نگاهي به كتاب «پژوهشي درباره دازاين٭، انسان و مابعدالطبيعه در انديشه هايدگر» اثر سيد مسعود زماني
آغازي ديگر فراسوي متافيزيك
محمدحسن ابوالحسني
مواجه شدن با آثار كلاسيك فلسفي، به دلايل مختلف، كاري دشوار است. گاهي اوقات، اين احتمال وجود دارد كه خواننده اساسا نتواند هيچ معنايي براي متن متصور شود و حتي از گمانهزني پيرامون معناي متن عاجز باشد؛ در اين حالت او كتاب را كنار گذاشته و به ناتواني خود در درك آن اعتراف ميكند. شرح و تفسيرها اغلب با اين نگاه نوشته ميشوند كه خوانندگان يك اثر فلسفي را در فهم آن ياري داده و اجازه ندهند او از فهم معنا مأيوس شود. آنها با قرار دادن اثر فلسفي در بستر و زمينهاش به فهم معناي كتاب، دلالتهاي ناپيدا و مقصود مولف ياري ميرسانند.
فيلسوف دشوار
در فهرست فيلسوفاني كه در فضاي دانشگاه و فضاي عمومي بسيار بحثانگيز شده و تفسير انديشههاي او، به جدالهاي بسياري دامن زده، نام مارتين هايدگر ميدرخشد. دشواري فهم هايدگر شايد چندين دليل داشته باشد: اول اينكه هايدگر از واژگان متعارف، كه در زبان روزمره به كار ميروند، بداهتزدايي كرده و افق معنايي جديدي براي آنها ترسيم ميكند؛ دوم اينكه وي تأملات خود را به شكلي تكويني و مشروح در كتب حجيم و متعدد بيان كرده و احاطه بر اين حجم وسيع اگر ناممكن نباشد دشوار است. سوم اينكه هايدگر بر سراسر سنت فلسفي غرب نظر افكنده و ملاحظاتي را مطرح كرده است. نگارش شرح و تفسير درباره فلسفه هايدگر از اين جهت اهميت مييابد كه سير تكويني انديشه او را در تاليفات متعددش آشكار كند، براي ما واژگان اساسي فلسفهاش را مشخص كند و همچون يك منشور، طيف گسترده معاني را كه ذيل يك واژه ميگنجند برملا سازد. مفسر هايدگر بايد نقش وي را در تاريخ مابعدالطبيعه، تعيين كرده و نسبت او را با فيلسوفان سابق مشخص سازد. بيانصافي است اگر بخواهيم يك كتاب واحد همه اين وظايف را انجام دهد اما مسعود زماني از پس بسياري از اين وظايف برآمده است.
تحقيقي نو و راهگشا
كتاب «پژوهشي درباره دازاين، انسان و مابعدالطبيعه در انديشه هايدگر» نوشته مسعود زماني، يك اثر جامع و مفصل پيرامون ديدگاه مارتين هايدگر نسبت به مابعدالطبيعه و انسان است. مسعود زماني اثر بنيادين و مشهور هايدگر يعني وجود و زمان را در بستر كلي انديشه هايدگر قرار داده و نسبت اين اثر را با كتابهايي كه هايدگر پس از وجود و زمان تاليف كرد، مشخص ميسازد. كتاب «پژوهشي درباره...» در اصل برگرفته از يكسوم مياني رساله دكتراي نويسنده به همراه بخشي از مقدمه آن رساله است. رساله مذكور در تابستان 1390 در دانشگاه گوتنبرگ ماينز پذيرفته شده است. متن فارسي عملا از نو نوشته شده، بنابراين نسبت به اصل آلماني هم در حجم و هم در محتوا تفاوت دارد.
نويسنده براي كتاب چند ويژگي مهم را برشمرده كه آن را از ديگر آثار هايدگرپژوهي متمايز ميكند: ميدانيم كه وجود و زمان (يا هستي و زمان) اثر اصلي يا يكي از آثار اصلي هايدگر پنداشته ميشود اما 1) پژوهش آقاي زماني، وجود و زمان را اساس و بنياد مطالعه فلسفه هايدگر قرار نميدهد، 2) بر ناتمام بودن وجود و زمان تاكيد داشته و آن را نه فقط يك كتاب بلكه يك طرح گسترده فكري ميداند كه نمايانگر دورهاي از تفكر هايدگر است، 3) بر اين تصور هايدگر اصرار دارد كه مابعدالطبيعه بنياني انساني دارد يعني براساس پرسش از انسان بنا شده است، 4) اين فرض را پيش مينهد كه هايدگر مدتي مابعدالطبيعي انديشيده است؛ هايدگر اساسا مدتي تلاش كرد مابعدالطبيعه را احيا كند و حتي پس از آن نيز اساسا با مابعدالطبيعه انديشيد. پس روشن ساختن رابطه هايدگر با تاريخ مابعدالطبيعه غربي، يكي از كوششهاي عمده اين كتاب است.
روش نو در هايدگر خواني: از انتها به ابتدا
نگارنده در فصل اول بيان ميكند كه با روش معمول كتابخواني، نميتوان مراد وجود و زمان را دريافت؛ يعني اگر از ابتدا تا انتها و جزء به جزء بخوانيم مقصود اين كتاب را درنمييابيم. براي فهم وجود و زمان بايد از انتها شروع كنيم؛ اما انتهايي كه مدنظر است، فصل آخر يا صفحات آخر كتاب نيست بلكه آن مسائل و افقهايي است كه هايدگر بلافاصله بعد از وجود و زمان پيش كشيده و در تاليفات بعدي، ازجمله در رساله «مابعدالطبيعه چيست؟»، بدانها پرداخته است، بنابراين روش كتاب اين است كه از انتهاي هستي و زمان شروع كند و در پرتو انديشههاي هايدگر درباره مابعدالطبيعه به آن كتاب بازگردد. آقاي زماني، به كتاب وجود و زمان در پرتو مسائل و انديشههايي مينگرد كه هايدگر در سالهاي پس از تاليف اين كتاب مطرح كرده است پس روش بازپسنگرانه مورد استفاده قرار گرفته است. روش كتاب از سه گام جزييتر شكل گرفته: گام اول به مسائل و پرسشهايي توجه دارد كه هايدگر پس از نگارش وجود و زمان بدانها انديشيد؛ در اين زمان، كه به علت اهميت زيادش آن را «دوره محوري» هايدگر مينامند، هايدگر دلمشغول پرداختن به مابعدالطبيعه بود. انديشههايي كه در او اين زمان مطرح كرد، مكمل انديشههاي وجود و زمان هستند. در مسير آقاي زماني، گام دوم به آغاز نگارش وجود و زمان مربوط ميشود و به دغدغهاي ميپردازد كه هايدگر را به توجه بيشتر به دازاين رهنمون شد. در اين گام به اين مساله ميپردازيم كه چرا هايدگر از واژه دازاين، كه در زبان متداول اهل فلسفه به معناي وجود بوده، يك معناي خاص را مراد كرد و از آن واژهاي خاص و برجسته ساخت. دو گام اول، وجود و زمان را موقتا در پرانتز ميگذارند تا مقدمات فهم آن را مهيا كنند. در گام سوم است كه به اصل وجود و زمان پرداخته شده و تلاش ميشود كليد تفسير صحيح آن به دست داده شود. مفهوم كليدي براي فهم وجود و زمان، فعليت است، مفهومي كه راز تفاوت دو دوره هايدگر را آشكار ميكند، يعني به ما نشان ميدهد كه چرا بعد از نگارش وجود و زمان، مسائل و دغدغههاي هايدگر صورت متفاوتي به خود گرفت. بدينترتيب، مطالعه از دوره پس از وجود و زمان آغاز شده، با آغاز وجود و زمان ادامه يافته، و در انتها با بررسي كلي خود وجود و زمان خاتمه مييابد.
ترتيب مطالب كتاب
اين كتاب شامل ده فصل است كه به ترتيب عبارتند از: 1) وجود و زمان: مشكلات و مسائل 2) منازل و مراحل راه فكري هايدگر 3) تشخص دازاين به مابعدالطبيعه 4) تشخص دازاين به «ما» 5) تشخص دازاين به حالات و احوالش و بناي مابعدالطبيعه بر آنها 6) تشخص دازاين به واسطه معناي وجود 7) تشخص دازاين به فعليت (فاكتيسيته) 8) تشخص صوري دازاين در وجود و زمان 9) بنيان و بنياد انساني مابعدالطبيعه 10) گشت و چرخش هايدگر از تعريف ارسطويي «انسان حيوان ناطق/عاقل است» به نطق و سخن. در پايان كتاب، مراجع و منابع به زبانهاي اروپايي و فارسي فهرست شدهاند، همچنين يك واژهنامه مفصل آلماني به فارسي موجود است.
مرور كتاب
در فصل اول، نويسنده رويكرد و راه مطالعاتي خود را بيان كرده و مشكلات مطالعه هايدگر را گوشزد ميكند. در فصل دوم، نگاهي به مسير فكري هايدگر در كليت آن انداخته ميشود. در فصل سوم، به نسبتي توجه داده ميشود كه هايدگر ميان دازاين و مابعدالطبيعه برقرار ميكند. مابعدالطبيعه نزد هايدگر ماهيت صلب و ايستا ندارد بلكه پديدهاي بالفعل و تاريخي است كه اساس آن در غرب شكل گرفته پس دازاين مرتبط با آن مابعدالطبيعه نيز پديدهاي غربي، بالفعل و تاريخي خواهد بود. در فصل چهارم به ارتباطي اشاره ميشود كه دازاين با انسان اروپايي زمان هايدگر دارد. هايدگر در آثارش از «دازاين امروزي ما» سخن گفته و در بسياري از آثارش از ضمير «ما» استفاده كرده است. اين ضمير به كسي جز انسان معاصر اروپايي در آن سالها اشاره ندارد. اين فصل به حيث «مايي دازاين» ميپردازد و بيان ميكند كه چگونه دازاين با ما ارتباط مييابد. در فصل پنجم، حال و احوالات دازاين مورد بررسي قرار ميگيرد؛ هايدگر در آثار دوره محورياش براي تعين بخشيدن به «دازاين ما» اغلب ميپرسد: بر دازاين امروزي ما چه حال و حالت اصليي غالب است؟ مثلا با بررسي سه حالت بنيادي دلشوره، ملال و غم در آثار مختلف خود به تشخيص حالات دازاين نزديك ميشود. از آنجايي كه حيث تاريخي دازاين و مابعدالطبيعه براي هايدگر اهميت دارد، ناگزير به حال و احوال خاصي ميپردازد كه انسان معاصر اروپايي در زمان وي بدان دچار است. در فصل ششم، پرسش اصلي هايدگر به بحث گذاشته ميشود: پرسش از وجود؛ به عبارت ديگر: وجود چيست؟ هايدگر وجود را در افق تاريخ مابعدالطبيعه غربي ملاحظه كرده و آن را به معناي «حضور» دانسته است. اين فصل ارتباطي را تشريح ميكند كه هايدگربين مفهوم وجود با مفاهيم جوهر و زمان برقرار كرده و بدين شكل به نتايج جالب توجهي رسيده است. در فصل هفتم، ارتباط دازاين با مفهوم فعليت بررسي شده و به قرابتي كه بين اين دو هست اشاره ميشود. نويسنده معتقد است ميتوان ميان دازاين و فعليت نوعي اين هماني قائل شد، چراكه هايدگر براي فعليت همان شؤوني را قائل ميشود كه براي دازاين قائل شده، مثل ترس، روزمرّگي، مرگ، اهتمام، وجود-در-عالم، زمانمندي و اگزيستنس. در فصل هشتم، نهايتا با اصل كتاب وجود و زمان مواجه ميشويم. در اين فصل، نويسنده به ياري مفاهيمي كه پيشتر توضيح داده و معناي آنها را نزد هايدگر آشكار كرده، به وجود و زمان به طور كلي مينگرد. در اين نگريستن، مفهوم فعليت اهميت زيادي دارد درواقع فهم وجود و زمان به وساطت اين مفهوم ميسر ميشود. در فصل نهم رابطه مابعدالطبيعه با انسان بررسي ميشود. ميدانيم كه اين رابطه و نگريستن به انسان از حيث مابعدالطبيعي يكي از دغدغههاي اساسي هايدگر بوده است؛ وي تلاش كرد انسان را در پرتو مابعدالطبيعه و مابعدالطبيعه را در پرتو انسان ببيند و تعريف كند به همين دليل از انسان مابعدالطبيعي به فراواني سخن گفته است؛ بنابراين در اين فصل مابعدالطبيعه در پرتو انساني ديده ميشود.در فصل دهم، ديدگاه هايدگر درباره تعريف ارسطويي از انسان (انسان حيوان ناطق/عاقل است) به بحث گذاشته ميشود. هايدگر با بررسي و تفسير ارسطو، سه مشخصه اصلي تاريخ مابعدالطبيعه غرب را معرفي ميكند: تفسير منطقي زبان، فهم حقيقت همچون مطابقت، تلقي انسان به عنوان حيوان ناطق؛ اين سه شاخص، تمامي فلسفه غرب را تعريف كرده و رشتههايي هستند كه مابعدالطبيعه و انديشه غربي را تنيدهاند.
راه فكري هايدگر
امروزه اين تعبير وجود دارد كه هايدگر در سراسر زندگي فلسفي خود، يك راه همواره را طي نكرده و ميتوان صورتبنديها و دغدغههاي مختلفي را نزد وي يافت. بر اين اساس پژوهشگران، زندگي فكري هايدگر را به دو دوره متقدم و متاخر تقسيم ميكنند. از نخستين كساني كه اين تقسيمبندي دوگانه را مطرح كرد، ويليام ريچاردسون در كتابش با عنوان «هايدگر: گذر از مابعدالطبيعه به تفكر» بود. وي كه در اوايل دهه شصت قرن بيستم اين تقسيم را مطرح كرد، نظر شخص هايدگر را در اين خصوص جويا شده و پاسخ وي را در كتابش منتشر كرد. در اين خصوص كه كدام اثر يا آثار، در دوره دوم هايدگر اهميت كليدي دارد اختلافنظر هست؛ برخي درسگفتارهاي هايدگر درباره نيچه را واجد اهميت كليدي ميدانند اما برخي ديگر از كتاب «چه باشد آنچه خوانندش تفكر» ياد ميكنند. باتوجه به اهميتي كه براي مفهوم دازاين و مابعدالطبيعه قائل شديم، بايد به سمينار هايدگر در لاتور فرانسه كه در سال 1969 ارايه شده گريزي بزنيم. هايدگر در سه سال 1966، 1968 و نهايتا 1969 به ارايه سمينار در لاتور پرداخت كه اين سمينارها در جلد پانزدهم از مجموعه آثار وي چاپ شدهاند. اين درسگفتارها از آن جهت اهميت دارند كه در انتهاي عمر هايدگر واقع شده و شامل بازنگري وي در تفكرش ميباشند. در سمينار 1969، هايدگر سه گام يا سه معناي پرسش وجود را مطرح ميسازد: گام اول پرسش از وجود موجود يا پرسش از موجوديت موجود است؛ گام دوم وجود به طور كلي به پرسش كشيده شده يعني پرسش از معناي وجود مطرح شده است؛ در گام سوم جايگاه/محلشناسي وجود مطرح ميشود كه همان پرسش از مكان وجود است. بدين شكل سه گام انديشه مشخص ميشود: معنا- حقيقت- مكان. با اين همه، هايدگر دوره زماني مربوط به هر پرسش را مسكوت گذاشته و راجع به چرايي پديد آمدن اين سوالات توضيح چنداني ارايه نميدهد.
از مابعدالطبيعه دازاين تا نفي مابعدالطبيعه
ميتوان گفت مساله مابعدالطبيعه به دوره وجود و زمان پايان ميدهد. در سالهاي دهه 1920 و اوايل 1930 هايدگر به آرامي مسيرش را از هستيشناسي دازاين به سوي مابعدالطبيعه دازاين ميچرخاند. وي در صفحه اول كتاب «كانت و مابعدالطبيعه»، مابعدالطبيعه دازاين را مبناي خود گرفته و آن را با هستيشناسي مبنايي مترادف ميگيرد. بنابراين پس از انتشار وجود و زمان، هايدگر براي چندين سال دغدغه جدي مابعدالطبيعي دارد و به دنبال تاسيس اساس مابعدالطبيعه و يافتن بنيان تاريخي آن است. در اين زمان (اواخر دهه 1920 و اوايل دهه 1930) هايدگر نسبت به مابعدالطبيعه موضع مثبت و ايجابي دارد اما پس از اين، چرخش ديگري در جهت سلب و نفي مابعدالطبيعه رخ ميدهد. در اين دوره سلبي، تلاش هايدگر براي غلبه بر مابعدالطبيعه است كه خود را در درسگفتارهاي نيچه برجسته ميسازد. از خلال بررسي افكار نيچه، هايدگر مابعدالطبيعه غربي را با هيچانگاري پيوند داده و از يك «آغاز ديگر» سخن ميگويد كه طبيعتا نبايد مابعدالطبيعي باشد. تاثير هايدگر بر فلسفه قرن بيستم و زمانه ما انكارناپذير است. برخي او را مهمترين فيلسوف قرن بيستم دانستهاند و متفكراني همچون ميشل فوكو، ژاك دريدا، پير بورديو و يورگن هابرماس از تاثير عميقي كه هايدگر بر ايشان گذاشته سخن گفتهاند. براي فهم اين عمق بايد به خوانش هايدگر از مابعدالطبيعه غربي توجه كرد و اين كاري است كه مسعود زماني در كتاب خود انجام ميدهد. براي تمامي كساني كه به دنبال فهم آثار هايدگر در كليت آن و وجود و زمان بهطور خاص هستند، مطالعه اين كتاب ميتواند راهگشا باشد. كتاب «پژوهشي درباره دازاين، انسان و مابعدالطبيعه در انديشه هايدگر» نوشته سيدمسعود زماني در 404 صفحه توسط موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران منتشر شده است.
٭كلمه «دازاين» به معناي تحتاللفظي «هستي-آنجا» اصطلاحي تخصصي در فلسفه هايدگري و براي اشاره به «وجود انسان» است.