• 1404 سه‌شنبه 21 مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6115 -
  • 1404 سه‌شنبه 21 مرداد

اوپنهايمر درست مي‌گفت؛ سلاح هسته‌اي يك واكنش زنجيره‌اي را آغاز مي‌كند

رامين كياني

بازدارندگي به عنوان يكي از مفاهيم مهم امنيت بين‌الملل، بر اين منطق استوار است كه كشورها با ايجاد تهديد متقابل و قابل باور، طرف مقابل را از اقدام تهاجمي بازمي‌دارند. در دوران پيشاهسته‌اي، اين تهديد به‌ طور عمده متكي به توان نظامي متعارف و ظرفيت بسيج زودهنگام نيروها بود، اما با ظهور سلاح‌هاي هسته‌اي، منطق بازدارندگي دگرگون شد. قدرت تخريب بي‌سابقه اين سلاح‌ها باعث شد كه جنگ تمام‌عيار ميان قدرت‌هاي بزرگ به گزينه‌اي غيرقابل تصور تبديل شود، به همين دليل، بازدارندگي هسته‌اي نه تنها يك ابزار نظامي، بلكه يك چارچوب سياسي و رواني براي مديريت رفتار دولت‌ها در شرايط رقابتي است.
در اين چارچوب، توانايي بقا پس از ضربه نخست جايگاهي محوري پيدا كرده است. كشوري كه بتواند حتي پس از دريافت يك حمله هسته‌اي ويرانگر، به سرعت و با قدرت پاسخ دهد، موازنه‌اي ايجاد مي‌كند كه حمله اوليه را براي دشمن به ‌شدت پرهزينه و غيرعقلاني مي‌سازد. اين توان بقا به ‌طور معمول با استفاده از سه‌گانه هسته‌اي يعني موشك‌هاي زمين‌پايه، زيردريايي‌هاي موشك‌افكن و بمب‌افكن‌هاي دوربرد حاصل مي‌شود. چنين تركيبي تضمين مي‌كند كه هيچ دشمني نتواند همه ظرفيت‌هاي هسته‌اي را در يك ضربه نابود كند.
اما بازدارندگي تنها به داشتن سلاح وابسته نيست، بلكه به اعتبار تهديد نيز گره خورده است. اعتبار تهديد به اين معناست كه طرف مقابل بايد واقعا باور كند كه در صورت عبور از خطوط قرمز، واكنش سختي دريافت خواهد كرد. اين اعتبار تركيبي از ظرفيت فني، آمادگي عملياتي و اراده سياسي است. بحران موشكي كوبا در سال ۱۹۶۲ نمونه بارزي است كه نشان داد هر دو طرف، امريكا و شوروي، تهديد يكديگر را جدي گرفتند و همين باور مشترك مانع از رويارويي مستقيم شد.
در كنار توان بقا و اعتبار تهديد، انتقال روشن پيام نيز عامل حياتي در بازدارندگي است. در واقع بازدارندگي موفق، بيش از هر چيز، هنر مديريت ادراك است. در اين هنر، كشور بايد بتواند هم تهديد خود را شفاف منتقل كند و هم خطوط قرمز خود را به گونه‌اي ترسيم نمايد كه براي طرف مقابل قابل فهم و بي‌ابهام باشد.
از منظر نظريه بازي‌ها، بازدارندگي هسته‌اي شبيه يك بازي است كه در آن دو راننده با سرعت به سوي يكديگر حركت مي‌كنند. اگر هيچ‌كدام تغيير مسير ندهد، تصادف فاجعه‌بار حتمي است. اما تفاوت بازي هسته‌اي با اين مدل ساده در اين است كه تصادف معادل نابودي متقابل و احتمالا پايان تمدن انساني است. بنابراين، بازيكنان مي‌كوشند تهديد خود را معتبر نگه دارند اما استفاده از آن را تا حد ممكن غيرضروري سازند. اين تعادل شكننده مستلزم كنترل دقيق بحران‌ها و درك متقابل از اراده طرف مقابل است. 
بازدارندگي هسته‌اي در عمل، علاوه بر بعد نظامي، ابزاري براي مديريت بحران و حتي اهرمي در مذاكرات بين‌المللي است. قدرت‌هاي هسته‌اي گاهي بدون نياز به استفاده واقعي از سلاح‌ها، تنها با اتكا به ظرفيت بازدارنده، طرف مقابل را به امتيازدهي يا تغيير رفتار وادار كرده‌اند. با اين حال، همين ظرفيت بالقوه مي‌تواند منبع بي‌ثباتي نيز باشد. كوچك‌ترين خطاي محاسباتي، اشتباه در انتقال پيام يا ارزيابي نادرست از اراده طرف مقابل مي‌تواند تعادل بازدارندگي را فرو بريزد. توسعه فناوري هسته‌اي مسيري است كه با پروژه منهتن در اوايل دهه ۱۹۴۰ آغاز شد. اين پروژه كه با بسيج عظيم منابع علمي، صنعتي و مالي ايالات‌متحده و با همكاري بريتانيا و كانادا اجرا شد، نخستين‌بار امكان تبديل دانش نظري فيزيك هسته‌اي به سلاحي عملياتي را فراهم كرد. نقطه عطف اين مسير، استفاده امريكا از دو بمب اتمي در هيروشيما و ناكازاكي در آگوست ۱۹۴۵ بود؛ رويدادي كه نه‌تنها به پايان جنگ جهاني دوم سرعت بخشيد، بلكه عصر جديدي از روابط بين‌الملل را آغاز كرد كه در آن قدرت تخريب بي‌سابقه به يك ابزار بازدارنده و اهرم ژئوپليتيك بدل شد. تنها چهار سال بعد، اتحاد جماهير شوروي با موفقيت نخستين آزمايش هسته‌اي خود را انجام داد. اين موفقيت، كه بخشي از آن حاصل شبكه‌هاي جاسوسي علمي در طول جنگ بود، آغازگر رقابت تسليحاتي بي‌سابقه‌اي شد كه به ستون فقرات جنگ سرد تبديل گشت. در ادامه، بريتانيا در سال ۱۹۵۲ به عنوان نزديك‌ترين متحد امريكا توان هسته‌اي خود را به نمايش گذاشت، فرانسه در ۱۹۶۰ با انگيزه حفظ استقلال راهبردي و عدم وابستگي كامل به ناتو وارد باشگاه هسته‌اي شد و چين در ۱۹۶۴ با هدف تثبيت جايگاه خود به عنوان يك قدرت بزرگ و بازدارنده در برابر تهديدات احتمالي شوروي و امريكا، نخستين آزمايش هسته‌اي‌اش را انجام داد. دهه ۱۹۶۰ همچنين شاهد ورود اسراييل به حوزه توانمندي هسته‌اي بود، هرچند سياست ابهام راهبردي آن باعث شد كه هيچ‌گاه به‌طور رسمي به داشتن سلاح هسته‌اي اعتراف نكند. با اين حال، ارزيابي‌هاي اطلاعاتي نشان مي‌دهند كه اسراييل در اواخر دهه ۱۹۶۰ به ظرفيت كامل توليد سلاح هسته‌اي دست يافته بود.
در جنوب آسيا، روندي مشابه و به ‌شدت واكنشي مشاهده مي‌شود. هند در سال ۱۹۷۴ نخستين آزمايش هسته‌اي خود را با عنوان انفجار صلح‌آميز انجام داد، اما هدف اصلي آن، ايجاد توازن در برابر چين بود كه يك دهه پيش‌تر به قدرت هسته‌اي رسيده بود. در پاسخ، پاكستان كه رقابت تاريخي و تنش‌هاي ارضي طولاني با هند داشت، برنامه هسته‌اي خود را با شتاب پيش برد و سرانجام در سال ۱۹۹۸ با انجام آزمايش‌هاي رسمي، به جمع كشورهاي هسته‌اي پيوست.
در شرق آسيا، كره‌شمالي نمونه ديگري از اين الگوي زنجيره‌اي است. اين كشور كه خود را در برابر برتري متعارف و هسته‌اي امريكا و متحدانش آسيب‌پذير مي‌ديد، در اوايل دهه ۲۰۰۰ چندين آزمايش هسته‌اي انجام داد و به‌طور رسمي توان هسته‌اي خود را اعلام كرد. اين اقدام، واكنش‌هاي امنيتي گسترده‌اي در سطح منطقه و جهان برانگيخت و نشان داد كه چرخه رقابت هسته‌اي همچنان ادامه دارد.
آنچه در اين سير تاريخي قابل توجه است، پيوند تنگاتنگ ميان پيشرفت يك كشور و واكنش متقابل رقيب يا دشمن آن است. اين چرخه را مي‌توان نوعي «واكنش زنجيره‌اي» دانست: هر دستاورد هسته‌اي يك بازيگر، بلافاصله به انگيزه‌اي براي ديگران تبديل مي‌شود تا شكاف فناوري و قدرت را پر كنند. در اين ميان، انگيزه‌ها تنها دفاعي نيستند؛ برخي كشورها توسعه سلاح هسته‌اي را نه ‌فقط براي بازدارندگي، بلكه به عنوان نمادي از پرستيژ ملي، ابزار چانه‌زني ديپلماتيك و تضمين بقاي رژيم سياسي خود دنبال كرده‌اند. به اين ترتيب، گسترش فناوري هسته‌اي را نمي‌توان صرفا نتيجه پيشرفت علمي دانست، بلكه بايد آن را پديده‌اي دانست كه در هم‌تنيدگي كامل با رقابت‌هاي امنيتي، منطق بازدارندگي و بازي‌هاي قدرت بين‌المللي شكل گرفته است.
در دوران جنگ سرد، بازدارندگي هسته‌اي به شكل دكترين «نابودي حتمي متقابل» شكل گرفت. اين دكترين بر پايه يك واقعيت ساده اما هولناك بنا شده بود: هر يك از دو ابرقدرت يعني ايالات‌متحده و اتحاد جماهير شوروي، آن‌قدر زرادخانه هسته‌اي دراختيار داشتند كه حتي پس از دريافت نخستين ضربه ويرانگر، همچنان قادر بودند ضربه‌اي تلافي‌جويانه و نابودكننده به طرف مقابل وارد كنند. در چنين وضعيتي، هرگونه آغاز جنگ هسته‌اي به معناي خودكشي متقابل بود. اين «تعادل وحشت» عملا مانع از وقوع جنگ مستقيم ميان دو قدرت شد.
بازدارندگي هسته‌اي در اين دوره، برخلاف تصور عمومي، تنها بر تعداد كلاهك‌ها استوار نبود، بلكه به سه مولفه حياتي وابسته بود: قابليت بقا، به معناي توانايي حفظ بخشي از زرادخانه پس از حمله اول، قابليت پاسخ سريع و مطمئن و باورپذيري تهديد. توسعه زيردريايي‌هاي هسته‌اي با موشك‌هاي بالستيك قاره‌پيما، استقرار سامانه‌هاي پرتاب متحرك و ايجاد شبكه‌هاي فرماندهي و كنترل مقاوم در برابر حمله، همگي در خدمت تقويت اين مولفه‌ها بودند.
تجربه تاريخي نشان داده كه ترس از آغاز يك درگيري هسته‌اي واقعي، مي‌تواند رفتار كشورها را تعديل كند. نمونه بارز آن در شبه‌قاره هند و پاكستان ديده مي‌شود. اين دو كشور، از زمان تاسيس پاكستان در سال ۱۹۴۷ تا پيش از دستيابي به سلاح هسته‌اي، سه بار در جنگ تمام‌عيار درگير شدند؛ اما پس از ورود هر دو به باشگاه كشورهاي هسته‌اي، با وجود بحران‌هاي جدي مانند جنگ كارگيل در ۱۹۹۹ و تنش‌هاي مرزي در دهه‌هاي بعد، خويشتنداري بيشتري نشان داده‌اند. با اين حال، منطقه همچنان در وضعيت شكننده قرار دارد. نزديكي جغرافيايي، كوتاه‌بودن زمان پرواز موشك‌هاي بالستيك كوتاه‌برد، وجود كلاهك‌هاي هسته‌اي تاكتيكي و تاريخچه درگيري‌هاي متعارف، همه عواملي هستند كه خطر محاسبه غلط يا واكنش بيش‌ازحد را افزايش مي‌دهند.
يكي از آسيب‌پذيرترين جنبه‌هاي بازدارندگي هسته‌اي، خطر خطاهاي محاسباتي يا اشتباهات فني در سيستم هشدار زودهنگام است. تاريخ نمونه‌هاي نگران‌كننده‌اي از اين خطر را ثبت كرده است. در سپتامبر ۱۹۸۳، سيستم هشدار موشكي شوروي به ‌اشتباه پرتاب چند موشك بالستيك ازسوي ايالات‌متحده را گزارش كرد. اين وضعيت، طبق پروتكل‌ها، مي‌توانست آغاز يك پاسخ هسته‌اي تمام‌عيار باشد، اما تصميم شجاعانه استانيسلاو پتروف كه به داده‌هاي سيستم اعتماد نكرد و دستور مقابله صادر ننمود، مانع از وقوع فاجعه‌اي جهاني شد. چنين رويدادهايي نشان مي‌دهند كه حتي در ساختارهاي پيچيده و مدرن، عنصر انساني و قضاوت فردي مي‌تواند تفاوت ميان بقا و نابودي را رقم بزند. علاوه بر اين، ورود بازيگران جديد به حوزه تسليحات هسته‌اي، آن‌هم در مناطقي با تعادل شكننده و ساختارهاي امنيتي ضعيف، باعث شده خطرات ناشي از اشاعه بيش از پيش مورد توجه جامعه جهاني قرار گيرد. هر چه تعداد كشورهايي كه توانايي هسته‌اي دارند افزايش يابد، احتمال وقوع بحران‌هاي غيرقابل پيش‌بيني و خطر انتقال فناوري يا مواد شكافت‌پذير به گروه‌هاي غيردولتي نيز بيشتر مي‌شود. به‌طور كلي بازدارندگي هسته‌اي كه در دوران جنگ سرد تا حد زيادي در چارچوب روابط دو ابرقدرت تعريف مي‌شد، امروز با شبكه‌اي پيچيده از بازيگران، فناوري‌ها و سناريوهاي بالقوه روبه‌روست. همين پيچيدگي، ضرورت به‌روزرساني نظريه‌ها و سازوكارهاي عملي بازدارندگي را دوچندان كرده است.
در پاسخ به خطرات فزاينده سلاح‌هاي هسته‌اي، جامعه بين‌الملل طي دهه‌هاي گذشته كوشيده است با بهره‌گيري از ابزارهاي ديپلماتيك، رژيم‌هاي حقوقي و پيمان‌هاي چندجانبه، روند گسترش اين سلاح‌ها را مهار و درنهايت زمينه خلع سلاح كامل را فراهم كند. در اين ميان، پيمان منع گسترش سلاح‌هاي هسته‌اي (NPT)، نقطه عطفي در تلاش‌هاي بين‌المللي براي كنترل تسليحات هسته‌اي به شمار مي‌رود. هدف اصلي اين پيمان، جلوگيري از اشاعه فناوري هسته‌اي به كشورهاي غيرهسته‌اي، پيشبرد همكاري‌هاي صلح‌آميز در حوزه انرژي هسته‌اي و حركت تدريجي قدرت‌هاي هسته‌اي به سمت كاهش و در‌نهايت نابودي زرادخانه‌هاي خود است. با وجود اين، تجربه نيم‌قرن اخير نشان داده است كه تحقق كامل اهداف NPT با موانع جدي روبه‌رو است. اختلاف در منافع امنيتي، بي‌اعتمادي متقابل ميان دولت‌ها و نگراني از نقض تعهدات باعث شده است كه برخي كشورها به مسيرهاي موازي يا حتي خارج از چارچوب اين پيمان روي آورند. 
با پيشرفت فناوري‌هاي نوين، برخي معتقدند كه بازدارندگي هسته‌اي ممكن است به مرور جاي خود را به ابزارهاي جديدي مانند تسليحات سايبري يا فناوري‌هاي فضايي بدهد. اما واقعيت آن است تا زماني كه قدرت تخريبي بي‌همتاي سلاح‌هاي هسته‌اي بي‌رقيب باقي بماند و قدرت‌هاي بزرگ آن را ستون اصلي امنيت ملي خود بدانند، نقش بازدارندگي هسته‌اي از معادلات امنيتي جهان حذف نخواهد شد.
معاون پژوهشي انديشكده ديپلماسي ملل

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون