• 1404 سه‌شنبه 18 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6135 -
  • 1404 سه‌شنبه 18 شهريور

نگاهي به نمايش هم اين/ هم آن

گلاب كهنه‌كار، گندم پرشور؛ تئاتر در تعادل تضادها

ماهرخ ابراهيم‌پور

ساعت 19:10 بود كه پس از يك روز طولاني و خسته‌كننده خودم را به خيابان ملك رساندم. وارد ساختمان شدم و از راهروي دراز و تميزي به سمت سالن اصلي رفتم. كمي آن طرف‌تر از سالن اصلي، كافه كوچكي برپا بود كه بازار گرمي داشت و عرضه و تقاضا به ‌شدت برقرار بود. لحظه‌اي مكث كردم تا نوشيدني بگيرم، اما ترجيح دادم ابتدا محل سرويس بهداشتي را بپرسم. به فضاي كوچكي راهنمايي شدم كه جمعيت زيادي منتظر بودند تا نوبتشان برسد. شك كردم كه اشتباه آمده‌ام، اما متوجه شدم اينجا دو سرويس بهداشتي وجود دارد كه به نظر مي‌رسيد جوابگوي نياز مراجعان نباشد. يك ربع مي‌گذرد و هنوز خبري نيست. صداي متصدي سالن را مي‌شنوم كه اعلام مي‌كند: «خانم‌ها و آقايان، عجله كنيد!» قيد اجابت مزاج را مي‌زنم و با شتاب به ‌سمت سالن نمايش مي‌روم. ظاهرا دير رسيده‌ام؛ بيشتر تماشاگران با ظاهري آراسته و مرتب روي صندلي‌هايشان نشسته‌اند و حالا من بايد از ميان انبوهي از پاهاي محترمِ اين قشر فخيم فرهنگي عبور كنم. با دقت و احتياط زياد تلاش مي‌كنم آسيبي وارد نكنم و خودم را به صندلي شماره ۱۱ مي‌رسانم. در اين ميان، چند نفر زير لب غر مي‌زنند: «چه شلخته! چه خودخواه!» غرغرشان را با يك لبخند زوركي ناديده مي‌گيرم و بر جاي خود مي‌نشينم تا نمايش «هم اين / هم آن» را تماشا كنم. طراحي صحنه ساده و تيره است. پرده‌هايي در پس‌زمينه قرار دارد كه هنگام كنار رفتنشان، مهرو بنكدار (با بازي گلاب آدينه) ظاهر مي‌شود و با حركات چشم و ابرو و گاهي با عتاب، تذكر مي‌دهد كه پرده را كامل بكشند تا ديوارهاي كهنه و آسيب‌ديده پشت صحنه ديده نشود. در حالي كه مهرو مشغول صحبت با تلفن است، بازيگر جواني با نام گندم (نورا هاشمي) وارد صحنه مي‌شود. او با بي‌نظمي پرده را كنار مي‌زند و پوست خوراكي‌اش را بي‌تفاوت كنار سطل زباله رها مي‌كند. مهرو با نگاهي سرزنش‌آميز به گندم مي‌نگرد و با لحني عتاب‌آميز از او مي‌خواهد كه هم پرده را درست بكشد و هم آشغالش را داخل سطل زباله بيندازد. اين جملات ساده، نشان‌دهنده علاقه و تعهد خاص مهرو به صحنه نمايش است، در حالي كه گندم با كلمات و جملاتي كه مختص زبان جوانان كوچه و خيابان است، نشان مي‌دهد كه هدفش صرفا تجربه حضور در تئاتر است. او چندان به حفظ ديالوگ‌ها اهميت نمي‌دهد و بيشتر دوست دارد كه بازي در تئاتر به كارنامه‌اش اضافه شود. اين ماجراجويي گندم باعث مي‌شود در كنار يك بازيگر كاركشته و حرفه‌اي قرار بگيرد و فراز و فرود همكاري اين دو، داستان نمايش «هم اين/ هم آن» را شكل مي‌دهد. بازي خوب و پخته گلاب آدينه براي ساعتي تماشاگران را به خود جذب مي‌كند و در سوي ديگر، بازي پرشور و پرنشاط نورا هاشمي، آنچه كارگردان سهند خيرآبادي خواسته را به ‌خوبي رقم مي‌زند. بحث اصلي نمايش حول تجربه و پختگي مهرو و جواني و انرژي گندم مي‌چرخد؛ جايي كه صحنه تئاتر به فرصتي براي رشد بازيگران جوان تبديل و همزمان حضور بازيگران مجرب تئاتر در سينما نيز ممكن مي‌شود. آنچه در اين نمايش به ظاهر ساده اما پر از نكته است، كنار هم قرار گرفتن دو نسل با تمام تضادهايشان است. مهرو تلاش مي‌كند اهميت ممارست و تمرين در تئاتر را به نسل جوان يادآوري كند، در حالي كه گندم معتقد است حضورش و انرژي‌اش در صحنه نكته مثبتي است، هرچند بازي‌اش هنوز به سطح حرفه‌اي نرسيده است. بيش از يك ساعت مهرو و گندم در كنار هم و گاهي روبه‌روي هم قرار گرفتند و لبخند تماشاگران نشان‌دهنده آن است كه گلاب آدينه و نورا هاشمي تا حدي توانسته‌اند رضايت مخاطبان را جلب كنند، هرچند جاي كار بيشتري روي ديالوگ‌ها بود تا كمتر تكراري شوند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون