فلسطين؛ از مساله عربي- اسلامي به انساني
مهدي عليخاني
از زمان آغاز منازعه تاريخي خاورميانه تا پيش از واقعه هفتم اكتبر دو جريان و نگاه متفاوت نسبت به مساله فلسطين وجود داشته است. نگاه اول، مبتني بر عنصر «عربيت» كه با جريان مليگرايي ناصر در مصر تقويت شد و پانعربيسم را به يكي از ابزارها براي انتقاد از پادشاهيهاي محافظهكارِ در منطقه به عنوان رژيمهاي مرتجع و دستنشانده غرب بدل كرد و موضوع فلسطين را از منظر قوميت عرب مدنظر داشت. در مقابل، پادشاهيهاي عرب با همراهي نسبي ايرانِ محافظهكار در برابر برداشت تهديد از مليگرايي عرب با توسل به عنصر اسلام، از طريق سازمان كنفرانس اسلامي بر ضرورت همبستگي «اسلامي» در قبال مساله فلسطين تاكيد كردند، به گونهاي كه جمله مشهور ملك فيصل، پادشاه وقت سعودي تجلي اين تقابل نگاه شد كه گفته بود من يك رهبر عرب نيستم، يك رهبر مسلمانم. تحولات حادث ناشي از شكستهاي اعراب از رژيم اسراييل، تغيير موضع مصر از مبارزه به سازش و انقلاب اسلامي ايران به تغيير دستهبنديهاي موجود انجاميد.
از سال 1357 جمهوري اسلامي ايران با طرح موضوع فلسطين به عنوان مسالهاي «اسلامي» با حمايت از حقوق فلسطينيان، ضمن نقد نظم موجود و مواضع اعراب، حق ارايه راهكار براي اين منازعه را براي خود درنظر گرفت. در مقابل، اعراب محافظهكار با افول پانعربيسم ناصر، از اين پس مساله فلسطين را موضوعي «عربي» دانستند كه به اين دليل باید صرفا توسط خود اعراب چارهجويي و تدبير شود. لازم به ذكر است كه پيش از آن، موج حضور اعضاي جديد در سازمان ملل متحد ناشي از استعمارزدايي و... موجب شده بود تا جهت اكثريت آراي مجمع عمومي سازمان نيز تغيير كرده و بهواسطه همسويي در اصولي چون حق تعيين سرنوشت، كشورهاي تازه استقلال يافته آسيايي، آفريقايي و امريكايي در اين ركن به مواضعِ جمعي سياسي غيرالزامآور در حمايت از حقوق فلسطينيان گرايش پيدا كنند. پس از دههها تفاوت ديدگاه نسبت به مساله فلسطين و اينكه آيا موضوعي «اسلامي» يا «عربي» است و هر كدام از اين دو نگاه، بازيگران و دستوركار اين منازعه تاريخي را محدود يا گستردهتر ميساخت، اكنون با تحولات پساهفتم اكتبر در مواجهه با مساله فلسطين، هم مولفه جديدي به عنوان «افكار عمومي» جهاني و هم جريان تازهاي مبتني بر نگاه «انساني» پديدار گشته است. متاثر از جنايات گسترده رژيم صهيونيستي در نوار غزه و كشتار بالغ بر 62 هزار نفر تاكنون، امروز آلام فلسطينيان به يكي از موضوعات كانوني منطقهاي و بينالمللي و در دستوركار سازمانهاي بينالمللي و دولتها بدل شده است. يكي از نتايج اين امر، ضرورت توجه به حق تعيين سرنوشت فلسطينيان به عنوان مطالبه افكار عمومي جهاني به ويژه در تجمعاتي است كه در پايتختها و شهرهاي مهم غرب برگزار ميشود. اين رويكرد انساني فراگير، خود ميتواند بسترساز پيگيري حقوق فلسطينيان در سطحي گستردهتر از گذشته باشد. مسالهاي كه بهواسطه اشتراك با برخي اصول و اهداف مندرج در منشور سازمان ملل متحد، قواعد بينالمللي حقوق بشر و بشردوستانه، مبارزه با اشغال سرزمين و اصولي چون منع نسلكشي و حق تعيين سرنوشت ميتوانند تبديل به بنيانهاي مشترك دولتها و ملتها در مواجهه با مساله فلسطين شوند. از اين رو، بايد با هوشياري از اين تحول و فضاي جديد ايجاد شده در صحنه بينالمللي كه با بهرهگيري از شبكههاي نوين ارتباطي و اجتماعي، انحصار روايتِ غالبِ رسمي غربي را نيز مورد چالش قرار داده، بهره گرفت. تداوم و تقويت اين موج جهاني ميتواند فراتر از مساله پيگيري حقوق حقه مردم فلسطين، به ابزاري براي ايجاد اجماع جديد در برابر رژيم اسراييل و نتانياهو و زيادهخواهيهايشان به ويژه در مقابله با «ايده اسراييل بزرگ» و نيز ماجراجويي در برابر ايران شود.