بازار در برزخ
حميد قنبري
در بهمن و اسفند ۱۴۰۳، بازار ارز ايران بار ديگر دستخوش جهشي بزرگ شد. اين جهش، نه حاصل تحولي اقتصادي يا مالي، بلكه نتيجه انباشت بياعتمادي سياسي و فقدان افق ديپلماتيك بود. در آن مقطع، هيچ نشانهاي از بازگشت ايران و امريكا به مسير مذاكره وجود نداشت. فشارهاي خارجي ادامه داشت، فضاي داخلي پرتنش بود و بازار در غياب سيگنال مثبت، به غريزيترين شكل ممكن واكنش نشان داد: با خريد ارز. قيمت دلار در بازار آزاد به سرعت بالا رفت و پس از آن در مقاطعي حتي تا مرز ۱۰۵ هزار تومان هم رسيد. در چنين شرايطي، نه آمارهاي رسمي و نه سياستهاي بانك مركزي، توان اثرگذاري بر ذهنيت بازار را نداشتند. اما با آغاز سال ۱۴۰۴، نشانههايي تازه از تحركات ديپلماتيك به چشم خورد. وقتي اعلام شد كه مذاكرات غيرمستقيم ميان ايران و امريكا با ميانجيگري عمان از سر گرفته ميشود، ناگهان فضاي عمومي تغيير كرد. هنوز هيچ توافقي صورت نگرفته بود، اما صرف شنيدن خبر آغاز گفتوگو، به بازار اين پيام را داد كه احتمال حلوفصل وجود دارد. واكنش بازار سريع و شديد بود: قيمت دلار ظرف چند هفته از مرزهاي بالاي ۱۰۰ هزار تومان عقب نشست و به كانال ۸۰ هزار تومان بازگشت. اين افت، تنها حاصل دادههاي سياسي نبود، بلكه حاصل واكنش رواني بازاري بود كه به آينده اميدوار شده بود. در اين ميان، اما فضاي انتظار و بيتصميمي همچنان غالب بود. فعالان بازار با احتياط پيش ميرفتند. هر لحظه ممكن بود خبري از شكست مذاكرات برسد و نرخها را دوباره به مدار صعود بازگرداند. نوسانات مقطعي نيز همين ترديد را نشان ميداد. اما رخدادي كه در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ رخ داد، همه پيشبينيها را مختل كرد: حمله گسترده اسراييل به زيرساختهاي نظامي و هستهاي ايران و پاسخ سريع و سنگين ايران. جنگي تمامعيار ميان دو دشمن قديمي، در مقياسي كه كمسابقه بود. انتظار عمومي اين بود كه با آغاز اين جنگ، نرخ ارز بلافاصله و با شدت بالا برود. اما برخلاف انتظار، بازار تقريبا بيواكنش ماند. نرخ نهتنها جهش نيافت، بلكه در روزهاي نخست جنگ تقريبا در همان محدوده پيشين باقي ماند. اين واكنش غيرمنتظره، صرفا ناشي از دلايل اقتصادي نبود، بلكه پديدهاي رفتاري و امنيتي در پس آن قرار داشت. شوك جنگ، آنچنان سريع و غافلگيركننده بود كه بازار را به جاي برانگيختن، درجا منجمد كرد. در ادبيات اقتصاد رفتاري، اين پديده را «اثر فريزكننده شوك» مينامند. يعني زماني كه يك رويداد چنان شديد و پيشبينيناپذير رخ ميدهد كه كنشگران به جاي واكنش فوري، دچار سكون موقت ميشوند. در اين وضعيت، به جاي خريد و فروش، ترديد و نظاره جايگزين ميشود. هيچ كس نميداند چه اتفاقي در راه است، پس ترجيح ميدهد هيچ كاري نكند. در مورد ايران، اين اثر فريزكننده با چند عامل ديگر نيز تقويت شد؛ نخست، گستردگي و شدت حملات اوليه اسراييل و پاسخ سريع ايران كه فضاي امنيتي شديدي در كشور ايجاد كرد و عملا بخشي از بازارها را از فعاليت بازداشت. دوم، اختلال عمدي يا ناخواسته در اينترنت كه بازار غيررسمي ارز را كه شديدا به شبكههاي اجتماعي وابسته است، فلج كرد. سوم، حملات سايبري به بانكها و برخي صرافيهاي رمزارزي كه موجب شد نهتنها امكان خريد و انتقال ارز كاهش يابد، بلكه ترس از آسيبپذيري داراييها نيز افزايش پيدا كند. حتي خريداران تتر كه در ماههاي اخير نقش مهمي در افزايش تقاضاي ارز ايفا كرده بودند، با ترديد مواجه شدند. بسياري نگران بودند كه حتي دارايي ديجيتال آنها هم در صرافيها در معرض هك باشد. در چنين شرايطي، بازار عملا در وضعيت سكون قرار گرفت. افراد، چه خرد و چه كلان ترجيح دادند هيچ تصميمي نگيرند. ترس از تصميم اشتباه، قويتر از ترس از افزايش قيمت شد. فريز رفتاري به شكلي همهجانبه در بازار گسترش يافت. اما نكته مهمي در اين ميان وجود دارد كه نبايد از آن غافل شد؛ اين رخداد، هرچند در لحظه اول بازار را آرام كرد، اما نبايد سياستگذار را مغرور كند. بازار مانند هر بازي جمعي ديگر، ياد ميگيرد. بازيگران اقتصادي اكنون تجربهاي جديد اندوختهاند: اينكه در لحظه شوك ميتوانند دست نگه دارند و منتظر بمانند. اما دفعه بعد، همين بازيگران ممكن است سناريوي ديگري را تمرين كرده باشند؛ مثلا خروج سرمايه از كشور پيش از شوك، تبديل داراييها به رمزارز يا ايجاد مسيرهاي مبادله پنهان.
در واقع، اين فقط بار اول است كه شوك، فريز ايجاد ميكند. بار دوم، بازار ممكن است از همان ابتدا واكنش نشان بدهد، آن هم با شدت و سرعتي بيشتر. پس اگر سياستگذار از اين تجربه نتيجه بگيرد كه «بحران مهار شد» در حال خواندن اشتباه متن بازي است. در بازي دوم، بازيكنان آمادهتر خواهند بود و هيچ چيز تضمين نميكند كه اينبار، بازار سكوت كند. هنر سياستگذاري، استفاده از فرصت سكون براي ترميم اعتماد است، نه تكرار بيعملي.حقوقدان