بنياد و گسترش موزه در ايران
هر كه عيب خويش بيند از همه بيناتر است
اشاره – كتاب «بنياد و گسترش موزه در ايران» جلد اول، از انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، اداره كل موزهها در اسفند ۲۵۳۵ پهلوي (۱۳۵۵ش.) و با مقدمه مهرداد پهلبد، وزير فرهنگ و هنر چاپ و منتشر شده است. در بخشي از «پيشگفتار» اين كتاب كه نام نويسنده آن عنوان نشده، به چرايي «تاسيس موزه» در ايران پرداخته شده است. ازجمله نكات مهمي كه در اين بخش مطرح شده، اين است كه در كشورمان رودرروي دشواري يگانه ديگري هستيم كه ميتوان آن را «بازيابي و پايداري شناخت ملي» ناميد و براي جلوگيري از سرگردانيهاي فرهنگي به «فرهنگ ملي» نياز داريم....
نگاهي گذرا بر پهنهاي از خاك كه «ايران» نام گرفته است آدمي را به انديشه درباره «گستردگي» و «گوناگوني» وا ميدارد. در اين سرزمين گسترده از ديرباز گروهي از مردمان گوناگون با يكديگر زيستهاند كه رودرروي بسياري شكوه و بسياري اندوه داشتهاند در گيرودار زمان پارههايي از خاك گم شد و گروهي از مردمان پراكندند اما برآنچه ماند، آنان كه ماندند، تنها نه با پيوند «زمين» و نه با پيوند «زبان» كه با رشتهاي استوار به نام «فرهنگ» باهم بسته بودند و باهم بسته ماندند... چه در ايران امروزين كه به برخورداري از موهبتهاي «فن» و «صنعت» خو ميگيرد همانند ديگر جامعهها خطر «همسانشدن» يا به گونهاي «بيشناسنامه بودن» احساس ميشود. ازسوي ديگر «آموختن» به دشواريهاي تازهاي در سراسر جهان رسيده است كه اشارهاي به مهمترين آنها ميتواند چنين باشد: ۱-گسترش انفجارآساي دانش بشري ۲-گسترش سن در مدرسه ماندن ۳-گسترش جمعيت ۴-نارساييهاي آموزشي (چندي و چوني هر دو) ۵-كمبود چند و چوني نيروي انساني لازم براي آموزش كه به بسياري عوامل وابسته است ۶-پيشينههاي گوناگون فرهنگي دانشآموزان در يك جمع كه پارهاي دشواريهاي ويژه را پيش ميآورد ۷-برداشت تازه از كاربرد آموزش كه «يادگرفتن راههاي آموختن» را به جاي «انتقال دانش بشري از نسلي به نسل ديگر» نشانده است ۸-آموزش سالمندان كه بر دشواريهاي بسياري به ويژه در آسيا پيروز ميگردد....
در كشورمان رودرروي دشواري يگانه ديگري نيز هستيم كه ميتوان آن را «بازيابي و پايداري شناخت ملي» ناميد (درين رهگذر بدون شك مرز بين «شناخت ملي» و «برتري نژادي» بايد بهشدت مشخص شود). سرزمين ما از كمبود شناخت ملي براي زماني كوتاه رنج برده است، ريشه يكي از اين كمبودها به چندده سال پيش بر ميگردد. در آن زمان وقتي «پيشروسازي» آموزش نيازي پايهاي بود، گروهي از مردان جوان به اروپا فرستاده شدند. اينان سرزمين مادري را در دوران آشوب و نابساماني ترك گفتند. رهبران كه نياز شديد به پيشرفت را دريافته بودند فرصتي براي ساختن و قدرت دادن شناخت ملي در اين گروه نداشتند. بنابراين، اين جوانان در آستانه ورود به غرب، تمدن را متبلور در درخشش دنياي تازه ديدند. بسياري از آنان حتي نينديشيدند كه استثمار سرزمينهاي نياكان در آسيا از بنياديترين ريشهها براي آن درخشش است. چيزي شبيه به بيزاري از راه و رسم زندگي در دنياي كهنه و آشناي قديم در دلهاي جوانشان رخنه كرد. به سادگي انديشيدند كه در ميهن همه چيز نامطلوب و عقبافتاده است. يك نمونه شنيدني است: نشستن روي لايهاي چوبي (ميز و صندلي) در سرزميني منطقي است كه رطوبت و گل و لاي ازسويي و نبودن فرش ازسوي ديگر اجازه نميدهد مردمان روي فرش زيباي دستبافت گسترده بر سطح خشك خاك بنشينند و به پاهاي خستهشان كه در طول روز تنها بر سطح كوچك تكيهگاه بين دوكف سنگيني بدن را تحمل كرده آسايش ببخشند. اين نمونهاي است كه در آن به شمار آوردن «صندلي» را به عنوان «ابزار تمدن» ازسويي و بر زمين مفروش نشستن را ازسوي ديگر نشانه عقبماندگي دانستن از آن اشتباهها ميتواند باشد كه شبيه فراوان دارد. به هر حال به گروه دانشجويان درسخوانده در بازگشت به ميهن موقعيتهاي كم و بيش مناسبي داده شد. ايشان آغاز به گسترش انديشههاي تازه كردند كه ريشههاي عميق در مغرب زمين داشت. اين گسترش دشواريهاي فراواني را پيش آورد. پارهاي از اين دشواريها همچون پيكار گاليله و كپرنيك مقدس بود، اما از سوي ديگر پارهاي از آن انديشههاي تازه، آن رشته ظريف را كه پيوند مابين ايراني و سرزمينش بود آسيب رسانيد يك نمونه: مقدار فراوان ادبيات ترجمه شده بر زندگي روزانه اثر گذاشت اين اثر از اسباب و اثاثيه خانه شروع شد و تا حد تعيين «مقياس زيبايي» پيش رفت....
چهرههاي ديگر برداشت نادرست «غربي شدن» دشواريهاي ديگري پديدآورد كه گاه تاحد پيدايش «نابساماني رواني» پيش رفت. اين دشواريها، انديشمندان را به سوي هدف ويژهاي توجه داد: «زنده كردن غروري كه در پرتو شناخت ميراث فرهنگي پرشكوهمان پديدار ميشود و انتقال آن دانش و غرور به مردم» در زمينه اين كوششها «موزه» بنيادي اساسي است چه ميتوان با فراهم آوردن موزههايي گستردهتر در كشور و با ساختي مناسبتر: ميراثها را از گزند زمانه مصون داشت، امكان ديدارشان را براي مردم فراهم ساخت، با تحقيق در اين ميراثها به روشن شدن گوشههاي تاريك تاريخ كمك كرد، هنرهاي ملي معاصر را از طريق نمايشگاهها به مردم شناساند، بامراكز علمي و فرهنگي و موزههاي جهان ارتباط برقرار كرد، با انتشار آموختني و دانستني و ديدني «فرهنگ ملي» را جايگزين سرگردانيهاي فرهنگي كرد. همگان از راه ديدن و شناختن اين ميراثها به احساس تحسين دست مييابند. اين احساس غرورآفرين است و غرور به نوبت به آنها كمك ميكند تا در زندگي هدفي بيابند و از آن بهتر، قدرت لذت بردن از زيباييهاي زندگي ايراني را دريابند كه چنين زيبا، ظريف و در عين حال باشكوه است...
منابع: كتابخانه شماره يك و ايرانشناسي مجلس و كتاب «فرهنگ امثال و حكم» حسن انوري