا كردن چند نان بايد ساعت‌ها در صف بمانند يا اينكه بنزين تمام شده، يا همه ‌چيز جيره‌بندي شده كار شبكه معلوم‌الحال اينترنشنال است كه دستش براي همه چه طرفدارانش و چه كساني كه از قبل اين شبكه را ضد ايران و ايراني مي‌دانستند، رو شده كه جز خواري و خفت براي ايران و ايراني نمي‌خواهد. اينجا همه رعايت حال هم را مي‌كنند. اينجا اگر بچه داشته باشي، هوايت را دارند، اينجا اگر زن تنها باشي، حواس‌شان به تو هست، اينجا اگر دنبال جا باشي، با چند تلفن مي‌تواني جور كني، اينجا مردم هواي هم را دارند. سختي و استرس هست، صداي بي‌وقفه پدافند هست، صداي انفجار هست، لرزش شيشه‌ها و درهاي خانه‌ات هست، حتي اگر در روستايي پناه گرفته باشي. اما همين‌جا هم همسايه به دادت مي‌رسد و مي‌خواهد به سالمند و كودكت كمك كند خودشان را به موقع نجات بدهند. ما در شرايط بدون اينترنت، با اينترنت ملي زندگي مي‌كنيم. اين گزارش و گزارش‌هاي ديگر را در اين شرايط نوشته‌ايم. روزي دو بار به خانواده و دوستان‌مان در شهرهاي ديگر زنگ مي‌زنيم و از سالم بودن هم مطمئن مي‌شويم. كارمان شده خبرها را براي هم پيامك كردن. اينجا خبري از تلگرام و واتساپ نيست ديگر، اما در همين حال، با دورهم جمع شدن و لحظه‌اي فارغ شدن از اخبار جنگ و سرگرم كردن بچه‌ها روحيه‌مان را حفظ مي‌كنيم. اينجا جنگ است، اما ما در اين جنگ نمي‌بازيم. غير از برد و باخت نظامي، ما مردم ايران، چه داخل و چه خارج از ايران، روحيه‌مان را براي ادامه زندگي در اين خاك حفظ مي‌كنيم. ما اين خاك را با از دست دادن عزيزترين‌هايمان، با چنگ و دندان حفظ كرديم و به بچه‌هاي‌مان مي‌سپاريم. اين خاك از آن فرزندان ماست؛ پسران من، پسران غزاله، دختر و پسر ملينا، دختر بهاره، دختر سمانه، پسر حسين، اين سرزمين از آن ماست. اسراييل يا هر دشمن ايراني يا غيرايراني كه گمان مي‌برد مي‌تواند روزي اين خاك را تصاحب كند، فكري خام كرده و بايد اين را بداند كه ما اينجا را رها نخواهيم كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها