• 1404 پنج‌شنبه 19 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6088 -
  • 1404 پنج‌شنبه 19 تير

نقش شهرسازي خوب در تاب‌آوري و پايداري شهرها در جنگ

شهباز غفوري- نويد خواجه‌حسيني

درك نقش شهرسازي به عنوان يكي از مهم‌ترين زيرساخت‌هاي تمدني، در دوره‌هايي چون جنگ، نه فقط ضرورتي مديريتي، بلكه ضرورتي اگزيستانسياليستي است. شهر در بستر جنگ، نه فقط محل رويارويي نظامي، بلكه صحنه‌اي است براي آزمودن انسجام كالبدي، ظرفيت اجتماعي، توانمندي مديريتي و عمق طراحي پيشيني. از اين منظر، شهرسازي خوب نه يك كالاي لوكسِ توسعه‌خواهانه، بلكه ابزار حياتي بقاست. همان‌طور كه نظام سياسي يا اقتصادي مي‌توانند در شرايط بحراني فروبپاشند، الگوهاي نادرست شهرسازي نيز در لحظه خطر مي‌توانند خود به تهديد بدل شوند. در مقابل، طراحي درست و متعادل فضاهاي شهري مي‌تواند از شدت آسيب‌ها بكاهد، روند امداد و بازيابي را تسهيل كند و در نهايت، جان بسياري را نجات دهد. شهرسازي در دوران صلح ممكن است از سوي برخي به‌مثابه يك پروژه توسعه‌گرا، هنري يا خدماتي تلقي شود، اما در شرايط جنگ، همين شهرسازي به‌صورت مستقيم با مرگ و زندگي شهروندان گره مي‌خورد. طراحي مسيرهاي فرار، نحوه استقرار ساختمان‌هاي بلند، وجود فضاهاي باز و قابل تنفس درون شهر، توزيع عادلانه خدمات اضطراري و حتي موقعيت قرارگيري پست‌هاي برق و آب‌رساني، همگي در مواجهه با تهديد نظامي، به متغيرهاي بحراني بدل مي‌شوند. تجربه كشورهايي كه در چند دهه گذشته با جنگ مواجه شده‌اند - از يوگسلاوي و عراق تا سوريه و اوكراين - نشان مي‌دهد كه در نبود طراحي شهري مبتني بر تاب‌آوري، حتي سرمايه‌هاي سخت‌افزاري و تجهيزات پيشرفته هم نمي‌توانند جان مردم را حفظ كنند. در حلب، درون‌مايه فاجعه نه قدرت دشمن، بلكه شكنندگي فضاهاي شهري بود. در ماريوپول، نه فقط جنگ، بلكه انسداد مسيرهاي فرار، عدم دسترسي به مراكز درماني و نبود پناهگاه‌هاي ايمن باعث مرگ هزاران غيرنظامي شد. در بستر تجربي كشورهايي كه با جنگ‌هاي طولاني‌مدت يا ناگهاني مواجه شده‌اند، از يوگسلاوي تا سوريه، نقش شهرسازي و سازمان فضايي شهرها در ميزان تاب‌آوري به‌وضوح آشكار شده است. اين تجربه‌ها نشان داده‌اند كه شهرسازي نه‌تنها بايد با نگاهي توسعه‌گرايانه در زمان صلح عمل كند، بلكه بايد بتواند در زمان جنگ و بحران، كاركردي حفاظتي، انعطاف‌پذير و كم‌‎آسيب داشته باشد. اينجاست كه ضرورت توجه به مقررات پدافندي در طراحي شهري و شهرسازي برجسته مي‌شود؛ مقرراتي كه نه بر اساس كلي‌گويي‌هاي امنيتي، بلكه مبتني بر تحليل‌هاي فني، اجتماعي، كالبدي و زيست‌محيطي بايد بازخواني شوند. در چنين شرايطي، بازخواني نقش شهرسازي، ديگر انتخابي تجملي نيست، بلكه ضرورتي براي بقاي ملي است و اين ضرورت، در ايران نيز به‌روشني احساس مي‌شود.

پدافند غيرعامل در شهرسازي: بازخواني  مبحث ۲۱ 
يكي از معدود اسناد رسمي در ايران كه به‌طور مستقيم به موضوع آمادگي شهري در برابر بحران‌ها و تهديدهاي نظامي پرداخته، مبحث ۲۱ مقررات ملي ساختمان است كه ذيل عنوان «پدافند غيرعامل» تنظيم شده است. اين مبحث، در عين داشتن نگاه فني به عناصر معماري و سازه‌اي، نيازمند تفسير و تعميم شهرسازانه است. در واقع، بسياري از توصيه‌هاي آن در سطح شهري تنها زماني معنا مي‌يابد كه با مفاهيم كلان‌تري چون تراكم، الگوهاي فضايي، دسترسي، كاربري، توزيع خدمات و سلسله‌مراتب فضايي تركيب شود. مبحث ۲۱ مقررات ملي ساختمان؛ بخشي از قانون كه ذيل عنوان «پدافند غيرعامل» تنظيم شده و در ميان مباحث فني نظام مهندسي ساختمان جاي دارد. اين مبحث، اگرچه در ظاهر بر جنبه‌هاي ساختماني و معماري تمركز دارد، اما به‌وضوح ابعادي دارد كه بايد در سطح شهرسازي تفسير و تعميم يابد. از جمله نكات مهم آن، ضرورت ايجاد فضاهاي باز بين ساختمان‌ها، طراحي معابر اضطراري، تعريف حريم آوار در ساخت‌وسازهاي بلندمرتبه، ساماندهي كاربري‌ها بر اساس اولويت‌هاي دفاعي و امدادي و استقرار زيرساخت‌هاي حياتي در مكان‌هاي ايمن و غير قابل رويت است. در يك نگاه سطحي، ممكن است اين موارد صرفا توصيه‌هاي مهندسي تلقي شوند، اما در عمل، بدون پيوند با نظام شهرسازي، اجرا و اثرگذاري آنها امكان‌پذير نيست. اما متاسفانه، واقعيت اجراي مبحث ۲۱ در ايران، با اصل آن در تضاد است. شهرداري‌ها، به عنوان بازوي اجرايي مديريت شهري، به‌ندرت اين مبحث را مبناي تصميم‌گيري‌هاي كالبدي خود قرار مي‌دهند. دستورالعمل‌هاي ساختماني در فرآيند صدور پروانه‌ها و تاييد نقشه‌ها عمدتا حول درآمدزايي از طريق تراكم‌فروشي، بارگذاري‌هاي تجاري و تسريع در روندهاي پروژه‌محور شكل گرفته‌اند. اصول ايمني و تاب‌آوري، اگر هم رعايت شوند، اغلب جنبه‌اي صوري و كم‌اثر دارند. در ايران، مانع اصلي در مسير اجراي پدافند غيرعامل، نه كمبود قانون، بلكه بي‌توجهي شهرداري‌ها به مبحث ۲۱ است. شهرداران با نگاه پروژه‌محور يا درآمدي، گاه مجوزهايي صادر مي‌كنند كه مستقيما با اصول ايمني شهري در تعارضند. همچنين، مداخله گسترده نيروهاي غيرمتخصص در تصميمات شهرسازي، ضعف بنياديني در سيستم مديريت شهري ايجاد كرده است. اين ضعف، تنها يك مساله فني نيست، بلكه به شكل مستقيم، امنيت ملي را تهديد مي‌كند؛ چرا كه شهرها نخستين خطوط دفاعي در برابر تهديدهاي نظامي، بلايا و بحران‌ها هستند. در بسياري از شهرداري‌ها، صدور مجوز براي ساختمان‌هاي بلندمرتبه در معابر كم‌عرض، ساخت مجتمع‌هاي مسكوني چندطبقه در مجاورت سازه‌هاي فرسوده، حذف فضاهاي باز براي احداث پاركينگ يا تجاري‌سازي و حتي ناديده‌گرفتن الزامات سازه‌اي در مناطق زلزله‌خيز، تنها به‌دليل درآمدزايي صورت مي‌گيرد. اين موارد، عملا مبحث ۲۱ را به سندي فاقد قدرت اجرايي بدل كرده‌اند. مساله وقتي خطرناك‌تر مي‌شود كه بدانيم بخش عمده‌اي از مداخلات شهري، توسط نيروهاي فاقد تخصص شهرسازي با تخصص‌هايي مانند معماري يا عمران انجام مي‌شود. مديران مياني شهرداري، بسياري از معاونت‌ها و بدنه تصميم‌گير در شوراي شهرها، نه‌تنها آموزش رسمي در اين حوزه نديده‌اند، بلكه عمدتا نگاهشان به شهرسازي، نگاهي عمراني يا حتي سياسي است. اين وضعيت، يعني تفكيك مديريت شهري از دانش فني شهرسازي، عملا به تضعيف امنيت ملي در ابعاد كالبدي آن منجر شده است. چند دهه كنار گذاشتن تخصص شهرسازي به اين موضوع شديدا دامن زده است. در بسياري از مناطق شهري، شهرداران و مشاورانشان با تخصص‌هاي علوم اجتماعي با نگاه نمايش محور و پوپوليستي يا كاركنان شهرداري در سمت‌هاي كليدي شهرسازي كه غير متخصص و عمدتا معمار يا مهندس عمران هستند و جاهل به موضوعات شهرسازي با نگاه صرفا معماري و عمراني يا كاركنان با تخصص غير مرتبط كه صرفا با نگاه درآمدمحور، تصميماتي مي‌گيرند كه مستقيما در تضاد با اصول ايمني و پدافند غيرعامل است. صدور مجوز براي ساخت‌وسازهاي بلندمرتبه در قطعات كوچك و معابر باريك، فروش تراكم مازاد بدون ارزيابي اثرات ايمني، تخريب فضاهاي باز مياني براي ايجاد پاركينگ يا مجتمع‌هاي تجاري و ناديده‌گرفتن سلسله‌مراتب فضايي شهر، همگي نمونه‌هايي از اين مداخلات غيركارشناسي و فاقد بنيان تخصصي هستند.
خطرناك‌تر آن است كه بسياري از تصميمات كالبدي در شهرداري‌ها توسط نيروهاي غيرمتخصص اتخاذ مي‌شوند؛ افرادي با پيش‌زمينه‌هاي اداري، مهندسي غيرمرتبط معماري يا عمران يا صرفا وابسته به گروه‌هاي سياسي محلي كه اولويتشان نه ايمني شهروندان، بلكه منافع مقطعي و بودجه‌اي است. اين رويكرد، عملا به ضعف ساختاري امنيت ملي در سطح شهرها منجر شده است؛ چرا كه شهر، به عنوان نخستين و آسيب‌پذيرترين لايه دفاع غيرنظامي، از پشتيباني فني لازم محروم مي‌ماند.
در چنين شرايطي، اسناد ملي مانند مبحث ۲۱، اگرچه از لحاظ حقوقي الزام‌آورند، اما در نبود نهادهاي ناظر مستقل و سازوكارهاي پاسخگويي حرفه‌اي، به كاغذهايي بي‌اثر بدل مي‌شوند. براي آنكه امنيت شهري در زمان جنگ تضمين شود، بايد علاوه بر اسناد فني، ساختار مديريتي شهري نيز تخصص‌محور، پاسخگو و پايبند به اصول پدافند غيرعامل باشد. تنها با چنين تحولاتي است كه مي‌توان اميدوار بود مفهوم «شهرسازي خوب» از يك شعار توسعه‌طلبانه به ابزاري براي حفظ زندگي و كرامت انساني در لحظات بحران بدل شود. جان شهروندان ايران، امنيت و آرامش آنها امنيت دارند و نبايد محل سوءاستفاده و سوداگري مديران و كاركنان نهادهاي اجرايي و مديريتي شهر شود. از جمله نكات مهم اين مبحث مي‌توان به ضرورت فاصله‌گذاري منطقي بين ساختمان‌ها، طراحي مسيرهاي اضطراري، ايجاد فضاهاي امن و پيش‌بيني حريم آوار اشاره كرد. اين موارد اگرچه در ظاهر به مقياس معماري محدود هستند، اما در ساختار كلانشهر نيز تعيين‌كننده‌اند. براي مثال، اگر الگوي غالب ساخت‌وساز شهري به سمت فشردگي نامتوازن و بي‌قاعده برود، هرگونه الزامي براي ايجاد حريم آوار در ساختمان‌هاي بلندمرتبه عملا ناكارآمد خواهد بود، چراكه كالبد شهري اساسا چنين امكاني را نخواهد داد. در نتيجه، پدافند غيرعامل در سطح شهري تنها زماني عملي مي‌شود كه الگوي توسعه شهري عقلاني، منعطف و متعادل باشد.
بلندمرتبه‌سازي و آزمون جنگ
حملات اخير به مناطق شهري تهران نشان داد كه بلندمرتبه‌سازي، به‌مثابه يكي از الگوهاي متداول توسعه شهري در كلانشهرها، در برابر تهديدهاي نظامي نيازمند بازنگري جدي در طراحي كالبدي، عملكردي و مديريتي است. ساختمان‌هاي بلند به‌دليل ارتفاع، تراكم جمعيتي، و موقعيت نمادينشان، به اهداف نخستين حملات تبديل مي‌شوند و چنانچه فاقد طراحي ايمن، مسيرهاي اضطراري موثر و ساختار پشتيباني زيرزميني باشند، نه‌تنها تاب‌آور نخواهند بود، بلكه آسيب‌پذيري تجمعي را افزايش خواهند داد. اين آسيب‌پذيري، برخاسته از ماهيت بلندمرتبه بودن نيست، بلكه نتيجه طراحي ناكافي براي سناريوهاي بحراني است. تجربه اخير، ضرورت توجه به جزيياتي چون پوسته مقاوم ثانويه، شيشه‌هاي ضدانفجار، مسيرهاي تخليه مستقل و چندمسيره و جداسازي فني كاربري‌هاي مختلف را به عنوان الزامات بلندمرتبه‌سازي ايمن آشكار ساخت. بلندمرتبه‌سازي مي‌تواند پاسخي كارآمد به نيازهاي جمعيتي و مديريت زمين در كلانشهرهايي چون تهران باشد، به شرط آنكه با اصول «تاب‌آوري عمودي» طراحي شود. اين يعني برج‌ها نبايد صرفا به‌مثابه سكونتگاه‌هاي متراكم در نظر گرفته شوند، بلكه به عنوان «زيست‌سازه‌هاي مقاوم در برابر بحران» بازطراحي شوند؛ سازه‌هايي كه در دل خود پناهگاه، ذخاير اضطراري، ارتباطات عمودي چندگانه و سامانه‌هاي تخليه موثر داشته باشند. در چنين الگويي، بلندمرتبه‌سازي نه‌تنها خطري در برابر امنيت ملي نخواهد بود، بلكه مي‌تواند، اگر درست طراحي شود، به يكي از ستون‌هاي پايداري در برابر بحران بدل شود. طراحي شهري مسوولانه، به‌جاي رد يا پذيرش مطلق اين الگو، بايد بر مفهوم بلندمرتبه‌سازي مقاوم و پايدار متمركز شود؛ الگويي كه بتواند در دل خود هم پاسخگوي رشد شهري باشد و هم سپر كالبدي در برابر تهديدهاي پيش‌بيني‌پذير.
ريزدانگي، تودرتويي و بحران امداد
يكي از مشكلات عمده‌اي كه در اغلب مناطق كم‌ارتفاع و متراكم شهري ايران ديده مي‌شود، ريزدانگي و شبكه معابر تودرتو است. اين مناطق، عمدتا محدوده‌هاي تاريخي يا به‌اصطلاح دولت فرسوده نيستند، بلكه مناطقي هستند كه تحت فشار بازار زمين در حاتم‌بخشي‌هاي دولت طي دهه ۶۰ و ۷۰ بدون نظارت شهرسازي و بدون نقشه جامع براساس مطالعات شهرسازي رشد كرده‌اند. در اين مناطق، نه فقط دسترسي اضطراري به خانه‌ها دشوار است، بلكه به‌دليل عدم پيش‌بيني مسيرهاي فرعي، امدادرساني پس از بحران (اعم از زلزله، بمباران يا آتش‌سوزي) به حداقل مي‌رسد. نبود فضاي خالي، ساخت‌وسازهاي ناپايدار، وجود سيم‌كشي‌هاي فرسوده و تردد عابر در معابر باريك، اين مناطق را به خطرناك‌ترين نقاط شهر در زمان جنگ تبديل مي‌كند. يكي از مسائل كليدي در اين زمينه، پهنه‌هاي كم‌ارتفاع و متراكم با ساختارهاي خرد و تودرتو است؛ يعني همان چيزي كه در بسياري از مناطق فرسوده يا ناكارآمد شهري شاهد آن هستيم. اين فضاها معمولا فاقد دسترسي‌هاي كافي، شبكه منظم معابر يا فضاي باز ميان‌ساختماني هستند. در زمان جنگ، چنين مناطقي به كابوس لجستيكي بدل مي‌شوند: امكان امدادرساني به حداقل مي‌رسد، خودروهاي سنگين توان ورود نمي‌يابند و عمليات نجات در محيط‌هاي درهم‌فشرده زمانبر و خطرناك مي‌شود. به بيان ديگر، خود شهر به دام بدل مي‌شود. در مقابل، مناطقي كه بر اساس اصول صحيح شهرسازي و نه صرفا شاخص‌هاي بازارمحور توسعه يافته‌اند، به‌مراتب تاب‌آورتر هستند. اگر شهر داراي سلسله‌مراتب روشن معابر، تنفس‌هاي فضايي متناوب، تركيب منطقي كاربري‌ها و چگالي قابل مديريت باشد، هم در برابر حملات و آوار پايداري بيشتري دارد و هم در شرايط پساجنگ، قابليت بازسازي سريع‌تر و كم‌هزينه‌تري پيدا مي‌كند. در اينجا بايد به يك تمايز مهم توجه كرد: توسعه افقي بي‌قاعده با توسعه افقي شهرسازانه متفاوت است. بسياري از شهرهاي ايران، به‌ويژه در سه دهه اخير، از الگوي توسعه افقي فاقد مستندات شهرسازي و كار كارشناسي شهرسازان به صورت بي‌رويه تبعيت كرده‌اند. اين نوع گسترش كه معمولا به شكل شهرك‌سازي‌هاي منفصل، مناطق كم‌تراكم و محلات فاقد زيرساخت‌هاي پيوسته انجام مي‌شود، نه‌تنها هزينه حمل‌ونقل، خدمات‌رساني و امنيت را بالا مي‌برد، بلكه در زمان جنگ به معضلي دوچندان بدل مي‌شود: از يك‌سو با پراكندگي شديد مواجه هستيم و از سوي ديگر، ظرفيت‌هاي امداد و واكنش به‌سختي به مناطق آسيب‌ديده دست مي‌يابد.
رشد افقي، فرصت يا تهديد؟
در دهه‌هاي گذشته، بسياري از شهرهاي ايران به‌ويژه شهرهاي كوچك و حومه‌هاي كلانشهرها، رشد افقي شديدي را تجربه كرده‌اند. توسعه افقي در ذات خود بد نيست، اما زماني كه پراكندگي، گسست زيرساختي، و عدم پيوستگي فضايي بر آن غالب شود، به بحراني جدي در زمان جنگ تبديل خواهد شد. گستردگي شهر بدون وجود زيرساخت‌هاي متناسب، امدادرساني را مختل مي‌كند، منابع را هدر مي‌دهد و كنترل امنيت را دشوار مي‌سازد. توسعه افقي همچنين مستلزم ايجاد تاسيسات گسترده براي تامين آب، برق، گاز و ارتباطات است؛ تاسيساتي كه در زمان جنگ، به‌دليل پراكندگي بالا، به‌راحتي هدف قرار مي‌گيرند. بر اين اساس، تنها در صورت طراحي هوشمندانه، با الگوي خوشه‌اي، سلسله‌مراتبي و همراه با مراكز تجمع خدماتي مي‌توان رشد افقي را به يك فرصت تبديل كرد. شهرهاي توسعه‌يافته افقي در جنگ آسيب‌پذيرترند، چراكه نه‌تنها وسعت زيادي براي دفاع نياز دارند، بلكه پراكندگي آنها مانع سازماندهي سريع و پاسخ متمركز مي‌شود. شهر در اين حالت به يكسري جزيره‌هاي منفصل تبديل مي‌شود كه هر يك نيازمند مديريت جداگانه‌اند. از طرف ديگر، شهرهاي بيش از حد فشرده و عمودي نيز در صورتي كه فاقد طراحي مقاوم و استانداردهاي پدافندي باشند، در برابر حملات سنگين‌تر و پرقدرت، خسارات مرگباري خواهند ديد. در چنين وضعيتي، آنچه به عنوان الگوي كارآمد و پايدار در برابر جنگ پيشنهاد مي‌شود، تفكيك شهرها بر اساس مقياس و ويژگي‌هايشان و انتخاب الگوي مناسب توسعه براي هر يك از آنهاست. 
پيشنهادهاي الگوي توسعه  بر اساس مقياس شهري
۱- كلانشهرها: در شهرهايي نظير تهران، اصفهان، تبريز و مشهد، محدوديت زمين، تراكم بالاي جمعيت و تمركز خدمات و زيرساخت‌ها ايجاب مي‌كند كه توسعه عمودي به عنوان راهبرد اصلي در نظر گرفته شود. اما اين توسعه بايد با الزامات سخت‌گيرانه‌اي چون رعايت حريم آوار، طراحي خروج اضطراري، دسترسي آتش‌نشاني و فضاي تنفس ميان ساختمان‌ها همراه باشد. در غير اين‌صورت، يك برج مسكوني ۲۰ طبقه، به‌جاي آنكه مأمن ساكنان باشد، به دام مرگ‌آور بدل مي‌شود. در كلانشهرها، با محدوديت‌هاي جدي زمين براي توسعه مواجه هستيم، توسعه افقي از يك ميزان بيشتر عقلاني نيست و باعث تحميل هزينه‌هاي شديد بر شهروندان و آلودگي شديد مي‌شود، در عين حال، تمركز جمعيت و زيرساخت‌ها در اين مناطق، نيازمند استفاده بهينه از فضاست. توسعه عمودي، اگر با رعايت فواصل ساختماني، طراحي سازه‌هاي مقاوم و مسيرهاي اضطراري همراه باشد، مي‌تواند نه‌تنها پاسخگوي جمعيت بالا باشد، بلكه در مواقع بحران نيز تسهيل‌گر امداد و نجات شود. در پهنه بلندمرتبه‌سازي كلانشهرها، بايد بر نكته‌اي كليدي تاكيد شود: مساله اصلي خود ارتفاع نيست، بلكه بي‌توجهي به حريم آوار و دسترسي است. ساختمان‌هاي بلند اگر به‌درستي طراحي شوند، با سازه مقاوم، مسيرهاي اضطراري چندگانه، فواصل ايمن و سيستم‌هاي نگهدارنده مناسب، مي‌توانند در شرايط جنگ نيز به پناهگاه‌هايي ايمن بدل شوند. اين پهنه بلندمرتبه نبايد در نواحي بيروني شهر تعريف شود و تمركز آنها در مركز هندسي شهر علاوه بر مزاياي حمل و نقل، خدمات‌رساني و كاهش آلودگي، شرايط دفاع آسان در مواقع آفند را هم فراهم مي‌كند، همچنين كنترل و نظارت‌هاي امنيتي را هم با هزينه كمتري ممكن مي‌سازد.
۲- شهرهاي ميان‌رده: در شهرهايي چون همدان، زنجان، ساري يا كرمان، بهترين راهبرد، توسعه تركيبي عمودي و افقي به‌شكل متوازن است. نه آنچنان تراكم كه شهر را غيرقابل كنترل كند، نه آنچنان پراكندگي كه امداد را مختل سازد. ايجاد محورهاي بلندمرتبه در كنار محله‌هاي افقي با دسترسي خوب، مي‌تواند تعادل امنيتي، زيست‌پذيري و امكان دفاع را همزمان حفظ كند. اين شهرها، از يك‌سو نيازمند ارتقاي ظرفيت زيستي‌اند و از سوي ديگر، هنوز با تراكم غيرقابل كنترل كلانشهرها مواجه نيستند. ايجاد محورهاي بلندمرتبه با تراكم بالاتر در كنار محله‌هاي متراكم اما افقي، به شرط طراحي صحيح مي‌تواند ظرفيت دفاعي و بازيابي شهر را افزايش دهد.
۳- شهرهاي كوچك: در شهرهاي كوچك و كم‌جمعيت، توسعه افقي با الگوي محله‌اي منسجم، معابر عريض، دسترسي به فضاي باز و جانمايي مناسب مراكز درماني و امدادي، مي‌تواند بيشترين تاب‌آوري را در برابر جنگ فراهم كند. در اين مناطق، بلندمرتبه‌سازي اغلب با ناكارآمدي‌هاي عملكردي، سازه‌اي يا اجتماعي همراه خواهد بود.  در اين شهرها، توسعه عمودي معمولا توجيه اقتصادي و فني ندارد و مي‌تواند به مخاطرات سازه‌اي يا ناكارآمدي عملكردي منجر شود. در عوض، اگر توسعه افقي به شكلي طراحي شود كه معابر باز، فضاي تنفس ميان خانه‌ها، حريم آوار و مراكز امدادي به‌خوبي در آن جانمايي شود، تاب‌آوري بالايي در برابر تهديدهاي نظامي خواهد داشت.
تجربه‌هاي جهاني و پيامدهاي طراحي شهري  در جنگ
بررسي نمونه‌هايي چون ماريوپول (اوكراين)، بلگراد (يوگسلاوي)، موصل (عراق) و حلب (سوريه) نشان مي‌دهد كه شهرهايي با شبكه معابر چندلايه، مراكز فرماندهي پراكنده، تونل‌هاي اتصال اضطراري و تنوع در مسيرهاي فرار، توانسته‌اند سطح تلفات و تخريب را كاهش دهند. به‌ويژه در بلگراد، تجربه طراحي ايستگاه‌هاي مترو به عنوان پناهگاه، نشان داد كه آمادگي كالبدي مي‌تواند حتي در برابر حملات هوايي گسترده نيز تاب‌آوري ايجاد كند. در جنگ اوكراين، شهرهايي با ساختار شعاعي، مسيرهاي متعدد خروج اضطراري و تمركز كمتر كاربري‌هاي حياتي در مراكز، موفق به كاهش خسارات انساني شدند. در مقابل، در سوريه، به‌ويژه در شهرهايي چون حلب و حمص، ساختار درهم‌ريخته و فقدان برنامه‌ريزي شهري، باعث ويراني گسترده و بحران انساني عميق شد. همچنين در يوگسلاوي سابق، وجود تونل‌هاي اتصال مراكز درماني و پراكندگي مراكز فرماندهي در بلگراد، الگويي از دفاع كالبدي موثر ارايه كرد.اين تجربه‌ها يك پيام روشن دارند: تاب‌آوري شهري در جنگ، پيش از آنكه به منابع وابسته باشد، به عقلانيت كالبدي و آمادگي ساختاري متكي است.
راهكار اجرايي براي تاب‌آوري شهرهاي ايران در برابر تهديدهاي جنگي
براي آنكه اصولي كه در اين يادداشت مطرح شدند از سطح توصيه‌هاي نظري فراتر روند، بايد به طراحي يك نقشه‌راه اجرايي فكر كرد؛ نقشه‌اي كه قابليت اجرا در سطوح محلي، استاني و ملي داشته باشد و بتواند به‌صورت مرحله‌اي، وضعيت موجود را به سمت استانداردهاي مطلوب پدافند غيرعامل سوق دهد.
۱- بازبيني در طرح‌هاي تفصيلي و جامع شهري: طرح‌هاي فعلي عمدتا بدون درنظر گرفتن سناريوهاي بحراني تدوين شده‌اند. لازم است نسخه‌هايي از اين طرح‌ها با درون‌مايه تاب‌آوري طراحي شود كه حاوي شاخص‌هاي مرتبط با دسترسي اضطراري، پخش منابع حياتي، جانمايي مراكز درماني، فاصله‌گذاري حريم آوار و شبيه‌سازي مسيرهاي تخليه باشد.
۲- آموزش اجباري اصول پدافند غيرعامل به مديران شهري: كليه اعضاي شوراهاي شهر، شهرداران و مديران كليدي بايد آموزش‌هاي رسمي در زمينه اصول پدافند غيرعامل دريافت كنند. در حال حاضر، خلأ دانشي در اين سطوح، مهم‌ترين گلوگاه اجرايي اين الزامات است.
۳- ايجاد پايگاه‌هاي پشتيباني و فضاي آمايشي ايمن: در اطراف شهرهاي بزرگ، بايد مراكز لجستيكي، درماني و امدادي در شعاع مناسب ايجاد شود تا در صورت انسداد مراكز درون‌شهري، تداوم خدمات امكان‌پذير باشد.
۴- ارزيابي مجدد از پروژه‌هاي عمراني در دست اجرا: بسياري از پروژه‌هاي زيرساختي فعلي بدون ارزيابي تاب‌آوري و ايمني جانمايي شده‌اند. اين پروژه‌ها بايد از منظر آسيب‌پذيري در جنگ و بحران بازنگري شوند؛ چه از نظر موقعيت و چه از نظر نوع طراحي.
۵- تدوين آيين‌نامه‌هاي هماهنگ ميان وزارت راه و شهرسازي و سازمان پدافند غيرعامل: در حال حاضر اسناد اين دو نهاد بعضا ناهماهنگند يا با همپوشاني‌هاي غيركارآمد همراهند. تدوين چارچوب‌هاي مشترك براي الزامات طراحي شهري در شرايط بحران ضروري است.
۶- اولويت دادن به فضاهاي باز و مسيرهاي دسترسي اضطراري در بازآفريني شهري: هرگونه نوسازي و توسعه بايد از منظر تسهيل امدادرساني و مقاومت كالبدي در شرايط جنگ بازطراحي شود. فضاهاي باز بايد به عنوان زيرساخت‌هاي دفاع غيرمستقيم تلقي شوند، نه صرفا عنصري فرعي در منظر شهري.
۷- اجراي طرح‌هاي آزمايشي در چند شهر منتخب: براي ارزيابي كارآمدي اصول پدافند شهري، لازم است طرح‌هاي آزمايشي در چند شهر با مقياس‌هاي مختلف اجرا شوند. اين نمونه‌ها مي‌توانند الگويي براي تعميم به ساير مناطق باشند.
جمع‌بندي: شهرسازي، مساله‌اي امنيتي
در نهايت، جنگ به ما يادآوري مي‌كند كه شهر، اگرچه با صلح ساخته مي‌شود، بايد براي خطر نيز آماده باشد. آمادگي نه از جنس نظامي، بلكه از جنس طراحي دقيق، سياستگذاري عقلاني و توجه به ماهيت پوياي اجتماع شهري. هر شهر خوب، پيش از آنكه نمادي از رفاه يا زيبايي باشد، بايد تاب‌آور باشد؛ در برابر سيل، زلزله، خشكسالي و آري، در برابر جنگ. همچنين مي‌توان نتايج ذيل را گرفت كه: 
۱- براي كلانشهرها، الگوي توسعه عمودي (در صورت رعايت الزامات فني و حريم آوار) بهترين گزينه است.
۲- براي شهرهاي ميان‌رده، الگوي تركيبي توسعه عمودي و افقي به‌صورت متوازن، كارآمدتر است.
۳- براي شهرهاي كوچك و كم‌جمعيت، توسعه افقي (در قالب محله‌هاي منسجم با طراحي دقيق) منطقي‌تر و امن‌تر است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون