تاملي بر مساله اتباع خارجي پس از جنگ 12 روزه
علي ميرزامحمدي
تجربه جنگ 12 روزه رژيم اسراييل عليه ايران به خوبي نشان داد كه عدم كنترل ورود اتباع بيگانه از مرزهاي كشور و نبود سازوكاري براي كنترل فعاليتهاي آنها در داخل كشور و سكونت آنها در مناطق مختلف شهرها و روستاها چه بلاهايي ميتواند بر امنيت كشور ما وارد سازد. اين تبعات و آسيبها فقط به شرايط جنگي محدود نميشود و حتي به شرط دفع همه خطرات از ناحيه دشمنان مساله اتباع ميتواند هويت ملي كشور را با چالشهاي جدي مواجه كند. اما پرسش اين است كه ريشه اين غفلت، مسامحه و خوش خيالي در مساله اتباع خارجي در چيست؟ در پاسخ بايد به دو رويكرد حاكم بر سياستگذاريهاي گذشته و تداوم آنها به رغم هشدارهاي لازم اشاره نمود: «رويكرد پذيرش گرا: اين رويكرد نه تنها حضور اتباع و مهاجرين خارجي را تهديد تلقي نميكند بلكه آن را به عنوان فرصتي براي حل برخي مسائل اجتماعي ايران ميداند. اين رويكرد در ميان برخي نخبههاي سياسي و مذهبي كشور، حاميان جدي دارد.
رويكرد پذيرشگر را ميتوان در دو نحله فكري متفاوت، جاي داد: نحله اول، «نحله امت گرايي» است كه تعريف قانوني متداول از هويت ملي و مرزهاي جغرافيايي را نميپذيرد و تابعيت را از منظر «ايدئولوژي امت واحده اسلامي و شيعي» مينگرد. از جمله، علمالهدي، امام جمعه مشهد، در حمايت از حضور اين اتباع معتقد است بسياري از مفاخر و بزرگان تاريخي ايران، متعلق به كشور افغانستان است! همچنين امير حسين ثابتي، از نمايندگان مجلس نيز چند سال پيش در حمايت از حضور پناهجويان افغان در ايران نوشته بود: «مرگ بر آن مرز و معياري كه مرا به خاطر به دنيا آمدن در سرزميني كه در آن عراقچي و ظريف و روحاني و بني صدر و... به دنيا آمدهاند، آشنا با آنها ميداند اما شيرمردان فاطميون را چون چند كيلومتر آن طرفتر به دنيا آمدهاند غريبه با من حساب ميكند. # مرگ_ بر_ ناسيوناليسم # امت_ واحده». نحله دوم فكري، « كاركردگرايي جمعيتي» است كه به تقليد از سياستهاي جمعيتي برخي كشورهاي اروپايي و حوزه خليج فارس مطرح شده است.
از جمله «سعيد ليلاز» نظريهپرداز متعلق به «حزب كارگزاران سازندگي»، بهترين راهحل بحران جمعيتي ايران را پذيرش مهاجر از افغانستان ميداند. اما واقعيتهاي جنگ 12 روزه خط بطلاني بر اين دو نحله فكري در حمايت و پذيرش اتباع خارجي بود.
عطش نمايش بينالمللي شدن: در ميان سياستگذاران ما عطشي عجيب به نمايش بينالمللي شدن وجود دارد. به واسطه اين عطش، اتباع خارجي جاسوس در پوشش محقق، پژوهشگر، دانشجو، و حتي طلبه ديني ميتوانند وارد كشور شوند كه كمتر كسي به آنها مشكوك شود. ماجراي كاترين شكدم از شاخصترين اين نوع نفوذها بود. بر اين اساس، درباره همايشهاي بينالمللي چند روزه، پذيرش دانشجو و طلبه ديني از كشورهاي ديگر و نمايش مسلمان شدن خارجيها در ايران و فراهم نمودن شرايط زندگي آنها در كشور بايد تدابير امنيتي زيركانهاي به كار بست كه زمينه جاسوسي براي بيگانگان فراهم نشود. اين نوع جاسوسها به راحتي ميتوانند نقش بازي كنند و خود را علاقهمند به تشيع جا بزنند و به صورت رايگان در برخي نهادها مشغول يادگيري زبان فارسي شوند. به راحتي و با احترام و تكريم ميتوانند با هر فرد صاحب منصبي ديدار و گفتوگو كنند و بعدها خاطرات و تحليلهاي خود را از پشت پرده برخي نهادهاي كشور به صورت مستند ارايه نمايند؟! جاسوسي با هزينه ايران و بر عليه ايران! در شرايط كنوني، به واسطه خيانتهاي صورت گرفته در جنگ 12 روزه، افكار عمومي خواستار اخراج اتباع بيگانه غيرقانوني از ايران است اما بايد با كنترل خشم عمومي جلوي نگرش نژادپرستانه و خصمانه را گرفت. اين موضوع علاوه بر تضاد با نگاه انساني و ديني، تبعات بسيار بدي براي جامعه چند قوميتي ايران به همراه دارد و ممكن است دوقطبيهاي خطرناكي را در داخل كشور و كشورهاي همسايه ايجاد كند و آتش تنشهاي قوميتي را شعلهور كند كه كنترل آنها بسيار دشوار خواهد بود. «سياست همسايگي ايران» نيازمند بازنگري بر اساس مساله اتباع و مهاجرين است. در اين سياست، علاوه بر بهرهگيري از علم و تكنولوژي روز براي كنترل مرزها، توازن اقوام مختلف كشورهاي همسايه در بستر وضعيت سياسي و اجتماعي آنها بايد مورد توجه قرار بگيرد. چراكه در نتيجه بر هم خوردن اين توازن، موج مهاجرت اقوام و گروههاي اجتماعي كه در كشور بومي خويش از امنيت برخوردار نيستند، به كشور ايران افزايش خواهد يافت. كمك به «تثبيت نظامهاي سياسي كشورهاي همسايه و بهبود اقتصاد آنها»، منافعي دو طرفه براي ايران و اين كشورها به همراه دارد و بازگشت مهاجرين به كشور خود در بستر اين ثبات، قابل تحقق است.جامعهشناس