پيوندهاي بيمرز؛ هنرهاي مشترك ايران و افغانستان
نمايشي درباره تبعيض، نژاد، عشقهاي ممنوعه يا روياي بازگشت، با مخاطباني ايراني اجرا شد و گاه مخاطب را به تأمل، گاه به اشك و گاه به احترام واداشت.
اما شايد شناختهشدهترين چهره هنري اين مهاجرت، فرشته حسيني باشد. بازيگر جوان افغان كه در ايران متولد شد و با بازي در آثاري چون «رفتن»، «شبي كه ماه كامل شد» و سريال «قورباغه»، توانست نام خود را در ميان ستارگان سينما ثبت كند. بازيهاي او، نه صرفا نمايش مهارت كه تجسم دردي بود كه نسلش سالها كشيده بود: درد مهاجرت، طرد، ناديده گرفتن و تلاش براي اثبات. فرشته، تجسم همان پيوند ناگسستني فرهنگي ايران و افغانستان است؛ پيوندي كه نه قابل اخراج است و نه قابل انكار. امروز كه موج خروج اتباع غيرمجاز از ايران شدت گرفته، نگراني بزرگي در ميان فعالان فرهنگي و هنري پديد آمده است: آيا در ميان اين رفتگان، بخشي از حافظه هنري مشترك ما نيز كوچ ميكند؟ آيا ميتوان مرزي ميان مهاجرت غيرقانوني و مهاجرت فرهنگي كشيد؟ آيا ميتوان هنرمندي را كه در دل اين خاك ريشه زده، بيهيچ نگاه عادلانهاي، صرفا به خاطر هويت مهاجرتياش، طرد كرد؟ فرهنگ، پيش از آنكه براساس مليت سنجيده شود، براساس ريشه، اثر و پيوند سنجيده ميشود. هنرمندان افغان در ايران، نه تنها «مهمان» نبودند، بلكه در بسياري عرصهها، «شريك» بودند؛ شريك در خلق، در بيان، در اميد. آنچه از آنان باقي مانده، نه فقط خاطره است، بلكه بخشي از تاريخ فرهنگي ماست.
حذف اين تاريخ، حذف بخشي از خود ماست.