ادامه از صفحه اول
همراه با آسيبديدگان جنگ
پول هم نداشتهاند، چون كارت همراهشان نبوده. مساله مكان جهت سكونت و دسترسي به مدارك ضروري و مهم و... همگي مهم است. ولي رسيدگي رواني و روحي به ويژه به زنان و كودكان و نوجوانان بسيار مهم است. استفاده از ظرفيت نهادهاي مدني نبايد فراموش شود. احساس تنهايي و فراموش شدن و بيپناهي از هر چيز ديگري بدتر است. نبايد اجازه داد كه اين اتفاق رخ دهد. از همه بدتر وجود تبعيض است. مبادا ميان مصدومان، خسارتديدگان و شهدا و... هيچ تبعيض و تفاوتي قايل شد. توصيه ميشود كه راه را براي رسانهها جهت تهيه گزارش باز بگذاريد. البته ملاحظات امنيتي و نظامي هم به جاي خود اهميت دارد ولي همهچيز را نميتوان قرباني اين ملاحظات كرد. براي اين كار ميتوان تعداد معيني از روزنامهنگاران و خبرنگاران رسانهها را تعيين كرد و از اكنون به آنان كارتها يا لباسهاي ويژه داد تا آزادي عمل كافي براي تهيه گزارش داشته باشند. براي آنان ميتوان كارگاههاي آموزشي چگونگي انعكاس اخبار و گزارشهاي جنگي را هم گذاشت. ترديد نكنيد كه مهار و سانسور شديد رسانهاي ممكن است از بروز برخي مشكلات نظامي جلوگيري كند، ولي در مقابل سبب مشكلات مهمتر به ويژه ارتباطي مردم با جنگ ميشود كه جبران زيانهاي آن غير ممكن است. روايتي كه نيروي متجاوز از اين جنگ منتشر كرد به اين دليل غلبه يافت كه در روزهاي اول روايت واقعگرايانه رسانههاي داخلي امكان توليد و انتشار نيافت.
در پايان پيشنهاد ميشود كه يكي از روزهاي تعطيل تمامي اعضاي هيات دولت و استانداران و معاونان آنان به منازل و محلهاي سكونت مجروحين و زيانديدگان از اين جنگ بروند و پاي صحبتهاي آنان بنشينند. چنين كاري نه تنها مسوولان را با مسائل اين گروه از مردم آشنا ميكند، بلكه به ضعفهاي دولت در مواجهه با وضعيت بحراني و شرايط اضطراري نيز آشنا ميكند و از همه مهمتر به لحاظ روحي و رواني براي آنان اهميت دارد. متأسفانه جنگ فقط عوارض كوتاهمدت ندارد، بلكه بخش مهمي از عوارض آن سالها و دههها باقي ميماند و نبايد مبتلايان به اين عوارض دچار فراموشي ديگران شوند.
پيام پكن، وزارت جنگ امريكا و افراطيون داخلي!
ايران يكي از محورهاي اين التهاب تحميلي است ضرورت هوشياري همهجانبه بيش از هر زمان ديگري احساس ميشود. ايران اگر بتواند و بگذارند بايد دامان خويش را از معركههاي احتمالي بيرون بكشد تا از آسيبها در امان بماند. هرچند اسراييل با تمام توان و نفوذ خود در غرب تلاش ميكند كه پاي ايران را در هر مناقشهاي به ميان آورد ولي ما نبايد به اين توطئه شوم تن در بدهيم و به خطر و خسارت راضي شويم. متاسفانه بعد از تجاوز اسراييل و امريكا و دفع موقت خطرات بزرگ ناشي از آن گويي سياستمداران مختلف ما با احساس امنيت خاص زمان را براي انواع اختلافات و مطالبات مناسب يافتهاند!
اگر يك كشور بزرگ هستهاي با اقتصاد دوم جهان احساس خطر كرده كمربند خود را سخت ميبندد و اعلام ميكند كه آماده دفع هر زورگويي است، ما چه بايد بكنيم كه در كانون توجهها و تهديدها و تحريمها هستيم و كشورمان چهارراه مهم جهان است؟ اين سخن اغراقآميز نيست كه يك جرقه ممكن است آتش انواع نبردها را در منطقه و حتي جهان شعلهور بكند. در اين صورت هيچ دليلي براي كوچكترين غفلت وجود ندارد و نياز است كه با تمام توان در انسجام و استحكام داخلي و تقويت نيروهاي مسلح و حمايت مستمر از آنها بكوشيم. در حال حاضر بزرگترين آرمان حفظ كشور و دميدن روح اميد در جان و دل مردم است. با فراست و هوشياري و تشخيص دقيق اولويتها و عبور از منيتها قطعا خواهيم توانست ايران را از گردنههاي سخت پيش رو عبور بدهيم. امروز عرف رايج سياسي كه گاهي مورد مذمت قرار ميگيرد، ميتواند از تهديدها فرصت بسازد. در هنگامهاي با اين همه مشكلات داخلي و خارجي، راهي نداريم جز اينكه با حداكثر عقلانيت و با انواع وسايل هدف والاي خود را تامين كنيم. تصميمگيران كشور با داشتن آخرين اطلاعات از اوضاع دفاعي و چالشها و روزنههاي نفوذ دشمن ميتوانند تصميمات بسيار مهم و تاريخي بگيرند. هر تصميمي که لازم و ضروري مينمايد نبايد اسير شعارها و حتي آبروها بود. بزرگترين مجاهدتها گذشتن از آبرو براي حفظ ميهن و آرامش و امنيت مردم است. اما سهم مسوولان در عبور از منافع خويش و حتي فداكاري هرچند بسيار بزرگ است ولي رافع مسووليت سياسيون و احزاب و گروهها نيست. يكي از مجاهدتهاي بزرگ در هر جناح و حزب و گروهي به انزوا راندن و كنترل افراطيون هزينهساز است. الان واقعا كشور توان هزينهسازيهاي بيمورد را ندارد. اصلاحطلبان مدعي عقلانيت و ترجيح منافع ملي بر منافع جناحياند، پس بايد بيش از جناح مقابل از خود مسووليت نشان بدهند و از خدشه به انسجام ملي پرهيز كنند. اگر پذيرفته شده كه فعلا افراطيون موافق منافع ملي عمل نميكنند و عقلاي جناح اصولگرا بايد از تندرويهاي آنان جدا جلوگيري كنند، اصلاحطلبان هم بپذيرند كه تندرو و بيملاحظه دارند و بايد آنها را به انزوا برانند. اگر در جناح اصولگرا عقلا و ميانهروها توان مقابله با دلواپسان خسارتساز نيست و شخصيتي براي متوازن كردن مواضع خود ندارند در طيف گسترده اصلاحطلبان آقاي محمد خاتمي با مشي معتدل و آيندهانديش حضور دارد و به عنوان معياري درست و امتحان پس داده مورد احترام همگاني است و توان فصلالخطابي دارد. تندروهاي اصلاحطلب چنانچه نميخواهند خود را با اكثريت هماهنگ كنند و با مواضع شاذ و ساختارستيز در پي مطرح كردن خويشند و اكثريتنمايي ميكنند، ميتوانند با شفافسازي تفاوت خويش را اعلام و از مردم عذر خواسته اعتبار كليت اصلاحات را مخدوش نكنند. متاسفانه در هر حزب و جناحي افراطيون خصيصه فضاسازي و مجاب كردن معتدلان و عقلا را دارا هستند. گويي هر كس تندتر گفت درستتر گفته و لايق جلوداري است! بزرگان اصلاحطلب را به دوران پس از دوم خرداد دلالت ميدهيم كه بهسان افراطيون دو جناح ميداندار شدند و از اثرات تاريخساز اصلاحات كاستند. اكنون سخن از كاستن از دستاوردها نيست، اكنون سخن از خطرات وجودي است و پرواضح است كه تندروي ممكن است همه چيز را به باد فنا بدهد.
تعاون؛ زيست عادلانه
اين پيوندها سبب ميشود كه تعاون نه فقط ظرفيت لازم به عنوان يك ابزار اقتصادي، بلكه ظرفيت لازم به عنوان يك تسهيلگر انسجام سياستي و اجتماعي را داشته باشد و بتواند دولتها را در اجتماعيتر شدن ياري دهد.
اما آنچه در ساليان متوالي شاهد بودهايم، عدم توفيق مورد انتظار در رشد بخش تعاون بوده است. بررسي مسير رشد بخش تعاون و نيز شاخصهاي عدالت گوياي آن است كه از ظرفيت اين بخش در تقويت عدالت اجتماعي استفاده مكفي نشده است.
به نظر ميرسد يكي از دلايل مهم در عدم توفيق در رشد بخش تعاون و تاثيرگذاري اين بخش در ابعاد مختلف عدالت اجتماعي، عدم باور قوي به ظرفيت اين بخش از يك سو و ضعف دانش در خصوص روشها و تكنيكهايي است كه ميتواند از ظرفيت نهادهاي اجتماعي نظير تعاون در دستيابي به عدالت اجتماعي و رشد و توسعه فراگير استفاده نمايد. يكي از اتفاقاتي كه در بخش تعاون رخ داده، تغيير ماهيت تعاونيها از هويت اجتماعي-اقتصادي به هويت شركتي- اقتصادي است. اين امر سبب شده است كه تعاونيها با هدف كسب سود ماهيت فعاليتهاي اقتصادي خود را بيشتر در قالب شركتهاي اقتصادي طراحي نمايند. به اين ترتيب توجه چنين تعاونيهايي بيشتر به سمت سود اقتصادي و نه سود اقتصادي و سود اجتماعي است. اين در حالي است كه اگر تعاونيها با روش درست و با تكنيكهاي درست اقتصادي- اجتماعي مديريت شوند به سودآوري منطقي در مسير انسجام اجتماعي دست مييابند. اما متاسفانه در سالهاي طولاني، ساختار رفتار اقتصادي در ايران به سمت كسب و كارهايي با سودآوري كلان، سرمايهمحور و شوربختانه در بسياري موارد به سمت سوداگري اقتصادي سوق پيدا كرده است كه خود مانعي جدي بر سر راه تقويت فعاليتهاي اقتصادي بر بستر ظرفيتهاي اجتماعي نظير تعاون است. ريشه اين رفتار از يك طرف به چالشهاي اقتصادي مزمن شده در اقتصاد كشور برميگردد و بخشي از آن نيز به فرهنگ اقتصادي شكل گرفته در بطن جامعه در دل مواجهه با بحرانهاي اقتصادي و مواجهه با تغييرات دنياي مدرن.
اما آنچه بايد مورد توجه جدي به ويژه در شرايط حال ايران از سوي سياستگذاران و مردم قرار گيرد، حركت به سمت تقويت ظرفيتهاي اجتماعي در مسير دستيابي به سود اجتماعي و اقتصادي است. توجه به اين مورد نبايد به مثابه يك فعاليت خيرانه باشد بلكه بايد به مثابه يك راهحل امن و ضروري در دستيايي به رشد درونزا و پايدار در كنار دستيابي به عدالت اجتماعي باشد.
علت و پيامدهاي غافلگيري در جنگ 12 روزه چه بود؟
همچنين مديريت پيامدهاي تكرارپذيري آن در آينده، نيازمند شناخت از «ماهيت و مشخصههاي» جنگ، به عنوان راهنماي فهم از «اهداف سياسي و عملياتي» آن و احتمالات آينده متفاوت از گذشته است. جامعه ما در جنگ اخير، امري را تجربه كرد كه نميتوانست باور كند. بنابراين بدون اقدام براساس باورهاي جديد از مساله جنگ و ضرورت آمادگي در برابر آن، نميتوان امكان دفاع و بازدارندگي از تكرار تجربه جنگ را فراهم كرد.
با تعريف مفهوم غافلگيري و طرح مدعاي بحث، پاسخ به پرسشي كه براي عنوان اين جستار مورد استفاده قرار گرفته، مبني بر اينكه؛ «مهمترين پيامد غافلگيري در جنگ 12روزه چيست؟»، تا اندازهاي روشن شد. به اين معنا كه با فرض اينكه، نظام ادراكي از مفهوم جنگ، علت غافلگيري در جنگ بوده است، متأثر از تجربه جنگ 12روزه، بايد نظام ادراكي از مساله جنگ را براي تأمين الزامات آن تغيير داد. تحقق اين وضعيت، يكي از مهمترين پيامدها و در عين حال دستاوردهاي جنگ 12روزه اخير است.
بر اساس اين استدلال، مهمترين پيامد جنگ 12روزه، آشكارشدن چهره ويرانگر و غافلگيركننده «جنگ مدرن و تركيبي» است. اين نوع جنگ، از نظر زمان، مكان و استفاده از ابزار و روش براي كشتار و تخريب هدفمند، به هيچ حد و مرزي محدود نخواهد شد. به همين دليل تغيير در ادراك از مساله جنگ و الزامات آن، ميتواند يكي از مهمترين نتايج تجربه غافلگيري، همچنين دستاوردهاي جنگ 12روزه باشد. زيرا موجب هوشياري و فهم عميق از مساله جنگ و الزامات دفاعي- بازدارندگي در برابر آن خواهد شد و مهمتر از آن، نشان ميدهد كه براي جلوگيري از تكرار غافلگيري در جنگ آينده، چه بايد كرد؟ اين مهم بيش از آنكه از مسير مناقشه درباره علت غافلگيري، همچنين ايجاد نگراني و دلهره از تكرار جنگ، قابل حصول باشد، كه تا اندازهاي اجتنابناپذير است، از طريق شناخت ماهيت و مشخصههاي امر واقع شده در جنگ اخير، قابل شناسايي خواهد بود. اين نتيجهگيري به معناي تعيين نقطه عزيمت براي مواجهه با مهمترين پيامدهاي غافلگيري در جنگ، از طريق شناخت مشخصههاي جنگ 12روزه ميباشد كه در فرصت ديگري به آن اشاره خواهد شد.