• 1404 سه‌شنبه 31 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6098 -
  • 1404 سه‌شنبه 31 تير

تحليل شعر ديداري «فيل‌سيمرغ»

ايران به مثابه «بدن» در روايت شعر «متفاط»

اين نوشتار مي‌كوشد توضيح دهد كه شعر ديداري چگونه مي‌تواند بدون بيان مفاهيم پيش‌موجود، وضعيت امروز ما را ماده خام ساختن جهاني ديگر كند؟

محمد آزرم

شعر ديداري شاخص ظرفيت هنري الفباست و رسانه‌هاي نوين ديجيتال در سال‌هاي اخير توانسته‌اند اين ظرفيت را گسترش دهند. زبان در هر زمان و مكان ما را احاطه كرده و براي ارتباطات فعلي كاراست. اما لحظات خاصي از اشتياق به صداها و حركات كلمات وجود دارد كه فقط شاعران از آن محافظت مي‌كنند. آنان اين لحظات را در رسانه‌هاي مختلف به نشانه تبديل مي‌كنند تا مخاطبان زيبايي آن را تكرار كنند.
شعر ديداري صرفا تركيبي از تصوير و كلمه نيست، تمايلي است كه شاعران بصري براي تجسم مجدد الفبا در بازي شعر دارند. تركيبي از زبان بصري و تصوير كلمات در يك فرم قابل اجرا است.
كار شعر ديداري ايجاد سر و صدا و شكستگي در بينايي است. اينكه چگونه تجربيات شبكيه چشم آنچه را فكر مي‌كنيم از الفبا مي‌دانيم تغيير مي‌دهد. كاوش و گسترش الفبا از حداقل به حداكثر؛ از مجموعه‌هاي متني و تركيب حروف گرفته تا عناصر بصري كه يك حرف واحد را تشكيل مي‌دهند. شعر ديداري ترسيم آنچه و چگونه مي‌انديشيم است، و درون آن نوشتار، تصاوير و حروف ترسيم شده يا چاپ شده، جمع مي‌شوند، تا انديشه‌اي را به تصوير كشند.
در مبحث شعر ديداري، اولين مساله اين است كه ما چگونه مي‌بينيم. چگونه زبان از نظر بصري بر ما تأثير مي‌گذارد، چگونه خيره شدن به زبان براي دريافت عملكردهاي جزيي ضروري است. در اين مورد، خيره شدن را نگاهي مستمر و فوق متمركز در نظر مي‌گيريم كه از آن بينش بيشتري به دست مي‌آوريم. الفبا در شعر ديداري مدام در حال تغيير شكل است.
در شعر ديداري، اجزاي فيزيكي زبان و حروف، روياي شكل‌گيري و اصلاح خود را به معناهاي جديد مي‌بينند.
معناها در حال تغيير هستند و سلسله مراتب حس بينايي، تعامل با جهان را تقريبا بصري كرده است. چشم‌ها خواهان رويكردي تازه هستند تا بتوانند محتواي جديد را جست‌وجو و پيدا كنند. شعر ديداري، همه چشم است. هذيان تغيير الفبا است براي پيمايش فاصله بين خوشه‌هاي سيارات و جريان‌هاي خون پر از پلاكت. 
تعريف شعر ديداري را به همين اندازه بسنده كنيم و برويم سراغ يكي از شعرهاي ديداري كه اين اواخر ساخته‌ام به نام «فيل‌سيمرغ». در شعر ديداري «فيل‌سيمرغ» - اثري از محمد آزرم- با بهره‌گيري از فرم خليج فارس و تركيب آن با تايپوگرافي فارسي، تصويري شكل گرفته كه همزمان يادآور دو نماد مهم در اسطوره‌ ايراني و ادبيات كلاسيك فارسي است: فيل و سيمرغ. اين دو موجود اسطوره‌اي، در تركيب بصري اثر، چنان در هم تنيده‌اند كه نقشه خليج فارس ديگر صرفا يك مكان جغرافيايي نيست، بلكه بدل به صحنه‌اي اسطوره‌اي مي‌شود؛ صحنه‌اي با زبان ديداري، درگير با تاريخ و هم‌نشين با قدرت. بارها در نقدهاي نظري‌ام بر شعر معاصر تأكيد كرده‌ام كه شعر، صرفا ابراز احساس نيست، بلكه خلق يك موقعيت است. در اين نگاه، زبان تنها ابزاري براي بيان نيست؛ بلكه فضايي‌ است كه در آن نيروها، هويت‌ها، ايدئولوژي‌ها و خاطره‌ها با يكديگر در تعاملند.
در شعر ديداري نيز نوشتار از مرز معنا و فرم عبور مي‌كند و به موقعيتي بصري و انديشگاني بدل مي‌شود؛ جايي كه خطوط ميان كلمات، نقشه و نماد محو مي‌شود.
شعر ديداري «فيل‌سيمرغ» شكلي از نوشتار/ نقشه‌ فرهنگي است؛ متني كه در آن تصوير و تايپوگرافي، دو موجود اسطوره‌اي را در دل جغرافياي تاريخي ايران فرا مي‌خواند. اينجا تصوير نه تزیيني است، نه بي‌جهت؛ بلكه عامل ساختن جهان اثر است. در نمادپردازي اسطوره‌اي، فيل معمولا نشان ثبات، وزن، حافظه و پيوند با زمين و خرد زميني است. در ادبيات كهن ايران و هند، فيل نماد قدرت شاهي و استواري قلمرو است. در مثنوي مولوي، فيل نماد حقيقتي بزرگ ولي پوشيده در تاريكي است؛ حقيقتي كه در غياب نور، تنها از خلال جزييات درك مي‌شود.
فيل در اسطوره‌ ايراني دو سويه دارد: گاه چهره‌اي اهورايي دارد و گاه اهريمني. گاهي همانند انساني در ارتش ديده مي‌شود، گاهي چون سربازي در بازي شطرنج، كه تنها بزرجمهر مي‌تواند راز حركت‌هايش را كشف كند. در برخي روايت‌ها، در پايان جهان، بهرامِ ورجاوند سوار بر فيلي سپيد و آراسته، با هزار فيل همراه، براي ياري ايرانيان در برابر دشمنان ظهور خواهد كرد. ظاهرا در دوران ساساني، جنبه اهريمني فيل كنار گذاشته مي‌شود؛ چنان‌كه در كارنامه اردشير بابكان، فيل سپيد نشانه پادشاهي و اقتدار است.
در سوي ديگر، سيمرغ در ادبيات فارسي پرنده‌اي است رازآميز، دانا و فراتر از زمان. در شاهنامه، او پرورش‌دهنده زال و ياور رستم است؛ نمادي از دانايي كيهاني، مادرانگي هستي، و پلي ميان زمين و آسمان. در منطق‌الطير عطار، سيمرغ غايت سير معنوي و آينه‌اي براي شناخت خويشتن است؛ نماد وحدت در كثرت. در شعر ديداري «فيل‌سيمرغ»، خليج فارس به بدني يكپارچه بدل مي‌شود: نيمي به شكل فيل، نيمي به هيئت سيمرغ. اين تركيب بصري و مفهومي، تداعي‌گر همان نظام نمادين است: فيل، يادآور حافظه تاريخي و زمين‌محور ايران و سيمرغ، نشانه‌اي از آرمان فرهنگي و ميل به پرواز، به سوي جهاني فراتاريخي.
اما اين تنش فقط استعاره‌اي از دو نيروي فرهنگي نيست؛ بلكه بازتابي از كشمكش امروزين ميان حافظه سرزميني و آرزوي پرواز به افقي ديگر است. خليج فارس، در اين شعر ديداري، ديگر فقط آبراهي جغرافيايي نيست؛ بدل به بدن اسطوره‌اي ايران مي‌شود؛ بدني كه هم به خاك وفادار است و هم چشم به آسمان دارد. در اين اثر، اسطوره تنها نقش تزیيني ندارد، بلكه نقش‌ساز است. از اسطوره براي خلق موقعيتي استفاده كرده‌ام كه در آن، نيروهاي اسطوره‌اي بازتاب نيروهاي فرهنگي و سياسي معاصرند. شعر در اينجا روايتگر نيست، بلكه ميدان برخورد نيروهاست. خليج فارس، در اين شعر، جايي است براي بروز تنش ميان ميراث زميني و ميل كيهاني. در واقع، «فيل‌سيمرغ» تصويري است از ايرانِ معاصر: از يك‌سو گرفتار در سنگيني خاطره‌ها، جغرافياي سياسي و ثقل تاريخي (فيل) و از سوي ديگر، در حال پرواز به سوي دانايي جمعي، روياي عرفاني و آرمان فرهنگي (سيمرغ). اين تقابل، در تايپوگرافي پيچيده و موج‌وار شعر، به وحدتي بصري و مفهومي مي‌رسد.
در اين ميان، آب نه تنها زمينه شعر است، بلكه ماده فعال آن است. طلسمي جاري براي حفاظت از سرزمين كه فيل‌سيمرغي با بدن دريا بيان مي‌كند. ردي شناور از حروف و كلمات كه سرمنشأ آن محو شده است. آوايي بصري از كلماتي كه ميان گفتن و نگفتن معلقند، ميان آشكارسازي و پوشاندن. اين تعليق، نشانه هوش دفاعي ست؛ همان سازوكار رمزآلود طلسم‌ كه آشكارسازي را با پديدار كردن لايه‌هاي خفا صورت مي‌دهد. شكل‌گيري حروف و كلمات در بستر دريا، همچون نگاشتن دعا بر پوست موجودات مقدس يا نوشتن ورد بر خطوط فلزات جادويي، حامل نوعي نيروي محافظ است. اين كلمات، به جاي آنكه تنها ابزار ارتباط باشند، اكنون در بدن فيل‌سيمرغ، نيروهاي نگهبان سرزمينند. حروف و كلمات در بستر آب جاري‌اند و زبان به شكل جريان دريا درمي‌آيد. اينجا زبان فقط براي سخن‌گفتن نيست؛ بلكه خود جريان است، خود آب است، خود خليج فارس است. زبان، بدل به بدن تاريخي مي‌شود و با تلفيق نوشتار و تنِ آب، طلسمي مي‌سازد براي نگهباني از فرهنگ، زبان و سرزمين. هر كلمه، حفاظي است در برابر فراموشي و هر موج، رمز‌ي از مقاومت.
خوانش اسطوره‌اي اين شعر ديداري، ما را به اين درك مي‌رساند كه با اثري صرفا بصري يا زيباشناختي مواجه نيستيم. بلكه با ساختاري انديشگاني و اسطوره‌محور روبرو هستيم؛ شعري كه در آن، خليج فارس به صورت بدني اسطوره‌اي مجسم شده؛ بدني آميخته از خاك و رويا، حافظه و پرواز. در اين متن، زبان، تاريخ و اسطوره به‌هم‌گره خورده‌اند و جهاني تازه مي‌سازند.  

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون