• 1404 دوشنبه 17 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6133 -
  • 1404 يکشنبه 16 شهريور

خوب و بد ناسيوناليسم

محسن آزموده

بحث از ناسيوناليسم اين روزها داغ است. ناسيوناليست‌ها، حتي اگر نخواهند چنين خوانده شوند، همه جا زياد شده‌اند. موضوع به ايران هم منحصر نمي‌شود. ناسيوناليست‌ها در سراسر دنيا قدرت گرفته‌اند و ناسيوناليسم به سكه روز بدل شده. براي علت اين واقعيت مي‌توان حدس‌هايي زد، اگرچه بايد تحقيقات دقيق و مفصل صورت بگيرد. مثل اينكه ساير ايدئولوژي‌ها علي‌الحساب به محاق رفته‌اند و چنان‌كه بايد و شايد از آزمون‌هاي عملي سربلند بيرون نيامده‌اند. علت مهم‌تر اما آن است كه ناسيوناليسم به عنوان ايدئولوژي همبسته با ساختار دولت-ملت‌ها براي تامين منافع حداقلي اكثريت مردمان همچنان كارآمد است. به عبارت دقيق‌تر اين ساختار دولت-ملت‌ها هستند كه همچنان كارآمد هستند و در‌نتيجه ايدئولوژي همبسته با آنها يعني ناسيوناليسم خريدار دارد. 
بله، ناسيوناليسم يك ايدئولوژي است و از اين حيث با وطن‌دوستي تفاوت‌هايي جدي و اساسي دارد. وطن‌دوستي يا حتي ميهن‌دوستي تا حدودي يك احساس و عاطفه است. آدميزاد آب و خاك و فرهنگي را كه در آن ‌زاده شده و در آن زيسته و پرورش يافته، دوست دارد. درست مثل علاقه‌اي كه هر كدام از ما به پدر و مادر و قوم و خويش مان داريم. اما «ملت» در ترجمه «ناسيون» يك چيز ديگر است.
 تا پيش از ظهور دولت-ملت‌ها، مفاهيم وطن يا ميهن يا خانه با شيوه‌هاي متفاوتي تعريف مي‌شد، اما مرزهاي جديد كشورها براساس نظم دولت-ملت، مفاهيم وطن يا ميهن يا خانه را به شيوه‌اي خاص تعريف مي‌كند. آدمياني كه در يك قلمرو جغرافيايي خاص ‌زاده مي‌شوند يا زندگي مي‌كنند، شهروندان آن دولت-ملت خاص هستند و تبعه آن محسوب مي‌شوند. در برخي كشورها، مساله خون يا خاك اهميت پيدا مي‌كند. مثلا در بعضي كشورها تنها كساني تابعيت آن كشور (دولت-ملت) را دارند و شهروند محسوب مي‌شوند كه پدر و مادرشان قبلا شهروند يا تابع آن كشور باشند. در بعضي كشورهاي ديگر هم ماجرا به اين صورت است كه اگر فردي چند سال در آن كشورها زندگي كند، تابعيت آنها را كسب مي‌كند و به قول معروف «آنجايي» به حساب مي‌آيد. 
حسن اينكه يك فرد شهروند يك دولت-ملت محسوب شود، آن است كه از حقوق و مزاياي آن دولت-ملت برخوردار مي‌شود و پشتوانه‌اي مي‌يابد. همين حقوق و مزاياست كه باعث مي‌شود اكثريت آدم‌ها نظم دولت-ملت‌ها را بپسندند و با آن كنار بيايند. تاكنون و در دوران مدرن، هنوز هيچ سازوكار بهتري براي تامين حداكثر نيازها و منافع آدميان پديد نيامده. مثلا چند دهه پيش مدام همه جا از جهاني شدن و كمرنگ شدن مرزهاي دولت-ملت‌ها و پايان ناسيوناليسم و ورود به عصر جهان وطني و اين قبيل مفاهيم و مضامين سخن گفته مي‌شد، اما در عمل هيچ سازوكار عملي و كارآمدي كه بتواند جانشين دولت-ملت‌ها بشود و كاركردهاي آن را به نحو بهتر انجام بدهد، پيشنهاد يا ارايه نشد. 
درنتيجه شاهديم كه مردم باز و به ويژه بعد از بحران‌هاي سياسي و اقتصادي پديد آمده و ناكارآمد شدن ساير ايدئولوژي‌هايي كه مدعي راه بهتر بودند، به دامان 
دولت-ملت‌ها پناه بردند و در‌نتيجه ناسيوناليسم به عنوان ايدئولوژي دولت-ملت‌ها رونق گرفت و طرفدار پيدا كرد. 
اما ناسيوناليسم مثل ساير ايدئولوژي‌ها مشكلات خاص خودش را هم دارد. براي فهم اين مشكلات قطعا لازم نيست كه به همه آثاري كه پژوهشگران به ويژه در چند سال اخير راجع به اين ايدئولوژي منتشر كرده‌اند، رجوع كرد. در چند سال اخير هم كتاب‌ها و مقالات فراواني در اين زمينه به فارسي تاليف و ترجمه شده است. براي مثال مي‌توان به دو كتاب «ناسيوناليسم» نوشته الي كدوري (ترجمه پيروز ايزدي) و «ناسيوناليسم و مدرنيسم» نوشته 
آنتوني دي. اسميت (ترجمه كاظم فيروزمند) مراجعه كرد. اين آثار به خوبي محدوديت‌ها و دردسرهاي ناسيوناليسم را نشان مي‌دهند. بزرگ‌ترين مشكل، شيوه تعريف اين ايدئولوژي است. يك ملت چطور تعريف مي‌شود؟ با خون، نژاد، دين، مذهب، دارايي منقول يا غيرمنقول، خاك، چند سال يا چند نسل زندگي در يك جاي خاص، باورهايي مشخص، فرهنگ يا خرده فرهنگي خاص، زبان، تاريخ، علايق (interests) يا با منافع مشخص اينجايي و اكنوني و التزام عملي به قوانيني مشخص؟
هر كدام از اين تعاريف دردسرها و مشكلات خاص خودش را دارد. در وهله اول به نظر مي‌رسد دو تعريف نهايي يعني منافع مشخص اينجايي و اكنوني و التزام به قانون، منطقي‌ترين راه براي تعريف ملت باشد. كما اينكه كساني كه از ناسيوناليسم مدني يا ناسيوناليسم قانوني سخن مي‌گويند، اين شكل از ناسيوناليسم را ترويج مي‌كنند يا بر تنور آن مي‌دمند. در حرف بسيار شيك و قشنگ به نظر مي‌رسد، اما در عمل ناسيوناليسم همواره به عناصر ديگر گره خورده يا خودش را با آنها تعريف مي‌كند. بر اين اساس در دموكراتيك‌ترين كشورهايي هم كه تابعيت را براساس سال‌هايي زندگي در آن كشورها يا التزام عملي به قوانين مي‌توان از آن خود كرد، باز شاهد برخوردهاي انحصارطلبانه با كساني هستيم كه زبان يا دين يا خون يا فرهنگ يا ... متفاوت از اكثريت دارند يا مثلا چند نسل آنها در اين زيست-جهان زندگي نكرده. به عبارت دقيق‌تر گرايشي دروني در كنه ناسيوناليسم هست كه ديگري ساز است و مثل هر ايدئولوژي ديگري برتري‌جوست و به قدرت گرايش دارد. 
با اين توصيف راه‌حل چيست؟ بعيد است به سادگي بتوان راه‌حلي يافت. به اول بحث برمي‌گرديم. تا زماني كه نظم دولت-ملت كارآمدي دارد، ناسيوناليسم هم هست. در مواقع بحران كه مشكلات و مصايب زيادتر مي‌شود، ناسيوناليسم قوي‌تر مي‌شود و شيوه‌هاي انحصاري تعريف آن‌ هم قوت مي‌گيرد. البته نبايد كاملا نااميد بود. شايد بتوان با آموزش و پرورش خود و مردم را براي پذيرش حداكثري ديگران آماده كرد، اما اين دعوت نبايد مانع واقع‌بيني و ديدن ريشه‌هاي واقعي ناسيوناليسم شود. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون