• 1404 سه‌شنبه 14 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6109 -
  • 1404 سه‌شنبه 14 مرداد

گزارش «اعتماد» از آخرين صحبت‌هاي قاضي ويژه پرونده «محمد بسيجه» قاتل كودكان پاكدشت در مورد او

دوست داشت پزشك يا جاسوس شود

حسين اصغرزاده، قاضي ويژه پرونده بيجه: بيجه آرزوهاي خاصي داشت

گروه حوادث

محمد بسيجه معروف به بيجه؛ قاتل سريالي كودكان پاكدشت در تمام جلسات دادگاه اين جملات را تكرار مي‌كرد: «كودكاني را مي‌كشتم كه سرنوشتشان شبيه كودكي خودم بود. آنها را مي‌كشتم تا عذاب نكشند.» 

اخيرا ويديويي از صحبت‌هاي حسين اصغرزاده، قاضي ويژه پرونده محمد بسيجه معروف به بيجه، قاتل سريالي پاكدشت در يك تلويزيون اينترنتي منتشر شده است. حسين اصغرزاده درباره اين قاتل سريالي مي‌گويد: «بيجه آرزوهاي خاصي داشت؛ در بچگي دو آرزو براي شغلش داشت؛ يكي آرزوي پزشك شدن كه معمولا يك بخشي از اين آرزو براي كساني كه پزشك مي‌شوند، نجات انسان‌هاست، ولي او تفكرش نجات انسان‌ها نبود، فرار از فقر بود و شناخت آناتومي بدن انسان‌ها. حتي در بازجويي مي‌گفت به جاي خاصي چاقو زدم؛ ران را بريدم و مي‌خواستم گوشت را ببينم، رگ را ببينم يا با سنگ‌هايي كه به سر مقتولان مي‌زد، جمجمه را از نزديك بررسي مي‌كرد. جايي هم در مورد يكي از شغل‌هاي مورد علاقه‌اش؛ جاسوسي اشاره كرده بود. در صورتي كه مي‌دانيد اين افراد، افراد خاصي هستند كه توسط نهادهاي امنيتي از بچگي تحت شرايط خاص تربيت و آموزش داده مي‌شوند. حالا چرا اين آدم به جاسوسي علاقه‌مند بود، خودش مي‌تواند علامت سوال بزرگي باشد. بيجه آخرين پيشنهادش هم اين بود كه اگر از من بگذريد و آزادم كنيد و اگر اجازه بدهيد از كشور فرار كنم، مي‌توانم براي ايران جاسوسي كنم. يعني در خودش اين اعتماد به نفس را مي‌ديد.» 
زندگي و دوران كودكي محمد بيجه
محمد بسيجه معروف به بيجه، قاتل سريالي كودكان پاكدشت بود. او كارگر كوره‌پزخانه‌اي در همان منطقه بود كه به تجاوز و قتل بيش از ۳۷ كودك و ۳ بزرگسال (برخي قتل ۲۷ كودك و ۳ بزرگسال را گزارش مي‌دهند) اعتراف كرد. بيجه در يك خانواده پرجمعيت متولد شد. او شش خواهر و شش برادر ناتني داشت. وقتي چهار ساله بود، مادرش به علت ابتلا به سرطان درگذشت. پدر او كارگر كوره‌پزخانه بود. بيجه ادعا مي‌كرد كه هرگز مادرش را به خاطر نمي‌آورد ولي مي‌گفت كه پدرش فردي بداخلاق و مستبد بوده است.از همان دوران كودكي او را به سختي كتك مي‌زده و با زنجير پاهاي او را مي‌بسته و بعد با چوب به بدن او ضربه مي‌زده‌ است. حتي يك‌بار پدرش مي‌خواسته با ميله، بسيجه را به قتل برساند. بيجه درس و مدرسه را بسيار دوست داشت، اما با فشارهاي پدر و اجبارهاي او ناچار مي‌شود درس و مدرسه را رها كرده و به كار مشغول شود. يازده ساله بود كه به همراه خانواده به خاتون‌آباد رفت و در كوره مشغول به كار شد. فكر انتقام، زماني در بيجه جرقه زد كه وقتي تنها يازده سالش بود، مورد آزار جنسي قرار گرفت. اين تجاوز توسط شخص ديگري نيز براي او تكرار شد. او در ۱۸ سالگي عاشق يك دختر افغان شد كه حتي با هم قرار به فرار گذاشتند، اما پدرش فهميد و برخورد پدر نيز مشخص بوده. چندي بعد عاشق دخترعمه‌اش شد كه دانشجوي پزشكي بود؛ آنها يكديگر را دوست داشتند، اما پدرش باز مخالفت كرد تا بيجه در عشق دومش نيز ناكام بماند. او براي شروع دست به كشتن حيواناتي چون سگ و گربه زد. علي دلداري، قاضي دادگاه كيفري يك تهران و نماينده وقت دادستان در دادگاه كيفري استان، پرونده محمد بيجه را در دست داشت. قاضي دلداري درباره سرگذشت پرونده بيجه به «اعتماد» گفته بود: «پرونده‌اي منزجر‌كننده كه به جرات مي‌توان گفت بزرگ‌ترين پرونده جنايي ايران در چند دهه اخير است. تجاوز و قتل بيش از ۲۰ كودك و ۳ بزرگسال، بيجه حاصل فقر بود و تمام قربانيان او نيز كودكاني از خانواده‌هاي فقير بودند؛ او در يك خانواده پرجمعيت در قوچان خراسان رضوي متولد شد و با ۶ خواهر و ۶ برادر ناتني زندگي مي‌كرد. وقتي چهار سالش بود، مادرش به علت سرطان فوت كرد، پدرش كارگر كوره‌پزخانه‌ها بود و او به كرات در اعترافاتش از پدري بداخلاق و مستبد صحبت مي‌كرد كه او را از همان دوران كودكي به ‌شدت كتك مي‌زد.» محمد بيجه نيز در اعترافات خود گفته بود: «يك‌بار پدرم پاهايم را با زنجير بست و با چوب آنقدر كتكم زد تا از هوش رفتم و يك‌بار ديگر هم كم مانده بود با ميله‌اي كه در دست داشت مرا به قتل برساند. از همان كودكي دلم مي‌خواست بميرم تا حدي كه بعد از يكي از دعواهاي سخت با پدرم با آجر محكم به سرم كوبيدم تا بميرم، اما موفق نشدم.»  دلداري، قاضي وقت دادگاه كيفري تهران در مورد هوش بالاي بيجه گفته بود: «بيجه از ضريب هوشي بسيار بالايي برخوردار بود، اما در ۱۱ سالگي به ناچار و تحت فشارهاي پدرش درس و مدرسه را رها كرد. او تعريف مي‌كرد به دليل نداشتن پول، تكه‌هاي روزنامه باطله را از زباله‌ها جمع مي‌كرد و در فرصت مناسب مي‌خواند و از همين طريق با دنياي خارج از دنيايي كه در آن زندگي مي‌كرد، آشنا شد.»  وقتي به منطقه خاتون‌آباد تهران آمدند، از سوي يكي از آشنايان، چندين بار مورد تجاوز قرار گرفت. محمد بيجه در مورد تجربه تجاوز در دوران نوجواني اعتراف كرده بود: «وقتي آن شخص در كودكي به من تجاوز كرد، كتك سختي هم به من زد. همان موقع آنقدر از خودم بدم آمد كه آرزو مي‌كردم ‌‌اي كاش مرا مي‌كشت. يك‌بار هم در آن سال‌ها به فكر خودكشي افتادم. اين خاطره تاثير خيلي بدي در روحيه‌ام گذاشت.» محمد در ابتدا براي انتقام از زندگي، دست به كشتن حيواناتي مثل سگ و گربه زد و ادعا مي‌كرد حيوانات مريض را مي‌كشت و آتش مي‌زد، چون دلش براي آنها مي‌سوخت و نمي‌خواست آنها زجر بكشند. بيجه در تمام جلسات دادگاه اين جملات را تكرار مي‌كرد: «كودكاني را مي‌كشتم كه سرنوشتشان شبيه كودكي خودم بود. آنها را مي‌كشتم تا عذاب نكشند.» بيجه در يكي از جلسات دادگاه نيز علت اصلي ارتكاب قتل‌هايش را شباهت زندگي قربانيان با كودكي خود اعلام كرده و گفته بود: «چون من در بچگي حسرت كشيدم وقتي بچه‌هاي بدبخت را مي‌ديدم آنها را مي‌كشتم تا از زندگي آينده و سختي‌ها نجاتشان دهم.» علي دلداري همچنين به «اعتماد» گفته بود: «قاتلي ۲۲ ساله با ذهني شكل گرفته از انتقام. در آن زمان پرونده شخصيت‌شناسي براي متهمان تشكيل نمي‌شد. به همين علت درباره شخصيت محمد بيجه نمي‌توان با قطعيت نظر داد، ولي خشونت‌هاي پدر و فردي كه او را در كودكي مورد تجاوز قرار داد از او شخصيتي با اختلالات شديد رواني ساخت. تركيب فقر و ضريب هوشي بالاي او، دليل ديگر ارتكاب جنايت‌هايش بود. او قرباني‌هايش را به شيوه‌هاي گوناگون از بين مي‌برد، بيجه غير از سه مورد آدم‌ربايي، تمام قتل‌ها را به تنهايي انجام داد.» علي غلام‌پور به اتهام همدستي در سه مورد آدم‌ربايي، متهم رديف دوم اين پرونده جنايي بود كه به ۱۵ سال حبس محكوم شد. تمامي تعرض‌ها و قتل‌ها توسط بيجه انجام مي‌شد.
عاشوراي سال ۱۳۸۱ اولين تجاوز و اولين قتل
اولين قرباني بيجه كودك ۱۰ ساله‌اي بود كه در عاشوراي سال ۸۱ به قتل رسيد، قاتل پس از تجاوز با ضربات سنگ، آن كودك را به قتل رساند و چند روز بعد زماني كه ماموران جسد كودك را پيدا كردند، بيجه با بي‌تفاوتي در صحنه حاضر شد و در مجلس ختم او نيز شركت كرد. پس از كشتن چهارمين قرباني و انداختن جسد او در كوره آجرپزي، آرامش بيشتري بر اثر پيدا نشدن جسد در بيجه شكل گرفت و قربانيان را با تزريق سيانور، خفه‌كردن، ضرب و جرح با چاقو و سوزاندن اجساد، به قتل رساند.او با هر آدم‌كشي و تجاوز، اسامي و مشخصات قربانيان را در دفترش يادداشت مي‌كرد كه به گفته خودش وقتي فاصله ميان قتل‌ها زياد مي‌شد، آرامشش را از دست مي‌داد و به همين دليل با كشتن اشخاص ديگر آرامش را به زندگي برمي‌گرداند. طي جلسات دادگاه، ابراز پشيماني در چهره‌اش ديده نمي‌شد و حتي حس شرمساري نمي‌كرد. او اظهار كرده بود: «اگر دستگير نمي‌شدم باز هم ادامه مي‌دادم.»؛ جمله‌اي كه به كرات در هر جلسه از دادگاهش آن را بر سر زبان مي‌آورد.بيجه، يك‌بار توسط ماموران پليس در سال ۱۳۸۲ دستگير شد، اما با زيركي از زير ذره‌بين پليس عبور كرد، اواخر سال ۸۳، با اطلاعات پسربچه‌اي از نحوه گم شدن دوستانش و سه كودك ديگر كه از دست قاتل فرار كرده بودند، زمينه شناسايي قاتل و علي غلام‌پور متهم رديف دوم پرونده فراهم شد. ماموران با پيگيري و تحقيقات به غلام‌پور رسيدند، او به همراه دو تبعه افغانستاني دستگير شد؛ غلام‌پور پس از بازجويي پليس، مشخصات محمد بيجه را داد.بيجه زماني كه با دوربين شكاري‌اش مشغول زيرنظر گرفتن كودكان بود، حوالي كانال آب دستگير شد كه در آن زمان هيچ كدام از قتل‌ها را گردن نگرفت؛ تا اينكه پس از ۲۰۰ ساعت بازجويي كارآگاهان پليس آگاهي، به تعرضات و قتل‌ها اعتراف كرد. بعد از اعترافات بيجه نوبت به برگزاري جلسات دادگاه رسيد كه اكثرا به صورت غيرعلني برگزار شدند؛ خانواده‌هاي قربانيان داغي سنگين بر دل داشتند و شنيدن اعترافات قاتل، داغ آنان را سنگين‌تر مي‌كرد. 
آخرين دفاعيات محمد بيجه در دادگاه
محمد بيجه روز دادگاه به عنوان آخرين دفاع خود گفت: «من از بچگي تحت ظلم بودم. وقتي زندگي‌ام را با ديگران مقايسه مي‌كردم، ناچار دست به چنين اعمالي مي‌زدم.»
سرانجام بيجه پس از محاكمه غيرعلني در شعبه ۷۴ دادگاه كيفري استان تهران به رياست مرحوم قاضي منصور ياورزاده‌يگانه و چهار مستشارش در تاريخ ۲۷ آبان سال ۱۳۸۳ با راي اكثريت قضات آن شعبه، از اتهام سرقت تبرئه و در قتل عمدي ۲۰ كودك، زن و مرد مجرم شناخته شد و به خاطر ۲۰ قتل طبق ماده ۲۰۵ قانون مجازات اسلامي مصوب ۱۳۷۰ به ۱۶ بار قصاص و پرداخت ۴ ديه، به خاطر ۲ بار ارتكاب فعل حرام لواط طبق ماده ۱۱۲ قانون مجازات اسلامي مصوب ۱۳۷۰ به يك‌بار اعدام در ملاعام، از جهت ۱۴ بار تفخيذ طبق ماده ۱۲۱ قانون مجازات اسلامي مصوب ۱۳۷۰ به تحمل ۱۰۰ ضربه شلاق، به اتهام آدم‌ربايي طبق ماده ۶۲۱ قانون مجازات اسلامي مصوب ۱۳۷۵ بخش تعزيرات به تحمل ۱۵ سال حبس، از جهت ۷ فقره شروع به قتل عمد طبق ماده ۶۱۳ قانون مجازات اسلامي مصوب ۱۳۷۵ بخش تعزيرات به تحمل سه سال حبس، به اتهام ايراد ضرب و جرح عمدي به پرداخت ديه و به خاطر جنايت بر ميت طبق ماده ۴۹۵ قانون مجازات اسلامي مصوب ۱۳۷۰ به ۵ فقره ارش محكوم شد.
محمد بيجه در ۲۶ اسفند ۱۳۸۳ با يك طناب متصل به يك جرثقيل به‌ دار آويخته شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون