• 1404 يکشنبه 8 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6080 -
  • 1404 يکشنبه 8 تير

كسري از نيم قرن ماجرا

مهرداد حجتي

در حالي اين يادداشت را مي‌نويسم كه ايران پنجمين روز آتش‌بس با اسراييل را پشت سر مي‌گذارد. شايد تقدير نسل من اين‌گونه بود كه هر دو قرن نو - ميلادي و شمسي - با تحولات و ‌حوادثي كم سابقه براي كشورمان همزمان شود. اواخر قرن بيستم، انقلاب بزرگي در كشور رخ داد و نظام سلطنتي پس از قرن‌ها از كشور برچيده شد و جاي آن را حكومتي نو - و در نوع خودش از هر نظر منحصر‌به‌فرد - به نام جمهوري اسلامي گرفت. پس از آن موج ترور‌ها سران حكومت را نشانه گرفت و نخستين رييس شوراي انقلاب و يكي از مهم‌ترين موسسان حكومت تازه، مرتضي مطهري را هدف گرفت. پيش از آن نخستين فرمانده جديد ارتش منصوب رهبر انقلاب را هدف گرفت. مدتي بعد اشغال سفارت امريكا رخ داد . دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، سفارت ايالات متحده امريكا را تسخير و تمامي ديپلمات‌هاي امريكايي شاغل در آنجا را گروگان گرفتند. آن ماجرا بهانه‌اي براي قطع دايمي رابطه با امريكا شد. علاوه بر قطع رابطه نخستين تحريم‌هاي امريكا عليه ايران هم شروع شد. مدتي بعد - در خرداد۵۹ - انقلاب فرهنگي روي داد. دانشگاه‌هاي سراسر كشور براي مدتي نامعلوم تعطيل شدند. چند ماه بعد، جنگ با تجاوز نظامي عراق به مرزهاي زميني و هوايي ايران آغاز شد. جنگي كه ايران را وارد يك رويارويي نظامي تمام عيار با عراق و هم‌پيمانانش به مدت هشت سال كرد. سال ۶۰ اما سال پرحادثه‌اي بود. اختلاف نخستين رييس‌جمهور ايران - بني‌صدر - با سران حزب پرقدرت جمهوري اسلامي به بالاترين سطح از تنش رسيد. او توسط نخستين مجلس شوراي اسلامي ايران، با راي عدم كفايت اكثريت نمايندگان از رياست‌جمهوري عزل شد. آيت‌الله خميني نيز او را از فرماندهي كل قوا عزل كرد. عصر آن روز، تهران به صحنه درگيري خونين ميان پيروان آيت‌الله خميني با هواداران جبهه ملي و بني‌صدر تبديل شد. بني‌صدر به اختفا رفت . مسعود رجوي به جمهوري اسلامي ايران، اعلان جنگ كرد. تهران به مدت چند روز به صحنه نبرد ميان نيروهاي سازمان مجاهدين خلق - خصوصا مليشيا - با هواداران حكومت تبديل شد. چند روز بعد - در هفتم تير ۶۰ - ساختمان حزب جمهوري اسلامي به دست افراد نفوذي سازمان تحت امر مسعود رجوي منفجر شد. دقيقا در هنگامي كه آيت‌الله بهشتي در حال سخنراني براي جمع كثيري از اعضاي حزب بود. در آن انفجار بيش از هفتاد چهره سياسي - كه عمدتا نمايندگان مجلس بودند - ترور شدند. دستگاه تبليغاتي جمهوري اسلامي آمار جانباختگان حادثه تروريستي را ۷۲ نفر - به تعداد شهداي كربلا - اعلام كرد! در فاصله كوتاهي از آن حادثه، مجلس شوراي اسلامي با اضافه شدن تعدادي از نمايندگان مجروح آن انفجار - در يك اقدام نمادين - مجددا آغاز به كار كرد. كاري كه در حضور دوربين رسانه‌ها رخ داد تا نشان داده شود حكومت همچنان سرپا ايستاده است.در فاصله كوتاهي از آن انفجار، بني‌صدر ‌‌و مسعود رجوي پس از مدت‌ها اختفا، از مرز هوايي - به كمك خلبان مخصوص شاه - از كشور گريختند.  در همان تابستان انتخابات رياست‌جمهوري براي دومين بار برگزار مي‌شود و اين‌بار برخلاف دور قبل، كانديداي مطلوب حزب مقتدر جمهوري اسلامي - محمدعلي رجايي - انتخاب مي‌شود. او در مراسم تنفيذ در برابر چشم ميليون بيننده تلويزيون، خود را مقلد رهبر پرنفوذ انقلاب، آيت‌الله خميني معرفي مي‌كند. رييس‌جمهور جديد؛ محمدعلي رجايي، محمدجواد باهنر را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي مي‌كند. هنوز چند روزي از آغاز به كار دولت جديد نگذشته است كه اين‌بار انفجاري بزرگ در اتاق جلسه رييس‌جمهور و نخست وزير، هر دو را به كام مرگ مي‌كشاند. اين‌بار نيز يك فرد نفوذي، نزديك به رييس‌جمهور و نخست وزير - به نام مسعودكشميري - بمب قدرتمندي را در كيف خود به اتاق جلسه برده بود و لحظه‌اي بعد خود ساختمان نخست وزيري را - در خيابان پاستور - ترك كرده بود! او مدتي پس از اختفا، براي هميشه از كشور گريخته بود. كشميري در هنگام آن عمليات تروريستي، جانشين دبير شوراي عالي امنيت ملي كشور بود!  در تمامي اين مدت او به محرمانه‌ترين اسناد كشور در بالاترين سطوح دسترسي داشت. اين البته نخستين‌بار و آخرين بار از اين دست حوادث فاجعه‌بار در جمهوري اسلامي نوپا و تازه تاسيس نبود. سازمان مجاهدين خلق، به عنوان تشكيلاتي چريكي با بهره‌گيري از افرادي زبده و باهوش توانسته بود به لايه‌هايي از حكومت نفوذ كند و تا سال‌ها از درون به حكومت ضربه بزند. آنها به عنوان چهره‌هايي مذهبي انقلابي، به بسياري از دستگاه‌ها رخنه كرده بودند و در حساس‌ترين زمان‌ها به نظام ضربه مي‌زدند. آنها حتي در طول سال‌هاي جنگ، به بخش اطلاعات سپاه هم نفوذ كرده بودند. كوچ مسعود رجوي از پاريس به بغداد براي پيوستن به دشمن ايران - صدام - جاه‌طلبي او را پس از مدت‌ها پنهانكاري برملا كرد.  انفجار هشتم شهريور ۱۳۶۰ اما پايان يك زنجيره عمليات تروريستي در ايران نبود. انفجارهاي تروريستي در سطح پايتخت- اما با هدف قرار دادن مردم عادي - ادامه داشت! بمب‌هايي كه در سطل زباله كنار پياده‌راه‌ها كار گذاشته مي‌شد و اول صبح يا آخر شب در ميان رهگذران منفجر مي‌شد! مسعود رجوي از ترور هموطنان خود هم ديگر ابايي نداشت. او قصد به خيابان كشاندن مردم و رو در رو كردن آنها با حكومت داشت. توليد خشم و نارضايتي از سيستم و پديداري يك شورش . جنگ اما، بيش از گذشته مردم را به حكومت و سران نظام نزديك كرده بود. به راستي كه در چنين وضعيتي «جنگ يك نعمت بود!» اين را يكي از رهبران انقلاب در همان دوران گفته بود. البته كه از اين منظر- نزديك‌تر كردن توده‌هاي مردم به حكومت - يك نعمت بود. مردم در آن روزها، با سران انقلاب همراه و هم‌راي بودند. اكثريت جامعه با رهبر پرنفوذ انقلاب همسويي داشت. اصلا بخش‌هاي عمده‌اي از جامعه از او پيروي مي‌كرد. رابطه‌اي از جنس مريد و مرادي . شايد به همين خاطر هم بود كه جنگ با اينكه پس از بازپس‌گيري خرمشهر، وارد يك دوران فرسايشي و ‌پرتلفات طولاني شده بود، اما تا واپسين دم، افراد وفادار و فداكار خود را در جبهه‌ها داشت. اما نه به اندازه روزهاي نخست. طبيعي بود كه پس از فرسايشي شدن جنگ - خصوصا در دو سال پاياني - از ۶۵ تا ۶۷ - كاهش تسليحات، به دليل تحريم تسليحاتي ايران و از آن سو تجهيز مجدد ارتش عراق با حمايت دول حامي صدام، ايران را دچار مشكل در همه خطوط دفاعي كرده بود. به همين خاطر هم يك‌سال پس از تصويب قطعنامه ۵۹۸ شوراي امنيت سازمان ملل، بالاخره ايران پيشنهاد آتش‌بس و خاتمه جنگ را پذيرفته بود. سردارسرلشكر محمد باقري، در يك برنامه تلويزيوني به وضوح فهرست‌وار دلايل پذيرش قطعنامه را برشمرده بود. او به كمبود ماسك ضدگاز براي رزمندگان در خط مقدم اشاره كرده بود. در شرايطي كه ارتش عراق مدام همه خطوط را زير بارشي از بمباران شيميايي قرار داده بود.  جنگ اگر در ظاهر براي نزديك ساختن توده‌هاي مردم به حكومت يك نعمت بود، در باطن در طول همه آن هشت سال يك مصيبت بود. هاشمي‌رفسنجاني در مصاحبه‌اي گفته بود، هنگامي كه پس از جنگ به عنوان رييس‌جمهور، سكان امور اجرايي مملكت را در دست گرفته بود، با ابعاد گسترده ويراني‌هاي بجا مانده از دوران جنگ روبه‌رو شده كه به تعبير او «پنج استان به كلي مخروبه شده بود»! زيرساخت‌هايي كه آسيب ديده بود و راه‌ها، ريل‌ها، لوله‌هاي نفت و بسياري از سازه‌ها و سامانه‌ها كه به كلي نابود شده بود. او گفته بود براي دوران سازندگي كار مشكلي در پيش رو داشته است. شايد به همين خاطر هم او سياست را، به مدت تقريبا هشت سال در پرانتز گذاشته بود و اقتصاد را در دست گرفته بود. موضوع توسعه آمرانه اقتصادي از همان موقع داغ شده بود و شاكله اصلي يك برنامه راهبردي بلندمدت شده بود.  اما سير وقايع با پايان جنگ در تابستان ۶۷ به كلي تمام نشده بود. بلافاصله سازمان تحت امر مسعود رجوي با تجهيزات وام گرفته از صدام، به مرزهاي غربي ايران حمله كرده بود. ايران بار ديگر وارد يك جنگ، اما متفاوت از جنگ پيشين شده بود! جنگي كه فقط چند روز پيش‌تر نپاييده بود و طومار همه متجاوزان به خاك كشور با چند پاتك در هم پيچيده بود. رجوي كه از درون مقر فرماندهي خود در خاك عراق، نيروهاي مختلط نظامي‌اش را هدايت مي‌كرد، شكست پرتلفات خود در آن عمليات - فروغ جاويدان - را يك پيروزي خواند! در اين سو اما عملياتي كه در دفاع از كشور به مقابله با آن عمليات برخاسته بود، مرصاد نام گرفته بود و بعدها ماخذي براي تحليل رفتار سازمان مجاهدين در دوران رهبري رجوي شده بود. دوراني كه با انقلاب آغاز و پس از انبوهي فراز و نشيب، در نهايت به يك رويارويي نظامي با وطنش، ايران كشيده بود!  داستان اين سال‌هاي پرماجرا اما به آن عمليات در غرب كشور ختم نشده بود. همزمان در اقدامي امنيتي و پيشگيرانه، در همان تابستان ۶۷ تعدادي از زندانيان وابسته به همان سازمان، اعدام شده بودند. تعدادي هم از زندانيان چپي كه در آن روزها دوران محكوميت خود را مي‌گذراندند، اعدام شدند. اين همان ماجرايي است كه بعدها - پس از افشاي گوشه‌هايي از ابعاد آن - توجه نهادهاي حقوق بشري را به ايران جلب و فشار براي نظارت بر زندان‌ها را بيشتر كرد . انقلاب اما هنوز به بيست سالگي خود نرسيده بود كه در يك «پيچ تاريخي» وارد دوراني تازه به نام «اصلاحات» شد. اصلاحات اما خودش آبستن حوادث پرشماري بود. از افشاي قتل‌هاي زنجيره‌اي گرفته تا ماجراي خونين كوي دانشگاه و توقيف فله‌اي مطبوعات و بازداشت گروهي از چهره‌هاي سرشناس به اتهام حضور در كنفرانس برلين . وقايعي تلخ كه كام بسياري را پس از تحولات پرشمار آن دوران تلخ كرد. احمدي‌نژاد، اما ظهوري تازه در عرصه سياسي بود . چهره‌اي تندرو كه سطح تنش ميان ايران با بسياري از كشورهاي جهان را افزايش داد و به گفته هاشمي‌رفسنجاني، ايران را به كلي منزوي و تنها كرد. به اين چند نمونه توجه كنيد: 
با اظهارات نسنجيده احمدي‌نژاد سرمايه تبليغاتي وسيعي در اختيار دشمنان قرار گرفته كه ايران را خطر جدي براي امنيت جهان معرفي كنند.  (۱ فروردين ۱۳۸۵) 
درباره مسائل هسته‌اي مذاكره كرديم. آقازاده[رييس سازمان انرژي اتمي] گفت حفظ ايران و دستاوردها بايد هدف اولي باشد. آقاي روحاني و من تندروي‌هاي احمدي‌نژاد و اظهارات نسنجيده را مانع ديديم. آقازاده هم از تندروي احمدي‌نژاد ابراز نگراني كرد و گفت فضاي دولت[نهم] جاي بحث و ابراز نظر نيست و اكثرا وزرا براي حفظ سمت خود تسليمند. از تغيير اعضاي كميته مشورتي هسته‌اي و كم شدن اختيارات آقاي لاريجاني هم ابراز ناراحتي كرد. نتيجه اين شد كه با اين تندروي‌ها مشكل است از حقوق خودمان حراست كنيم.  (۳ آذر ۱۳۸۵)  در لحظات قبل از شروع جلسه [شوراي امنيت سازمان ملل] علي لاريجاني براي چاره‌جويي به دفترم آمد، عصبي بود. از احمدي‌نژاد به خاطر ملتهب كردن سياست خارجي با اظهارات نسنجيده و به هم ريختن اقتصاد كشور انتقاد كرد و گفت امروز به او گفته كه با تعليق دو آبشارِ مشغول كار غني‌سازي موافقت كند كه قطعنامه تصويب نشود، نپذيرفته و با اصرار حاضر شده كه برود با رهبري صحبت كند.   (۲ دي ۱۳۸۵) 
در سياست خارجي وضع بدتري داريم. تقريبا تنها مانده‌ايم. فقط چند كشور سوريه و ونزوئلا دوست مانده‌اند. دو قطعنامه از شوراي امنيت عليه‌مان صادر و تحريم‌هايي اعمال شده و سومي هم در شرف صدور است. احتمال حمله نظامي امريكا به ايران جدي است و اظهارات احمدي‌نژاد و ضعف ديپلماسي وزارت خارجه كار را سخت كرده‌اند.  (۲ اسفند ۱۳۸۵) 
پ.ن: اينها همه بخش‌هايي از كتاب خاطرات اكبر هاشمي‌رفسنجاني است. وقايعي كه همه در طول يك‌سال - سال ۱۳۸۵ - در دوران رياست‌جمهوري احمدي‌نژاد رخ داده‌اند. هاشمي‌رفسنجاني با صراحت گفته است: «تقريبا تنها مانده‌ايم. فقط چند كشور سوريه و ونزوئلا دوست مانده‌اند.»!  شايد اگر آن رفتارهاي نمايشي احمدي‌نژاد در آن بازه هشت ساله رياست‌جمهوري نبود، ايران اكنون در اين نقطه نايستاده بود. حساسيت نسبت به برنامه هسته‌اي ايران آنقدر افرايش نيافته بود و كشور اينقدر در مظان اتهام قرار نگرفته بود. تصويب رگباري از قطعنامه‌ها عليه ايران و ارسال پرونده ايران به شوراي امنيت سازمان ملل، بالاخره ايران را در ۱۳۹۲ با امريكا روبه‌رو كرد. اما نه براي جنگ كه براي مذاكره . دوران حسن روحاني و آغاز مذاكرات نفسگير منتهي به برجام. اين شايد داهيانه‌ترين دستاورد در طول نزديك به سه دهه مخاصمه با امريكا بود. از روزي كه دانشجويان خط امام، سفارت امريكا را اشغال و ديپلمات‌هاي امريكايي را به گروگان گرفتند تا آن روزِ به خصوص كه پنج قدرت بزرگ جهان، يك معاهده مشترك را با ايران امضا كردند. از آن روز تا به امروز اما همه‌ چيز با روي كار آمدن ترامپ در امريكا، رو به وخامت گذاشت. او در نخستين گام، امريكا را از برجام خارج و آن را كاملا بي‌اثر كرد. تحريم‌هاي لغو شده در دوران اوباما را براي فشار مجدد بر ايران بازگرداند و صحنه سياسي در ايران را به نفع اصولگراها تغيير داد تا جايي كه بالاخره كانديداي مطلوب خود را به كاخ رياست‌جمهوري رساندند. ابراهيم رييسي، تصميم به مذاكره نداشت. اوضاع از آنچه بود بدتر شد. ترامپ، سردار پرنفوذ ايران در منطقه را در خاك عراق ترور كرده بود. او يكي از سمبليك‌ترين چهره‌هاي نظامي ايران را به نفع اسراييل، از سر راه دولت نتانياهو برداشته بود. ترور قاسم سليماني، سرآغاز يك رشته تحولاتي بود كه قرار بود چهره منطقه را به كلي تغيير دهد و ايران را با وضعيتي تازه روبه‌رو كند. «توفان‌الاقصي» اگر چه چند سال پس از ترور قاسم سليماني رخ داد، اما ريشه در آن واقعه داشت. هفتم اكتبر ۲۰۲۳ جرقه زنجيره وقايع خونيني بود كه نتانياهو خود زيركانه و فرصت‌طلبانه از آن براي نابودي آنچه جمهوري اسلامي، محور مقاومت مي‌خواند، بهره برده بود. ورود نظامي به خاك غزه و نابودي كامل آن، يورش به حزب‌الله در خاك لبنان و نابودي عمده رهبران آن، همكاري در سرنگوني بشار اسد و تركتازي در سوريه و نهايتا تجاوز نظامي به خاك ايران و ترور فرماندهان بلندپايه سپاه همراه با بمباران تاسيسات هسته‌اي ايران .  اينكه پس از ۱۲ روز به ناگاه آتش‌بس را رييس‌جمهور ايالات متحده از كاخ سفيد اعلام كند، خود محل پرسش است.  ايران اينك در كجاي تاريخ ايستاده است؟ در نوشتار و گفتاري ديگر به اين پرسش - تا حد امكان - پاسخ خواهم داد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون