زخمهاي سبز: جنگ و فراموشي محيط زيست
فاتيما انصاري
در ميان دود، آتش و تلفات انساني، چيزي آرام و بيصدا ميميرد: طبيعت. جنگ ۱۲ روزه ايران و اسراييل در خرداد ۱۴۰۴، يكي از شديدترين درگيريهاي مستقيم ميان دو كشور، خسارات گستردهاي در پي داشت. آنچه كمتر ديده شد، اما به مراتب ماندگارتر است، آسيبهاي زيستمحيطي اين جنگ است؛ زخمهايي كه شايد سالها پس از خاموش شدن صداي موشكها هم باقي بماند. حملات هوايي به تاسيسات كليدي ايران - از سايتهاي هستهاي نطنز، فردو و اراك تا پالايشگاه تهران و مخزن سوخت شهران - آلايندههايي وارد هوا كردند كه حتي با پايان جنگ نيز در جو باقي خواهند ماند. تركيبات آلي فرار، اكسيدهاي نيتروژن و ذرات معلق، كيفيت هوا را در كلانشهرهايي مانند تهران به شدت كاهش دادند. كوههاي اطراف پايتخت كه روزي حافظ طبيعت بودند، اينبار آلودگي را در دل خود نگه داشتند. در يكي از حملات به شمال تهران، پارگي لوله اصلي آب در محدوده تجريش، نهتنها دسترسي به آب را مختل كرد، بلكه منابع زيرزميني را در معرض آلودگي قرار داد. هرچند آژانس بينالمللي انرژي اتمي اعلام كرد كه نشت راديواكتيو در نطنز و اصفهان مشاهده نشده، اما نگراني از فلزات سنگين و مواد سمي ناشي از انفجارها همچنان پابرجاست. از سوي ديگر، انفجار در تاسيسات نظامي و صنعتي آتشسوزيهاي بزرگي به راه انداخت؛ آتشي كه علاوه بر دود و گازهاي سمي، دامنهاش به زيستگاههاي طبيعي نيز رسيد. بسياري از گونههاي گياهي و جانوري در مناطق حاشيهاي دچار آسيب يا جابهجايي اجباري شدند. جنگي كه قرار بود «دقيق» و «نظامي» باشد، خاك، درخت و جانوران را هم نشانه گرفت! آسيبهاي زيستمحيطي تنها در لحظه انفجار رخ نميدهند. آلودگي خاك و منابع آبي، ناشي از نشت تركيبات شيميايي و فلزات ميتواند براي سالها بر كشاورزي و امنيت غذايي ايران اثر بگذارد. تخريب سدها يا كانالهاي آبياري در مناطق مرزي، منجر به كاهش دسترسي به آب براي روستاهايي شد كه پيشتر نيز درگير كمآبي بودند. از منظر اقليمي، اين جنگ گامي به عقب بود. سوخت موشكها، پروازهاي نظامي و انفجارهاي پيدرپي مقادير هنگفتي دياكسيدكربن و گازهاي گلخانهاي در جو آزاد كردند.
بايد بپذيريم كه ارتشها و درگيريها از بزرگترين منابع توليد گازهاي گلخانهاي هستند. درست در زماني كه جهان براي محدود كردن گرمايش زمين تلاش ميكند، اين جنگ به آتش آن دامن زد. در اين ميان، آنها كه بيشترين آسيب را ديدند، كمترين توان دفاع داشتند. مناطق روستايي، كمبرخوردار و فاقد زيرساختهاي پاكسازي زيستمحيطي، سهم بيشتري از رنج جنگ بردند. آلودگي آب و هوا در اين مناطق به معني بيماري، مهاجرت اجباري و فقر بيشتر است. كنوانسيونهاي ژنو و پروتكلهاي الحاقي آن، تخريب گسترده محيط زيست در جنگ را ممنوع كردهاند. آژانس بينالمللي انرژي اتمي نيز بارها هشدار داده كه تاسيسات هستهاي نبايد هدف حمله قرار گيرند. اما واقعيت صحنه جنگ، متفاوت است؛ اهداف دوگانه (نظامي و غيرنظامي) شناسايي مرزها را دشوار كردهاند و ابزار بازدارندگي حقوقي، در برابر موشكهاي واقعي چندان كارگر نيست. جنگ 12 روزه بار ديگر ثابت كرد كه محيط زيست، در ميان اولويتهاي نظامي و اضطرارهاي امنيتي، اغلب به حاشيه رانده ميشود و آسيبپذير باقي ميماند. سازمانهايي چون UNEP ميتوانند با حضور مستقل در مناطق آسيبديده، ارزيابيهايي انجام دهند كه مبناي سياستگذاري و جبران خسارت باشد. جنگ ۱۲ روزه، اگرچه خصمانه و ويرانگر بود، اما ميتواند يادآور اين حقيقت باشد كه طبيعت، حتي در ميانه بحران ميتواند به بستري براي همفكري علمي و همكاري منطقهاي تبديل شود. چالشهايي مانند آلودگي فرامرزي، تخريب منابع طبيعي يا بحران آب، اغلب نيازمند پاسخهاي جمعياند، بيآنكه الزاما به تعامل سياسي مستقيم منجر شوند. اين جنگ نشان داد كه محيط زيست، همچنان پاشنه آشيل جوامع در بحران است. از آلودگي هوا و آب گرفته تا نابودي زيستگاهها و تشديد تغييرات اقليمي، طبيعت در برابر تصميمهاي نظامي و ابزارهاي ويرانگر، بيدفاع است. پاسداري از طبيعت نه يك اولويت ثانويه كه ضرورتي حياتي براي سلامت انسان، امنيت غذايي و تداوم حيات است. سكوت طبيعت، به معناي رضايت نيست؛ بلكه نشانهاي از آسيبپذيري عميق آن است. شايد نتوان جلوي همه ويرانيها را گرفت، اما ميتوان آگاهانهتر زيست، هشدارها را شنيد و براي محافظت از آنچه هنوز باقي است، مسوولانهتر عمل كرد.