• 1404 چهارشنبه 18 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6087 -
  • 1404 چهارشنبه 18 تير

درنگي بر «در يتيم» اثر محمود دولت‌آبادي

آكنده از تصويرهاي گريزنده

محمد صابري

دولت‌آبادي در سلوك مي‌نويسد: «و تاريكي حد ديگري داشت در آن شب...»
 انگار و تا هنوز اين حد از تاريكي دامنش را رها نساخته، او هنوز دارد در اين سياهه هماره رو به افزوني دست و پا مي‌زند، پرسش اين است: به راستي تا كي و كجا؟! و اينكه اين سياهه و همه آن سياهه‌ها كه به رشته تحرير درآمدند هنوز كه هنوز است نتوانسته يا نتوانسته‌اند چيزي از عمق اين سياهي بكاهند كه اگر توانسته بودند و شده بود شايد امروز آقاي نويسنده به دغدغه‌هاي ديگر اين روزگاران مي‌پرداخت.
«در يتيم» يا خشكيدن آب دهان عنكبوت دولت‌آبادي، البته كه يك تفاوت آشكار و اساسي با ديگر نوشته‌هايش دارد و آن اينكه اين‌بار او يكراست و بي‌هيچ توضيح و افاضه‌اي رفته سراغ هدايت، بوف كور شايد و هر آنچه در آن يك هفته، ده روز پيش از مرگش اتفاق افتاد.
از منظر داستان‌نويسي« در يتيم» را مي‌توان دومين رمان مدرن جريان سيال ذهني آقاي نويسنده بعد از سلوك دانست، داستاني از زبان سايه صادق خان كه البته همان زبان دولت‌آبادي است و كيست كه نداند در پس اين گفت‌وگوها چه ارادتي از جانبش به هدايت نهفته است، ارادتي كه به گمان من خميرمايه و پيرنگ «در يتيم» را بنا گذاشته.
دولت‌آبادي در «در يتيم» صد البته كه تنها به شرح حال صادق خان نپرداخته، به عبارتي ديگر در پس اين ارادت و شرح حال، مانفيست و ادعانامه‌اي را مي‌توان ديد و خواند عليه وضع موجود آن روز و اين روز و مسببان آن وضع موجود و اين موجوديت روز و در يك كلمه حرف دل اهالي قلم به دست متعهد و معترض!
در برشي از «در يتيم» مي‌خوانيم: 
...و اين يكي از عجيب‌ترين بن‌بست‌هاست. درون آن جمجمه چه مي‌گذرد؟ چه‌ها جاري ست، آيا خود او واقف است كه در مغزش چه مي‌گذرد؟ نه، گمان دارم خودش هم نمي‌داند. هيچ كس خبر از درون جمجمه خود ندارد. جمجمه‌ها آن جعبه‌هاي سياه‌اند كه اسم رمزشان فراموش شده. چه طور مي‌توان انتظار داشت كه او بداند؟ همان‌جا ايستاده بود و نگاه مي‌كرد...(ص10)
«در يتيم» همزمان كه از زبان سايه صادق خان دارد روايت آن روزهاي آخرين زندگي‌اش را مي‌نويسد، به داستان هرگز چاپ نشده خشكيدن آب دهان عنكبوت مي‌پردازد، داستاني كه به‌زعم آقاي نويسنده اگر پاره پاره نشده در سطل زباله هتل محل اقامتش دفن نمي‌شد، شاهكار قرني بود و... .
داستاني كه هدايت در تهران براي بعضي از كسان خوانده بود و مصمم بود به نشر، اما چه شد كه در آن واپسين روزها به يك‌باره تغيير عقيده داد، از پرسش‌ها و گره‌هاي روايتي است كه دولت‌آبادي هنرمندانه آن را تنيده و مخاطب را در هزار توي دالان‌هاي مخوف روح و ذهن پرسشگر به خود واگذاشته تا خود شايد بتواند پاسخ پرسش‌هايش را بيابد. آقاي نويسنده كه همواره در جايگاه داناي كل به داستان‌سرايي پرداخته، هيچ‌گاه در مقام قاضي يا طرفدار اين و آن وارد ميدان نمي‌شود، چراكه قضاوت را حق مسلم مخاطب خود مي‌خواند.
در برشي ديگر از «در يتيم» مي‌خوانيم: 
...من هم حسم اين بود كه آدم‌ها گنگ و گم به دنيا مي‌آيند، گنگي‌شان به تدريج رفع مي‌شود اما گم بودن‌شان باقي مي‌ماند و كساني به ندرت به جست‌وجوي يافتن خودشان در مي‌آيند كه درماندگي‌شان از همان نقطه آغاز مي‌شود. (ص 14)
از وجهي ديگر مي‌توان به بررسي نگاه عميق و معنادار دولت‌آبادي به مقوله به قول كريستين بوبن: مرگ هميشه بدبوست، پرداخت، دولت‌آبادي در اين داستان بلند يا رمان كوتاه از پيچ و خم‌هاي مواجهه هنرمندان با مرگ پرداخته است، نگاهي متفاوت و متمايز با ديگرِ انسان‌ها. او در اين تراژدي پرشور به شرح ديدار هدايت از نورايي در آستانه مرگ مي‌پردازد و دو نوع نگاه ترس-پذيرفتن را با نثر شيواي خود به تصوير مي‌كشد، يك سوي ماجرا دارد سر و صورتش را از چنگال بي‌رحم مرگ در ملحفه پنهان مي‌كند و ناله سر مي‌دهد و آن سوي ديگر با تمسخر و استهزا به اين حجم از درماندگي و فرورفتگي مي‌نگرد، ببينيد: 
....مي‌گفت: مردن كه اين همه چس ناله ندارد، خب آدميزاد هم مثل هر حيوان ديگري بايد سرش را بگذارد زمين بميرد ديگر! و اين در حالي بود كه وقتي نشسته بود كنار تخت بيمار در چهره‌اش حس عميق هم دردي و دلسوزي را مي‌ديدم، در عين حال تلخي نگاه او را شاهد بودم كه نشان مي‌داد بشر چه قدر بدبخت و زبون است در برابر مرگ، در برابر واقعيتي بيرون از اراده و توان خود. (ص 19)
دولت‌آبادي در «در يتيم» رندانه ديدگاه‌هاي هدايت را نيز به بوته نقد و تفحصي ديگرباره گذارده و در لابه‌لاي روايت چندوجهي خود از مرگ نابهنگام و فرجام او اين واكاوي ادبي و قابل تامل را نيز با هوشمندي خاص خود به تصوير كشانده است، نگاه هدايت به دين، مردم هم روزگار، مسوولان به قول او رجاله‌هاي منفعت طلب، عادات و خرافه‌پسندي‌هاي عام كه تا به امروز نيز جاري و ساري است! و در يك كلمه دنياي خوف‌انگيز مردماني كه جز به خويشتن مضحك خويش نمي‌انديشند. او در اين مقوله هراس‌انگيز با گفت‌وگوهاي دو نفره صادق خان با سايه‌اش به ريشه‌يابي عالمانه‌اي از وضع موجود پرداخته كه نمي‌توان مشابهي در بسيار نقد و نظرهايي كه تا پيش از اين بر هدايت و آثارش در قالب مقاله و نقد و يادداشت و جستار نوشته شده، همتايي يافت، ببينيد: 
...-تو خيلي خسته هستي آ صادق.
-بله هستم.
و بلاتكليف. ت. در همه عمرت بلاتكليف بوده‌اي، نبوده‌اي؟
-شايد، شايد. حالا دارم همين تكليف را روشن مي‌كنم.
-هيچ فكر كرده‌اي چرا بلاتكليف؟
-آدم زنده فكر نمي‌كند؟! حالا فرمايش؟!
-دوگانگي. مانده بين دو طرف و در كشمكش، خواسته و ناخواسته.
از همان ابتدا تاكنون. بين ايرانيت و اسلاميت. بين اشرافيت و توده‌هاي مردم داستان‌هايت. بين عهد باستان با دوره اسلامي كه هرگز نتوانستي هضمش كني. بين خود و صداقتي كه مصداق نامت هست با نادرستي وفقدان صدق. بين اخلاق و سياست. بين عرق ميهني و جهان نگري. بين تبار قاجاري‌ات و پادشاهي پهلوي. بين عشق به ايران و نفرت از آن. بين زباني كه به آن نوشتي و آدم‌هايي كه به همين زبان مي‌گويند و مي‌شنوند. بين خير و شر! (ص 27) 
دولت‌آبادي در «در يتيم» تعريضي نيز به فلسفه دارد، ماجرايي كه اين روزها و در بد و خوب كاركردهاي آن در ادبيات بحث و مناقشه‌هاي بسياري به همراه داشته و دارد، بسياري داستان بي‌فلسفه را داستان نمي‌دانند و عده‌اي ديگر هر گونه فلسفه‌بافي در داستان را نهي مي‌كنند، دو طرف ماجرا صد البته خود را وارثان و صاحبان قلم مي‌دانند و الخ! اما آنچه آقاي نويسنده در باب فلسفه‌خواني و داني و‌پردازي تا آنجا كه به ادبيات مرتبط است، مجاز و ثواب مي‌داند، اين است كه فلسفه را بايد جداي از كاركردهايش در عالم ادبيات از ابتدايش خواند، ببينيد: 
...فلسفه را بايد از ميتولوژي خواندآمد جلو. هر فيلسوفي اصطلاح خودش را دارد يا اصطلاحات فلسفي را براساس فلسفه خودش تعبير مي‌كند. مثلا لغت «اترا» 
 بودن، هستن- در فلسفه سارتر همان معنا را نمي‌دهد كه در فلسفه كانت يا اسپينوزا. اشپنگلر را بخوان تا بداني در اين موارد نمي‌شود بدون شناخت كافي اظهار لحيه بكني. به هر حال خواندن اين كتاب‌ها امتيازش اين است كه از عقايد كلثوم ننه‌اي دفاع نكني. (ص 59)
و مي‌توان ساعت‌هاي مديد نشست به نقد و بررسي درون‌مايه‌هاي ذهن نويسنده‌اي كه در «در يتيم» و در قالب داستاني نه چندان پيچيده به هزار و يك روايت و خرده روايت برخورد، هر خرده روايت مشتمل بر نگاهي چند وجهي و چند لايه و صد البته حاوي پرسش‌هايي‌تر وتازه از حيات و مسببان حيات، از آدم‌ها، همان‌ها كه بيشترشان تن داده‌اند به زيستي حقير و دردناك و كمترشان به باج‌گيري و باج‌خواهي و معدود آدم‌هايي كه از حيات چيز زيادي نمي‌خواهند جز پاسخ به پرسش‌هايشان.
«در يتيم» از منظر اين معدودها شايد چيزي است: 
در آستانه فقري غم‌انگيز، تبعيدي خودخواسته، كهنه‌مآبانه‌ترين حالت انساني در برابر تجددخواهي، 
سيطره چارتاق‌گونه خورشيد، بلوط‌هاي هميشه بهار، در فاصله‌اي مودبانه بسر بردن، جناس‌هاي زننده و آلوده از درك مبهم آفرينش، شوق شيرين شهرت، خاطره‌اي معكوس، رفيق شفيق، بي‌اعتنايي بيمارگونه به فرداهاي هرگز نديده و نشنيده، زيبا شبيه ورد و جادو، دو الاهه الهام، شوريده و آشفته، پاره تصويرهايي گريزان، سحر و سوداي طبع شاعرانه، سكوت دوزخي هنرمند، پرندگان ماقبل تاريخ، غروب تعظيم آفتاب، بارقه‌هاي مورب آبي، خواب‌هاي بريده بريده، ماوا جستن در پناهگاه بغض و قهقهه؛ تلاش‌هاي فوق بشري، در محاصره‌اي اوهام، صيانت نفس، استحاله ذهن، شور و شوق زمخت ِمكث‌هاي كشنده، لرزه‌هاي ظريف، خشمي فزاينده و كور، پاره تصويرهاي گريزنده، مملو از توهمات غير منتظرانه، سراب‌هاي عاشقانه و به شكلي تك‌نگارانه و در يك كلمه: خشكيدن آب دهان عنكبوتي كه به لعن و نفريني ابدي دچار گشته.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها