پنج نكته كليدي براي انسجام ملي
ساختارهاي موجود نتوانستند اين انرژي ملي را به سرمايه اجتماعي پايدار تبديل كنند. اين انسجام به محض پايان بحران، به سرعت رنگ ميبازد و نارضايتيهاي انباشته - بهويژه در عرصه اقتصادي - بار ديگر سر برميآورند. از اين رو، اگر كسي تصور كند ايستادگي مردم در برابر دشمن خارجي نشانه رضايت پايدار از وضع موجود است، دچار خطاي محاسباتي خطرناكي شده است. نكته اساسي آن است كه هويت ملي، هر چند در شرايط جنگي به سود حاكميت عمل ميكند، در دورههاي عادي ميتواند به نيرويي براي تغييرخواهي تبديل شود. بسياري از معترضان اجتماعي امروز همان كسانياند كه تعلقي عميق به ايران دارند و دقيقا از همين زاويه، وضع موجود را ناكافي و ناعادلانه ميدانند. اين واقعيت نشان ميدهد كه مليگرايي الزاما به معناي همراهي با حكومت نيست و در بزنگاههاي تهديد خارجي ميتواند عامل وحدت باشد، اما در روزگار آرامش اجتماعي به راحتي قادر است عليه ناكارآمدي و فساد بسيج شود. تجربه جنگ همچنين نشان داد كه در لايههاي عميق ميان ذهنيت ايراني، ريشههايي از اميد و مقاومت همچنان زنده است. سه عامل بيش از ديگر عوامل در اين انسجام نقشآفرين بودند: نخست، دافعه تاريخي ايرانيان نسبت به خطر تجزيه كه حتي در اوج بياعتمادي به حكومت نيز اجازه نميدهد سناريوي فروپاشي كشور پذيرفته شود. دوم، اين باور عمومي كه ساختار سياسي - با همه نقدها و اعتراضها - هنوز فروپاشيده يا ناتوان نيست و سوم، نفرت گسترده از تصوير دشمن مهاجم، بهويژه رژيم صهيونيستي كه ناخودآگاه روحيه مقاومت را تقويت ميكند. اين سه عامل نشان دادند كه جامعه ايران در برابر تهديدهاي بيروني همچنان ظرفيت انسجام و ايستادگي دارد. هر چند اين همبستگي هنوز به سطح نهادي و پايدار ارتقا نيافته است، اما همين نشانهها اميد ميدهد كه با اصلاح سياستها و تقويت اعتماد عمومي، ميتوان آن را به سرمايهاي پايدار و پيونددهنده بدل كرد.
يكي از آسيبهاي جدي در مسير حفظ انسجام، اغراق در كليدواژه «وحدت» است. اگر رسانهها و مسوولان تصويري كاملا يكپارچه و بينقص از جامعه ارايه دهند، در حالي كه مردم در زندگي روزمره خود تضادها و دشواريها را تجربه ميكنند، نتيجهاي جز سستي اعتماد عمومي نخواهد داشت. انسجام واقعي زماني شكل ميگيرد كه روايت رسمي با تجربه زيسته مردم هماهنگ باشد. بنابراين تقويت وحدت ملي نيازمند نگاهي واقعبينانه است؛ نگاهي كه هم دشواريها را ببيند و هم توان جامعه براي غلبه بر آنها را برجسته كند. چنين رويكردي نهتنها از نتيجه معكوس جلوگيري ميكند، بلكه ميتواند اعتماد را عمق بخشد و وحدتي پايدارتر بيافريند.
براي حفظ و تقويت وحدت ملي، چند مسير اساسي پيش روي جامعه و مسوولان قرار دارد. نخست، اعتمادسازي نهادي است؛ هيچ سرمايهاي جايگزين اعتماد عمومي نميشود و قواي سهگانه بايد با شفافيت، پاسخگويي و مبارزه واقعي با فساد، اين اعتماد را بازسازي كنند. دوم، تقويت سرمايه اجتماعي اهميت دارد؛ مشاركت فعال مردم در تصميمگيريها، توسعه نهادهاي مدني و تقويت انجمنهاي صنفي ميتواند پيوندهاي اجتماعي را عميقتر كند و زمينه همبستگي پايدار را فراهم آورد.
سوم، عدالت اقتصادي است كه نبايد از آن غفلت شود؛ بزرگترين تهديد براي انسجام ملي، شكاف طبقاتي است و سياستهاي اقتصادي بايد به گونهاي طراحي شوند كه اقشار متوسط و فرودست احساس بيپناهي نكنند و در آينده كشور سهمدار باشند. چهارم، گفتوگوي ملي نقش اساسي دارد؛ جامعه ايراني متكثر و چندصدايي است و شنيدن صداي گروههاي مختلف و فراهم آوردن بستر گفتوگو نه تنها مانع واگرايي ميشود، بلكه سرمايهاي براي تقويت انسجام درازمدت به شمار ميآيد.
پنجم و آخر، واقعگرايي رسانهاي است؛ رسانهها مخصوصا رسانه ملي بايد با پرهيز از اغراق و تصويرسازي غيرواقعي، روايتي متوازن از وحدت و اختلافات طبيعي جامعه ارايه دهند. تنها در اين صورت است كه ميتوان اعتماد عمومي را عميقتر كرد و از ظرفيت رسانهها براي همگرايي ملي بهره برد.
حفظ وحدت وظيفهاي ملي است. وحدت واقعي با واقعبيني، عدالت و اعتمادسازي ساخته ميشود. تنها در اين صورت است كه «اتحاد مقدس» توصيه شده رهبر انقلاب، ميتواند ضامن بقاي ايران و آينده روشن آن باشد.