معاهده صلح پنجشيل؛ درسي از تاريخ براي امروز ايران
سيدمحمدعلي سيدحنايي
نادر پيروز
ايران امروز در يكي از پرمخاطرهترين دوران معاصر خود قرار گرفته است. زنجيرهاي از بحرانهاي داخلي، منطقهاي و بينالمللي شامل مشكلات اقتصادي، بحرانهاي زيست محيطي، چالشهاي انرژي، تحريمها، تهديدهاي خارجي و رقابتهاي منطقهاي، بهتدريج در هم تنيده شده و خطراتي جدي متوجه ثبات، امنيت و آينده كشور ساخته است. در چنين شرايطي، برقراري صلح و آرامش بايد اولويت نخست هر راهبرد ملي باشد؛ چراكه در فضاي جنگ، تنش و تخريب، امكان تصميمگيريهاي عقلاني و پايدار به شدت كاهش مييابد. يكي از راههاي يافتن راهحلهاي موثر، بهرهگيري از تجربيات تاريخي موفق در حل مناقشات است. يكي از نمونههاي برجسته در اين زمينه، معاهده صلح سال ۱۹۵۴ ميان هندوستان و چين است كه با عنوان «اصول پنجشيل» شهرت يافت. اين توافق كه ميان هند و تبت به امضا رسيد، نه تنها مناقشات مرزي را كاهش داد، بلكه چارچوبي پايدار براي همزيستي و همكاري ميان دو كشور ايجاد كرد. پنجشيل واژهاي هندي با ريشه سانسكريت است و به معناي «پنج اصل صلحآميز» ميباشد. اين اصول عبارتند از:
۱- احترام به حاكميت و تماميت ارضي؛
۲- عدم تجاوز نظامي؛
۳- عدم مداخله در امور داخلي؛
۴- برابري و همكاري براي منافع مشترك؛
۵- همزيستي مسالمتآميز.
اين اصول در نگاه نخست ساده به نظر ميرسند، اما در عمل توانستند براي دو قدرت بزرگ آسيايي زبان مشتركي در تعاملات بينالمللي ايجاد كنند. اهميت تاريخي پنجشيل فراتر از روابط دوجانبه هند و چين بود؛ اين اصول در كنفرانس باندونگ ۱۹۵۵ وارد گفتمان جهاني شدند و بعدها پايه فكري جنبش عدم تعهد گشتند. بدين ترتيب، پنجشيل به عنوان چارچوبي آسيايي براي همكاري جنوب-جنوب و مقابله با دوقطبي جنگ سرد شناخته شد. حتي ميتوان گفت بازتاب اين اصول در بندهايي از منشور سازمان ملل و بسياري از بيانيههاي چندجانبه بعدي ديده ميشود. پنجشيل نه تنها در روابط هند و چين، بلكه در تعاملات چين با كشورهاي آفريقايي و آسيايي نيز نقش ايفا كرد. چين با تكيه بر اين اصول، توانست در دهههاي ۶۰ و ۷۰ اعتماد كشورهاي آفريقايي را جلب كند و روابط اقتصادي-سياسي گستردهاي شكل دهد. هند نيز با معرفي پنجشيل به عنوان پايه گفتمان صلح، توانست جايگاه خود را در رهبري جنبش عدم تعهد تثبيت كند. از اين رو، ميتوان گفت پنجشيل يك «دارايي ديپلماتيك» بود كه هر دو كشور از آن براي ارتقاي مشروعيت و نفوذ بينالمللي بهره بردند.
البته تجربه بعدي هند و چين نشان داد كه اگر اين اصول تنها در سطح شعار باقي بمانند و با سازوكارهاي اجرايي و اعتماد متقابل تقويت نشوند، شكننده خواهند بود و در دهه ۱۹۶۰ منجر به تنش و جنگ مرزي شدند. اين تجربه تاريخي يك هشدار مهم براي ايران امروز است: اصول و شعارهاي صلحآميز زماني موثر خواهند بود كه با اقدامات عملي، شفافيت و سازوكارهاي پايدار همراه شوند.
براي هند، پنجشيل همسو با ديدگاه جواهر لعل نهرو بود كه بر همزيستي مسالمتآميز و دوري از بلوكهاي قدرت تاكيد داشت. اين تجربه، زمينهساز نقشآفريني هند در جنبش عدم تعهد شد.
براي چين نيز كه تازه از جنگ داخلي و اشغال خارجي بيرون آمده بود، پنجشيل فرصتي براي تثبيت هويت بينالمللي و ارايه تصويري صلحطلب فراهم كرد.
ژو اِنلاي، نخستوزير وقت، اين اصول را به عنوان پيام راهبردي به جهان سوم معرفي كرد: «چين آماده همزيستي مسالمتآميز است، حتي با كشورهايي كه نظام سياسي متفاوت دارند.»
نقش ژو اِنلاي در تاريخ ديپلماسي چين تنها به پنجشيل محدود نشد. او معمار اصلي سياست خارجي عملگرايانهاي بود كه پس از دوران مائو ادامه يافت. درحالي كه مائو بر انقلابيگري و تقابل ايدئولوژيك تاكيد داشت، ژو پايهگذار رويكردي شد كه تركيبي از واقعگرايي و آرمانگرايي بود. اين رويكرد بعدها زمينه را براي «سياست درهاي باز» دنگ شيائوپينگ فراهم كرد. چين پس از مائو، به جاي تقابل مستمر با قدرتهاي بزرگ، راهبرد «همزيستي مسالمتآميز» را براي كسب مشروعيت و توسعه اقتصادي برگزيد. اصول پنجشيل در اين دوران به عنوان ابزار نرم ديپلماسي چين در آفريقا، آسيا و حتي سازمان ملل بهكار گرفته شد. اين تجربه نشان داد كه يك كشور ميتواند با استفاده هوشمندانه از گفتمان صلح، مسير رشد اقتصادي و تثبيت موقعيت جهاني را هموار كند. اين همان درسي است كه امروز براي ايران اهميت دارد: استفاده از صلح نه به عنوان تاكتيك مقطعي، بلكه به عنوان راهبردي براي قدرتسازي پايدار. شرايط ايران امروز از جهاتي مشابه موقعيت هند و چين در دهه ۱۹۵۰ است:
-فشار قدرتهاي خارجي و تحريمها،
-بحرانهاي داخلي و نياز به بازسازي اقتصادي،
-ضرورت تعريف هويت مستقل در نظام بينالملل.
درس بزرگ پنجشيل اين است كه احترام متقابل، عدم مداخله و همكاري برابر، نه نشانه ضعف، بلكه ابزار قدرتآفرين براي ثبات و پيشرفت است. با اين حال، براي موفقيت، اين اصول بايد با پيششرطهاي داخلي مانند انسجام ملي، اعتماد عمومي و قدرت اقتصادي همراه باشند. تجربه جهاني نشان ميدهد كه كشورها زماني توانستهاند از اصول همزيستي مسالمتآميز بهره ببرند كه همزمان بر سرمايههاي اجتماعي خود تكيه كرده و از جامعه مدني و نخبگان جوان براي تقويت ديپلماسي عمومي استفاده كردهاند. ايران نيز پيشينه تاريخي غنياي در ديپلماسي فرهنگي و صلحطلبي دارد؛ از منشور كوروش به عنوان نخستين بيانيه حقوق بشر گرفته تا نقش تهران در ميزباني جنبش عدم تعهد در سال ۲۰۱۲. همين سرمايه نمادين ميتواند بستر بازتعريف نقش ايران در عصر چندقطبي باشد. امروز جهان در حال گذار به چندقطبي است و فرصتهاي بيشتري براي مانور ديپلماتيك ايران وجود دارد. ايران ميتواند با الهام از پنجشيل مسير كاهش تنشها و اعتمادسازي را بگشايد و جايگاه خود را به عنوان كشوري مسووليتپذير و صلحطلب بازتعريف كند. براي اين هدف، چند اقدام عملي ميتواند راهگشا باشد:
-آغاز گفتوگوهاي منطقهاي منظم با همسايگان در قالب يك پلتفرم چندجانبه دايمي؛
-تمركز بر همكاريهاي اقتصادي مشترك در حوزه انرژي، ترانزيت و محيطزيست بهجاي رقابت امنيتي؛
-تقويت ديپلماسي چندجانبه از طريق نقش فعال در سازمانهاي منطقهاي چون شانگهاي، اكو و بريكس؛
-تعريف سياست خارجي بر پايه منافع ملي پايدار، نه واكنشهاي مقطعي؛
-بهرهگيري از اصول پنجشيل در حوزههاي نوين مانند فناوري، محيطزيست و ديپلماسي علمي؛
-راهاندازي يك «مركز ملي مطالعات صلح و ديپلماسي جوانان» كه بتواند به شكل Track II با انديشكدههاي منطقهاي و بينالمللي همكاري كند.
صلح هميشه نشانه ضعف نيست، بلكه گاهي استراتژي بلندمدت براي تجديد قوا و رقابت در عرصههاي جديد است. ايران با تكيه بر ظرفيتهاي جوانان، جامعه مدني و سرمايههاي علمي خود ميتواند پرچمدار صلح و پيشرفت براي همسايگان و جهانيان باشد؛ آيندهاي روشنتر براي مردم خود ترسيم كند و در افق چند سال آينده، جايگاه منطقهاي و جهاني خود را بازيابي كند.
٭ رييس هيات امناي انديشكده ديپلماسي ملل
٭٭ پژوهشگر انديشكده ديپلماسي ملل