گزارشي از يك پرونده خانوادگي
كارشناس دايره مشاوره و اجتماعي كلانتري ۱۳۹ مرزداران: گفتوگو با فرزندان ميتواند تا حد زيادي مانع افتادن فرزندان در دام تصميمات پرخطر شود
چندي قبل، زن جواني به دايره مشاوره كلانتري 139 مرزداران مراجعه كرد و ماجراي زندگي خود را اينگونه تعريف كرد: «در خانوادهاي 7 نفره به دنيا آمدم. پدرم كارگري ساده و بيسواد بود كه به سختي هزينههاي روزمرهمان را تامين ميكرد. از همان كودكي، نه تنها با محروميت مالي بزرگ شدم، بلكه در خانه هيچگاه نشاني از توجه عاطفي و ارتباط سالم ميان اعضا نبود. والدينم هرگز به نيازهاي روحي ما توجه نكردند و جايي براي گفتوگو يا حمايت نداشتيم.» او در ادامه گفت: «باوجود بيتوجهي خانواده، تحصيلاتم را تا مقطع كارداني ادامه دادم. براي پرداخت شهريه دانشگاه، با حقوق ناچيزي در يك شركت كار كردم. پس از اتمام تحصيل، با پسر صاحب شركت آشنا شدم. او وضعيت دشوار پدرم را ميدانست و خانهاي در بهترين نقطه شهر اجاره كرد و جهيزيهام را خودش خريد تا خانوادهام تحت فشار قرار نگيرند. در ظاهر همه چيز ايدهآل بود، اما من ميدانستم او متعلق به طبقه اجتماعي و فرهنگي كاملا متفاوتي است. با اين حال، به اميد رهايي از فشارها و كمبودهاي خانه پدري، به اين ازدواج بله گفتم.» زن جوان گفت: «يك سال از آغاز زندگي مشترك نگذشته بود كه تفاوتهاي فرهنگي و سبك زندگي ما سر باز كرد. همسرم اهل مهمانيهاي شبانه و معاشرتهايي بود كه هرگز در دنياي من جايي نداشت. من فاصله گرفتم و او بيشتر به تنهايي در اين جمعها حضور پيدا كرد. عشق و شوق روزهاي اول جاي خود را به بيروحي و سردي داد. امروز اينجا هستم، چون فهميدم همانقدر كه خانه پدري برايم فشارآور بود، اين زندگي هم ميتواند مرا از درون نابود كند.» فاطمه چرخچي؛ كارشناس دايره مشاوره و اجتماعي كلانتري 139 مرزداران، درباره اين پرونده ميگويد: «اين ماجرا نمونه روشني از پيوند ناخواسته مشكلات اقتصادي با ضعفهاي فرهنگي و تربيتي خانواده است. گرچه شرايط مالي دشوار در خانواده اين خانم نقش دارد، اما ريشه اصلي مشكل را بايد در فقر عاطفي، ضعف ارتباط والدين با فرزندان و ناتواني خانواده در تقويت شخصيت و اعتماد به نفس او جستوجو كرد. در محيطي كه والدين درگير تامين معيشت هستند، اما همزمان راههاي ابراز محبت، شنيدن مشكلات فرزندان و مشورت با آنها را بلد نيستند، روند رشد رواني و اجتماعي كودك ناقص ميماند. اين نوع كمبود، باعث ميشود فرد در بزرگسالي براي جبران نيازهاي عاطفي يا رسيدن به حداقل امنيت رواني، به پيشنهادهايي بله بگويد كه از ابتدا نشانههاي ناسازگاري و تضاد آشكار دارند.» اين كارشناس در ادامه ميگويد: «خانوادههايي كه تهيدست اما از نظر فرهنگي و ارتباطي سالماند، معمولا اين خطر را كاهش ميدهند، چون حتي در فقر اقتصادي، سرمايه عاطفي و تربيتي فرزندان خود را حفظ ميكنند. وقتي از كودكي احساس امنيت رواني و پذيرش بيقيد و شرط تجربه نميشود، عزتنفس شكل نميگيرد. چنين فردي در بزنگاههاي زندگي، تصميماتش را نه براساس منطق و تحليل شرايط، بلكه براي گريز سريع از موقعيت دشوار ميگيرد. در اين پرونده، زن جوان حتي اگر ميدانست تفاوت طبقاتي، فرهنگي و ارزشي عميقي ميان او و همسر آيندهاش هست، به علت فشارهاي محيط خانوادگي و ميل شديد به ترك شرايط خانه پدري، انتخابي كرد كه عملا او را به محيط ناسازگار ديگري وارد كرد.» او ميگويد: «اختلاف طبقاتي فقط به پول محدود نميشود؛ تفاوت در عادتها، شبكههاي اجتماعي، ارزشها و نوع نگاه به زندگي، همه بخشي از اين شكافاند. وقتي يكي از طرفين در فضايي رشد كرده كه سبك معاشرت، معيارهاي اخلاقي و حتي نوع تفريح متفاوت است، ورود به چنين رابطهاي بدون آمادگي رواني و مهارت سازگاري، به سرعت موجب فرسايش روابط ميشود. ازدواج در شرايط روحي و رواني آشفته، يا صرفا براي نجات از يك موقعيت ناخواسته، معمولا به انتقال بحران از يك بستر به بستري ديگر منجر ميشود. اين انتقال، نه تنها ريشه مساله را حل نميكند، بلكه فشار رواني و هيجاني را چند برابر ميكند. دختران و پسران جوان بايد بدانند كه فرار از يك محيط ناسالم، با ورود شتابزده به محيطي ديگر تضمينكننده خوشبختي نيست.» فاطمه چرخچي؛ كارشناس دايره مشاوره و اجتماعي كلانتري 139 مرزداران همچنين ميگويد: «نجات واقعي زماني اتفاق ميافتد كه فرد با شناخت دقيق از توانمنديها، نيازها و ارزشهاي خود وارد انتخاب شود. خانوادهها حتي در اوج فقر مالي بايد اولويت را بر سلامت ارتباطي، مهرورزي و گفتوگو با فرزندان بگذارند. اين سرمايه معنوي ميتواند تا حد زيادي مانع افتادن فرزندان در دام تصميمات پرخطر شود. براي افرادي كه در بحران خانوادگياند يا با اختلاف طبقاتي و فرهنگي شديد در پروسه ازدواج مواجهند، مشاوره تخصصي پيش از ازدواج يك ضرورت جدي است، نه يك انتخاب اختياري. جامعه نيز بايد دسترسي همگاني به خدمات مشاوره رايگان يا كمهزينه را فراهم كند تا افرادي مثل اين زن جوان، پيش از تصميمهاي سرنوشتساز، امكان بررسي و تحليل واقعبينانه شرايط را داشته باشند. درنهايت، اين پرونده به ما يادآوري ميكند كه اصلاح پيامدها، بسيار پرهزينهتر از پيشگيري از بروز آسيبهاست. ازدواج فقط يك انتخاب شخصي نيست؛ حلقهاي از زنجيره اجتماعي است كه كيفيت آن مستقيما با سلامت روان و فرهنگ خانوادههاي امروز و آينده گره خورده است.»