نگرشي به درجه علمي كنسرتها و آلبومهاي منتشر شده در اين سالها از منظر «صداشناسي»
جولان اجراهاي سرگرمكننده در جاي خالي حرفهايها
گروه هنر و ادبيات
كنسرتها و اجراهاي بسياري در بهار سال جاري برگزار شدند؛ اگرچه به جز اين در زندگي روزمره هم يكيك ما صداهاي خوانندگان مختلفي را ميشنويم و در ژانرهاي مختلف، اما سوال اينجاست كه كيفيت برگزاري اين كنسرتها و اجراها (زنده يا غيرزنده) در چه حد است؟ از سويي نميتوان از نظر دور داشت كه در بسياري مواقع اين «خوانندگان» هستند كه پاي مخاطب را به سالنهاي كنسرت باز ميكنند يا يكي از عوامل مهمي هستند كه ميتوانند باعث شوند كه آثار موسيقايي به فروش برسند. تأمل بر اين نكته مهم است كه آيا هيچگاه براي ما مخاطبان اين پرسش پيش آمده كه گوش خود را به چه صدايي ميسپاريم؟ آيا شرط فروش بليت يا آثار موسيقايي ديگر، متضمن كيفيت بالاي يك كنسرت و اجراست؟ صِرف اينكه نام فرد يا افرادي بر زبانها بيفتد يا تصوير و بخشي از اجرايش به اصطلاح «وايرال» شود، او يك كار هنري انجام داده است؟ اصلا ما به عنوان مخاطب براي شنيدن آثار بر چه اساس و مبنايي بليت يك اجرا يا كنسرت را خريداري ميكنيم و براي آن، هزينه مادي و زمان خود را صرف ميكنيم؟ مهمتر از همه اينها علت اينكه ما يك خواننده را دنبال ميكنيم يا به كنسرت او ميرويم اين است كه قصد داريم يك اثر هنري را دنبال كنيم و بشنويم يا اينكه نگاه ما به آن اجرا و اثر، نگاهي سرگرمكننده است؟ مرز ميان خوانندگاني كه در اصل در زمينه اينترتينري فعال هستند و خوانندگاني كه «آواز» و «خوانندگي» را به صورت حرفهاي و هنري كار ميكنند، كجاست؟
تمام اين پرسشها دستمايه اين شد كه از يك وُكولوژيست دعوت كنيم تا در اين باره صحبت كند. اگرچه بهانه ما روي صحنه رفتن تعدادي پرشمار از كنسرتها و اجراهاي سال جاري بود، اما فراموش نكنيم اين پرسشها محدود به زمان خاصي نيستند، بلكه سالها و دهههاست كه موضوع تفاوت ميان آثار هنري و سرگرمكننده، كمتر مطرح ميشود. پدرام پهلواننژاد، دانشآموخته دكتراي اجراي صدا از دانشگاه رابرت گوردون بريتانيا و Master در رشته آواز كلاسيك در شاخه Baroque در اركستر فيلارمونيك دانشگاه برلين است. در ادامه توضيحات علمي اين متخصص صدا را درباره موضوعات مطرح شده ميخوانيد.
پدرام پهلواننژاد
در مقدمه بايد توضيحي به مخاطبان ارائه بدهم؛ اينكه در حوزه اجرا، دو دسته اصلي پرفورمر يا اجراكننده داريم: يك دسته كساني هستند كه براي سرگرمي مردم فعاليت ميكنند، يعني جنبه «اينترتينمنت» را درنظر دارند. در جهان اين نوع اجراها بسيار فراوان هستند؛ گروههايي كه با طراحي صحنه، برنامهريزي اجرايي و تمرينهاي فراوان فعاليت ميكنند تا تماشاگران از اجرا لذت ببرند. اين دسته ممكن است لزوما كيفيت فني يا علمي بالايي هم نداشته باشند، اما موفق هستند، چراكه ميتوانند مخاطب را سرگرم كنند. اين افراد در دنيا به طور معمول ادعايي هم در زمينه هنري بودن كار خود ندارند، چون خودشان هم ميدانند كه رسته كاريشان جدا از حوزه حرفهاي و هنري است.
دسته دوم، افراد حرفهاي هستند؛ كساني كه به تعريف پرفورمنس، روانشناسي اجرا، انتخاب لباس مناسب، چيدمان صحنه و فرم اجرايي توجه ويژه دارند. اين گروه براي شعور و احساس مخاطبي كه در اجرا حضور پيدا كرده تا از لحظاتش لذت ببرد، احترام قائل هستند و اجرايشان حاصل شناخت دقيق، هدفمند و استاندارد از مولفههاي اجرايي است كه حرفهاي و هنري ارائه ميشود.
متاسفانه، در كشور ما به دليل شرايط اقتصادي حاكم، اغلب هنرمندان به سمت دسته اول گرايش پيدا كردهاند. يعني بيشتر به دنبال اجراهاي سرگرمكننده هستند تا اجراي حرفهاي و علمي؛ تاسفبرانگيزتر اين است كه اغلب اجراي خود را حرفهاي و با استانداردهاي هنري برابر ميدانند و به دليل نبود آگاهي و آموزش، اغلب مخاطبان هم آن را باور ميكنند.
مشهور اما غيرحرفهاي
جالب است بدانيم، بسياري از خوانندگاني كه اتفاقا شهرت بسياري هم دارند و نهتنها ميان عوام بلكه در قشرهاي هنردوست هم طرفداران بسياري را به خود جلب كردهاند، در همين دسته قرار ميگيرند. فارغ از اينكه شهرتشان در حوزه پاپ است يا كلاسيك؛ اين افراد هم رعايت مسائل حرفهاي را نميكنند. نكته مهم اينجاست كه كيفيت صوتي و اجرايي آنها موضوعي تخصصي است و عامه مردم هم ممكن است متوجه آن نشوند، اما به طور قطع ميگويم كه كارشناسان ميتوانند از لحاظ ريتم، جايگاه صدا و سلامت صوتي، عملكرد آنها را ارزيابي و قضاوت كنند و اتفاقا به خوبي متوجه هستند كه آثار اين افراد ضعف دارد.
در حال حاضر، بُعد مالي نقش بسيار مهمي در اجراها دارد. خوانندگاني كه محبوبيت زيادي دارند چه تحت عنوان خواننده پاپ باشند چه خواننده آواز ايراني، بيشتر به مسائل مالي و فروش بليت فكر ميكنند چون تهيهكننده يا اسپانسر انتظار بازگشت سرمايه دارد و علاوهبر اسپانسرها، نهادهايي كه مجوز اجرا ميدهند هم درصدي از درآمد را دريافت ميكنند. به اين شكل ميبينيم كه اجراهاي هنري از همان ابتدا به يك فرآيند تجاري تبديل ميشوند و فرصتي براي كار حرفهاي باقي نميماند. حالا ممكن است يك اثر از قبل براي هدف خاصي مثل فيلم، سريال يا حتي به سفارش ارگان خاصي تنظيم شده باشد يا صرفا با هدف اجراي صحنهاي شكل گرفته باشد. مساله اين است كه همه اين موارد بر كيفيت و ساختار اثر تاثير ميگذارند.
ويرايشگري صدا؛ سكه رايج خوانندگان غيرحرفهاي
نكته بعدي كه بايد به آن توجه كرد، مساله شناخت فرم است. در هنر، ما با فرمهاي مختلف اجرايي مواجه هستيم كه به آنها نامهايي داده شده؛ مثل فرم آواز ايراني يا سنتي، پاپ، جز، كلاسيك، اپرا و... بر اين اساس هر كدام از اين فرمها، تعاريف و ويژگيهاي صوتي خاص خودشان را دارند كه با يكديگر متفاوتند. براي مثال مهمترين مساله يك خواننده آواز ايراني اين است كه بايد دستگاهها، گوشهها و فرم صوتي مختص اين سبك را بشناسد. متاسفانه امروز در حوزه آواز ايراني، نميتوان خوانندهاي را مثال زد كه با صداي علمي و سلامت صوتي، اجرا داشته باشد. همان طور كه ميبينيم و ميشنويم آثار زيادي خلق ميشوند و وارد صحنه اجراي كنسرت و پرفورمنس ميشوند، آنهم با كيفيت پايين. از طرفي برخي از اين اجراها بارها و بارها تكرار ميشوند و به خاطر تعدد اجرايي كه اتفاق افتاده، باز كيفيت نزول پيدا ميكند. همچنان كه ميبينيم توليدات امروز و اجراهاي خوانندگان اغلب با فشار صوتي زياد همراه است و حتي در جايي ممكن است كوك را از دست بدهند. در اين موقعيت خواننده به خاطر اينكه يا سلامت صوتياش را از دست داده يا به درستي آموزش نديده است كه چگونه از صداي خود استفاده كند، جاي تحريرهايش اشتباه است و كوكها نادرست ميشوند و در نتيجه اين اتفاق، قريب به اتفاق خوانندگان به استفاده از دستگاههاي اصلاحكننده صدا گرايش پيدا ميكنند و حتي برخي صداها با ابزارهايي ملوداين ميشوند تا شنونده تصور كند صداي خوبي ميشنود، درحالي كه كيفيت واقعي آن پايين است.
خواننده حرفهاي كيست؟
باتوجه به توضيحاتي كه ارائه دادم، خواننده حرفهاي بايد بتواند از سيستم صوتي خود حفاظت كند و به جاي استفاده بيجا از سيستمهاي ويرايش صدا، روي حنجره خود و اطلاعات و هنرش تمركز كند. نمونههاي حرفهاي جهاني را ميتوان در افرادي مثل آندريا بوچلي، سلين ديون، التون جان و... ديد. تمام بخشهاي اجراي اين افراد از طراحي لباس و صحنه گرفته تا چينش اركستر براساس فكر و طراحي قبلي و با رعايت تعاريف پرفورمنس انجام ميشود. اين افراد كارهايي حرفهاي با استانداردهاي هنري ارائه ميدهند. واقعيت اين است كه خوانندگي صرفا داشتن صداي گرم نيست؛ بايد دانش خوانندگي را داشت. اينها نمونههاي جهاني هستند كه تعدادشان هم كم نيست، چراكه بستر آموزش و پرورش صدا و موسيقي در كشورشان مهيا بوده اما اگر به عنوان متخصص صدا بخواهم خوانندهاي را در كشورم و در روزگار كنوني، حرفهاي بنامم بسيار انگشتشمار ميشوند.
شايد اين براي مخاطبان و حتي برخي هنردوستان سخت باشد كه بشنوند ما در حال حاضر روي صحنه عملا خواننده حرفهاي نداريم؛ چند دهه است كه خواننده حرفهاي تربيت نميشود. بيتعارف بگويم كه هركس اسمش بر سر زبانهاست و اتفاقا بليتش فروش ميرود، به سمت اجراهاي سرگرمكننده رفته است نه حرفهاي و علمي. در اين ميان برخي چهرهها ميزان سلامت صوتي و كيفيت اجرايشان بسيار پايين و برخي كمي بالاتر از اين سطح هستند. اين را كه ميگويم در همه فرمهاي آوازي ما اينگونه است و ما واقعا امروز در ايران خوانندهاي نداريم كه تا 50 يا 60 سالگي، سلامت صوتي خود را حفظ كرده باشد يا بتواند حفظ كند. در كشورهاي ديگر، هنرمندان دائما در حال تمرين، يادگيري و مراقبت از صداي خود هستند كه بتوانند در كهولت سن هم از سلامت صوتي خود استفاده كنند و بتوانند اجراهاي صحيحي داشته باشند؛ چه در اجراهاي استوديويي و چه در اجراي زنده، تلاش ميكنند سطح حرفهاي خود را حفظ كنند. در واقع در ايران افراد انگشتشماري در دهههاي اخير هستند كه صدايشان را در مسير علمي تربيت كردهاند، عاملش همانطور كه پيشتر گفتم وضعيت نامساعد موسيقي پس از انقلاب و همچنين وضعيت اقتصادي است كه اغلب هنرمندان را به سمت پول و سرمايه هدايت كرده است.
اگر كمي به قبلتر برگرديم، در فرم آواز ايراني، ميتوان به استاد غلامحسين بنان اشاره كرد كه واقعا اهل مطالعه بود، به خصوص بعد از آشنايي با روحالله خالقي هنر ايشان بيش از پيش رشد كرد. جالب است بگويم كه خالقي پس از بازگشتش به ايران، به بنان ميگويد كه «صداي تو اين نيست» و بعد از آن است كه صدادهي و سونوريته صداي بنان تغيير ميكند و آثار حرفهاي و ماندگاري كه امروز از او ميشنويم از آن دوران به بعد خلق شدند.
از بين رفتن نگرش علمي در عرصه صدا
بعد از انقلاب، نگرش علمي در عرصه صدا و اجرا از بين رفت. نه تنها در خوانندگي، بلكه در دوبله، بازيگري و گويندگي هم افراد اغلب كپيبرداري ميكنند و ما اين طرف انقلاب، تقريبا ميتوانم بگويم كه در حوزه خوانندگي هنرمند صاحبسبك و خلاق نداشتيم، حتي خوانندگان خوشصداي عصر ما قريب به اتفاقشان تكرار افراد قبلي بودهاند. براي مثال عدهاي تلاش كردهاند شبيه بنان بخوانند و آثاري ارائه دادند كه عملا كپيبرداري بوده تا خلق اثر. البته كه صداهاي زيبا داريم ولي همانطور كه تاكيد كردم منظور من از خوانندگي، خواننده حرفهاي است كه بتواند اثرش را در قالبي علمي و هنرمندانه ارائه بدهد نه اينكه حنجرهاش در سنين بالا دچار افت شديد شود.
تعداد انگشتشماري از خوانندگان هستند كه البته در حال حاضر تقريبا ديگر فعاليت نميكنند، اين افراد صداي خوشي داشتند و خوانندگان خوبي بودند اما آموزششان مبتني بر تجربه بوده و با آزمون و خطا در درجه بسيار بهتري قرار گرفتند اما عوامل ديگري آنها را از صحنه دور كرد. از سويي برخي خوانندگان جوان در روزگار كنوني كه مسير علمي را پيش گرفتند، به اجراي چند تكآهنگ بسنده كردهاند چون مافيا و محدوديتهاي اجرايي باعث شده بسياري از استعدادها اصلا فرصت ظهور پيدا نكنند. در كشور ما، خواننده اركسترال حرفهاي كه بتوان برايش عنوان خواننده واقعي و حرفهاي تعريف كرد، آنقدر انگشتشمار است كه در مقابل اين حجم از خواننده كه اجراهايشان روي بيلبوردهاي شهر تبليغ ميشود يا در فضاهاي مجازي وايرال ميشوند، هيچ است. به همين دليل ما نتوانستهايم مفهوم واقعي «خواننده» را در اجراها تعريف كنيم و دستمان بسته است تا براي مخاطبان و بالا بردن سطح سليقه آنها اقدامي كنيم چراكه اين مساله وابسته به تصميمگيران است.
از طرف ديگر مردم هم به دليل نبود سرگرمي و اينكه به برخي ترانهها و قطعهها تعلق خاطر دارند، به اين اجراها استقبال نشان ميدهند. اما اگر از ديدگاه تخصصي بررسي كنيم، ميبينيم كه بيشتر اين اجراها از نظر هنري، سلامت صوتي و علمي با اشكالات زيادي روبهرو هستند و در هر فرم آوازي، ايرادات زيادي به كارشان وارد است چون بستري براي آموزششان مهيا نبوده و خودشان هم اغلب در پي اين مساله نيستند و اگر هم وارد فضاي حرفهاي و علمي شوند چون در اين مافيا حضور ندارند، آنطور كه بايد و شايد ديده نميشوند.
در جمعبندي اين بحث تاكيد ميكنم كه در اجراها و كنسرتها، احترام به شعور مخاطب مهم است. اركستر قوي، تنظيم عالي، شعر و موسيقي خوب، همگي مهم هستند اما درباره خوانندگي بايد توجه داشت كه اگر هر كدام از آيتمهايي مانند آرتيكولاسيون، نوانس و كنترل صوتي خواننده با ضعف همراه باشد، كار حرفهاي و علمي از آب در نخواهد آمد. از آنجا كه به اين موارد در حوزه آموزش و پرورش خوانندگي در ايران توجهي نميشود ما بعد از انقلاب خوانندهاي نداريم كه در حد استاندادهاي جهاني ظاهر شده باشد.
خوانندگاني كه در سطح جهاني مطرح هستند مانند آندريا بوچلي، سلين ديون، التون جان، ويتني هيوستون، يا سم اسميت كه خواننده جواني است، روي تمام اين جزييات تمركز دارند، اين ليست به اين اسامي محدود نيست و خوانندههاي بسياري را ميتوان به اين ليست اضافه كرد. افرادي همچون مايكل جكسون علاوه بر خوانندگي چه ميزان روي صحنهآرايي، رقص و پرفورمنس كار ميكنند و نامشان جهاني ميشود. اين نكته خيلي مهم است اما متاسفانه در ايران پايههاي سست آموزشي و وضعيت اقتصادي، خوانندگان را بيشتر به سمت اينترتينري هدايت ميكند تا ارائه كار هنري.