ظهور ظفرمندانه قدرت ايراني
حسين ضيايي
«سومين امپراتوري ايراني» (پس از هخامنشيان و صفويه) درست در روز سوم تير ۱۴۰۴ و پس از يك زورآزمايي بيست ساله بر سر قدرت اتمي شدن خود متولد شد. اين روز تاريخي و بزرگ روزي است كه غرب با قبول شكست نظامي در برابر اراده ملي ايرانيان تسليم شد. در حقيقت غرب «آخرين شانس» و بازي خود را در برابر ايران به شكل فاجعه باري از دست داد و با شكست خفت باري روبهرو شد. غرب با راهاندازي يك جنگ تمام عيار و بسيج همه امكانات سياسي و نظامي و تكنولوژيك خود عليه ايران در عين ناباوري با شكست روبهرو شد. جنگي ناعادلانه و نامشروع (حين مذاكرات ايرانيها) كه حتي يك كشور غربي مدعي حقوق بشر و عدالت نيز آن را محكوم نكرد. سوءمحاسبه بزرگ و دردناك كليت غرب (امريكا؛ اروپا؛ آژانس اتمي؛ رژيم صهيونيستي و وطنفروشان) در «بازي مشتركشان» در برابر ايران در همان روز اول بازي با چهار خطاي استراتژيك روبهرو شد. اول اينكه فكر كردند آخرين كارت برنده غرب با راهاندازي كارناوالي از «مذاكره فريب» به علاوه يك «حمله نظامي» به ايراني كه در ضعيفترين اسكلت سياسي اقتصادي دوران خود بهسر ميبرد؛ فروپاشي ايران را قطعي خواهد.
ساخت. دوم اينكه در تعريف نظامي و استراتژيهاي اشغالگري؛ حمله نظامي «بدون سرباز» كه در زمين به تسخير كشور بپردازد معني ندارد!! و آنها به شكل احمقانهيي درنظر داشتند كه سربازگيري خود را از بين مردم ناراضي و معترض ايران عملي نمايند!! بهزعم طراحان صهيونيستي و شركايشان مردم ايران با اولين شليك رژيم صهيونيستي به عنوان سربازان اسراييلي وارد خيابانها شده و ايران را فتح و دودستي تحويل نتانياهو و ترامپ و وطنفروشان خواهند داد. غافل از آنكه مردم ايران هوشمندتر از آن هستند كه «سمت درست تاريخ» را نشناسند. مردم ايران با ايستادن در سمت درست تاريخ كه دفاع از وطن و مقابله با رژيم صهيونيستي است همه محاسبات غرب را بر باد دادند. سوم اينكه وجود «دو بيمار رواني» شناخته شده سياسي (در عرصه بينالمللي) با مغزهايي كوچك بهنام ترامپ و نتانياهو در راس اين تهاجم؛ آن را از پيش بياعتبار؛ فاقد مشروعيت و شكست خورده كرد. چهارم اينكه غربيها به شكل احمقانهاي پنداشتند كه صنعت ايراني هستهاي كه محصول دانايي و علمپروري ذاتي ايرانيان است با يك حمله نظامي نابود شدني است و بدين ترتيب غرب در آخرين شانس خود در برابر ايران با شكست روبهرو شد. در حقيقت غرب خو است قبل از پذيرش رسمي دوباره قدرت ايراني؛ آخرين شانس خود را يكبار ديگر در فروپاشي ايران امتحان كند.
به عبارت ديگر غربيها اراده كرده بودند كه قبل از هر معاملهاي با ايران با بسيج همه تواناييهاي مشترك و امكانات خود از جمله؛ حمله نظامي به ايران «آخرين شانس» خود را هم در سرنگوني ايران و هم در جلوگيري ايران از دستيابي به قدرت اتمي امتحان كنند، زيرا بهزعم همه اطلاعات و شواهد داخلي و خارجي آنان فقط يك حمله نظامي ميتوانست كار ايران را تمام كند!!
اما به شكل عجيب و شگفتانگيزي همه چيز برعكس از آب درآمد. در درسهاي تاريخ معاصر و در يك تجربه تاريخي آشكار در سطح جهاني اين امر بر همگان ثابت شده است كه در كلاس سياسي غرب در برابر شرق؛ همواره عنصر فريب و اعمال فشار همهجانبه تا ريشهكني كامل رقيب؛ محور اصلي سياست در غرب است. غربيها در اين مسير نه تنها سهمي براي طرف مقابل قائل نيستند بلكه فقط به «تسليم كامل» رقيب فكر ميكنند، زيرا در تفكر غربي؛ تضمين برتري غرب همواره تنها با تسليم همه كشورهاي جهان امكانپذير است. به نظر غرب همه «كيك جهاني قدرت» تنها متعلق به غرب است و ديگران تنها ميتوانند پس ماندهها و ته ماندههايي از آن را با اجازه غرب بردارند. در اين ميان ايران؛ چين وروسيه كه سه ضلع دگرگونساز ساختار غيرعادلانه جهاني هستند هر يك به شكلي در محاصره و تحت فشار و حمله مستمر غرب قرار دارند. در اين ميان «اراده ايراني» و سرسختي آن در دفاع از حقوق مشروع خود تحسينبرانگيز است. ارادهاي كه تحسين جهانيان را برانگيخت. اينك «كسب قدرت اتمي» پس از يك دوره زورآزمايي بيست ساله و پرداخت هزينههاي سنگين آن توسط ملت ايران؛ حق طبيعي و بديهي ايران در جامعه بينالمللي به حساب ميآيد. ايران با بازسازي ظفرمندانه صنعت هستهاي خود از امروز به عنوان يك ابرقدرت منطقهاي شناخته خواهد شد و جهانيان با ديده احترام به ايران و ايرانيان مينگرند.
روزنامهنگار و تاريخپژوه