بحران آب در خاورميانه
زهرا نصيري
بحران آب در خاورميانه از مرحله هشدار عبور كرده و به يك تهديد امنيتي-اجتماعي تبديل شده است. ايران، به عنوان يكي از كشورهاي پيشتاز در بحران آب، اكنون با چالشهايي فراتر از كمبود منابع روبهرو است؛ از فروپاشي اكوسيستمهاي آبي تا تنشهاي ژئوپليتيك بر سر حقابههاي رودخانههاي مرزي. ايران ديگر فقط با «خشكسالي» مواجه نيست؛ اينك صحنه يك فروپاشي اكوسيستمي است. آمارها فرياد ميزنند؛ كاهش ۳۰ درصدي بارندگي طي نيم قرن، خشكشدگي ۹۰ درصد تالابها از گاوخوني تا هورالعظيم، ركورد فرونشست زمين با ۳۶ سانتيمتر در سال همه خبر از اين ميدهند كه ايران ديگر فقط با «خشكسالي» مواجه نيست؛ اين اعداد، نه پيشبيني كه واقعيتِ امروز جوامع از خوزستان تا سيستان هستند. ۷۸ درصد آب ايران صرف كشاورزي ميشود، اما بهرهوري فقط ۳۵ درصد است. كشت برنج در اصفهان و هندوانه در كرمان همچنان ادامه دارد؛ گويي گاوخوني هرگز خشك نشده است! سد گتوند (خوزستان) نماد مديريت ناكارآمد است؛ با شور كردن كارون، نه تنها مشكلي را حل نكرد كه بحران را به ابرچالش زيستمحيطي تبديل كرد و طرحهاي انتقال بينحوضهاي (مثل بهشتآباد)، به جاي حل مساله، تنشهاي قومي- منطقهاي را دامن زده است. اعتراضات اصفهان و چهارمحال، زنگ خطرِ جنگ داخلي بر سر آب است. از سوي ديگر اما ژئوپليتيك آب نيز براي ايران بازي با آتش است. پروژه GAP تركيه با ۲۲ سد روي دجله و فرات، كارون و اروند را به نايابگي كشانده است. بسته شدن رود هيرمند توسط طالبان، سيستان را به «كورستان بيآب» تبديل كرده و ضربه نهايي را به ايران زده است، نكته تلخ اينجاست كه ايران كه خود قرباني سدسازي همسايگان است، در داخل با انتقال آب، آتش اختلافات داخلي را شعلهور ميكند. امروز در كنار ديپلماسي فعال در موضوعاتي مانند موضوع برنامه هستهاي، ديپلماسي آب ميتواند ابزاري حياتي براي كمك به ايران در مديريت بحران آب باشد، اما به تنهايي «نجاتدهنده» نيست.
موفقيت آن نيازمند تركيب آن با اصلاحات جدي داخلي در مديريت منابع آب است. مذاكره با افغانستان براي حقابه هيرمند و گفتوگو با تركيه درباره پروژه GAP نه انتخاب كه اجبار بقاست.
از سوي ديگر شيرينسازي آب درياي عمان و بازچرخاني پساب صنعتي، تنها چاره مناطق جنوبي است. ديپلماسي فعال ميتواند اختلافات بر سر سدسازي، تخصيص آب و كيفيت آب را كاهش دهد و از تشديد تنشها جلوگيري كند، همچنين ميتواند راه را براي جذب كمكهاي مالي نهادهاي بينالمللي (بانك جهاني، بانك توسعه اسلامي، برنامه توسعه ملل متحد UNDP) يا سرمايهگذاري خارجي در پروژههاي بزرگ زيرساختي آب (مانند تصفيهخانههاي مدرن، شبكههاي توزيع كارآمد، سيستمهاي آبشيرينكن) هموار كند، به خصوص با توجه به محدوديتهاي ناشي از تحريمها.
ايران در دهه آخر چارهجويي قرار دارد. اگر مصرف آب تا ۲۰۳۰، ۵۰درصد كاهش نيابد، نقشه جمعيتي كشور دگرگون خواهد شد؛ فلات مركزي غيرقابل سكونت ميشود و ايران به كشور وابسته به آب مجازي تبديل خواهد شد. اما نكته كليدي آن است كه ديپلماسي آب مكمل اصلاحات بنيادين داخلي است، نه جايگزين آن. بدون اراده قوي براي تغيير رويكردهاي ناكارآمد داخلي در مصرف آب (به ويژه در بخش كشاورزي)، مديريت ناپايدار منابع زيرزميني و حل مشكلات حكمراني آب، حتي موفقترين ديپلماسي آب نيز قادر به «نجات» ايران از بحران آب نخواهد بود. نجات واقعي در گرو تركيب هوشمندانه ديپلماسي فعال و موثر با تحول اساسي در مديريت داخلي منابع آب است. آب، امروز ديگر يك مساله زيستمحيطي نيست، امتحان بقاي ايران است.