• 1404 سه‌شنبه 24 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6092 -
  • 1404 سه‌شنبه 24 تير

همنشيني با ترس

غزل لطفي

واقعيت اين است كه ترس، سال‌هاست همنشين من است؛ در تمام 10‌سال گذشته از چكاپ مي‌ترسيدم، ترس آن را داشتم كه مبادا خبر اتفاقي بد را بدهد! آخر هم شد آنچه نبايد!!!
البته به‌خوبي مي‌دانم اگر چكاپ‌هاي روتين را انجام داده بودم خيلي زودتر متوجه شبيخون اين مهمان ناخوانده مي‌شدم و بسيار راحت‌تر از جان و تنم بيرونش مي‌راندم. اما جاي ترس من اشتباه بود، در صورتي كه بايد از عدم پيگيري و درگيري با بدخيمي‌ها مي‌ترسيدم از چكاپ ترسيدم.  از شما چه پنهان، اين روزها هم ترس همراه لحظه به لحظه من است؛ روزي كه روي تخت سونوگرافي از شدت چسبندگي‌ها و توده‌هايي كه در لگن و رحم و تخمدان‌هايم بود با خبر شدم، خيلي ترسيدم. چند روز بعد، زماني كه حدود يك‌ساعت در دستگاه ام‌آرآي با آنژوكتي در دست، خوابيدم، از ترس، دچار لرزش شديد و تنگي نفس شدم. روي تخت مركز جراحي محدود، در حالي كه به چشم مي‌ديدم سوزن بزرگي را در شكمم فرو مي‌كنند تا از تخمدانم نمونه بگيرند از وحشت گلويم خشك شده بود. در آزمايشگاه بيمارستان، وقتي جواب پاتولوژي را به دستم دادند و مطمئن شدم سرطان دارم قادر به صحبت‌كردن نبودم. روز اول شيمي‌درماني انقدر ترسيده بودم كه كلمات پرستار را متوجه نمي‌شدم و به خاطر لرزش دست‌هايم نمي‌توانستند از من رگ بگيرند. تك‌تك دفعاتي كه براي آزمايش خون و چكاپ و سونو رفتم از ترس توان حرف زدن نداشتم و همين روزهاي اخير كه دكتر درخواست سي‌تي‌اسكن براي رد يا تشخيص انواع گسترش يا متاستازهاي دور دست را داده بود از شدت ترس، تمام مدت انتظار، در سكوت به ديوار روبه‌رو نگاه مي‌كردم. در واقع هفته‌هاست كه با ترس زندگي مي‌كنم. گاهي شدت ترس كه بيشتر مي‌شود اولين فكري كه به ذهنم مي‌رسد همصحبتي با خانواده و دوستان است و در اين ميان چون نازنين متين‌نيا تجربه‌اي مشابه را گذرانده، حس مي‌كنم بيشتر من را مي‌فهمد، يكي از همين روزهايي كه خيلي ترسيده بودم در خيابان راه مي‌رفتم و گريه مي‌كردم و براي نازنين پيام صوتي مي‌فرستادم و از موضوعي كه من را دچار ترس كرده برايش مي‌گفتم، او هم مثل هميشه كه گاهي با آرامش و گاهي هم با تشر سعي مي‌كند من را آرام ‌كند در تلاش بود تا نگراني را از من دور كند.
من به‌خوبي مي‌دانم كه هنوز ترس‌هاي بزرگ‌تري هم در راه است كه نزديك‌ترين‌شان جراحي خواهد بود و بايد به اين ترس هم مستقيم نگاه كنم تا بتوانم به اتاق عمل بروم و يك قدم به بازپس‌گرفتن سلامتي‌ام نزديك شوم. پس از آن هم تا سال‌ها بايد بترسم كه آيا همه‌چيز تحت كنترل است؟ همه اين ترس‌ها براي من از آنجا شروع شد كه ترسي اشتباه را انتخاب كردم و چكاپ را از زندگي‌ام حذف كردم. البته احتمالا براي خيلي از افرادي كه مبتلا به بيماري‌هاي سخت مي‌شوند شايد اينطور نباشد اما يك‌چيز مشترك است؛ هر چه تشخيص زودتر انجام شود درمان موفق‌تر و ساده‌تر خواهد بود. 
اين روزها بنابر كنجاوي‌هاي شغلي و همچنين بيماري خودم، با پزشكان و پرستاران بسياري هم‌صحبت مي‌شوم و همه متفق‌القول تاكيد بر چكاپ‌هاي منظم دارند و مهم‌تر اينكه درد و ناراحتي پشت گوش انداخته نشود و تصور نكنيم خودش خوب مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون