• 1404 سه‌شنبه 18 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6135 -
  • 1404 سه‌شنبه 18 شهريور

نقدي به اظهارات استاد شفيعي كدكني درباره مذهب رودكي

رودكي اسماعيلي مذهب نبود

حسن انصاري

آقاي دكتر شفيعي كدكني بنابر مصرعي مشهور از رودكي كه در اين بيت معروف «شنيدم ز رودكي استاد شاعران*****كاندر جهان به كس مگرو جز بفاطمي» نقل شده احتمال قوي داده‌اند كه رودكي بر مذهب اسماعيلي بوده و شايد كور شدن او هم مربوط به همين جهت باشد. آقاي دكتر شفيعي در ضمن ابراز فرموده‌اند كه مذهب اسماعيلي در كنار مذهب زيدي سهم بسيار مهمي در حيات فرهنگي خراسان قرون نخستين دارد و بسي بيشتر از تشيع امامي در آن دوره‌ها داراي حضور و نفوذ فرهنگي و مذهبي بوده است. در اين چارچوب به دعوت دعات فاطمي در خراسان اشاره كرده و از اين رهگذر بر سهم مهم فلسفي داعيان فاطمي و اسماعيلي در خراسان و در كل تمدن اسلامي تاكيد كرده‌اند و به ويژه سهم آنان در تفكر فلسفه نو افلاطوني و گسترش آن در جهان اسلام.

سامانيان و فاطميان
من با هيچ يك از اين مطالب بدين شكل موافق نيستم: نخست اينكه در عصر سامانيان خراسان در دوران رودكي درست است كه در فاصله محدودي داعياني كه امروزه آنان را در شمار اسماعيليان مي‌شناسيم در عصر نصر بن احمد ساماني فعال بوده‌اند اما هيچ دليل روشني در اختيار ما نيست كه نشان دهد دعوت آن داعيان از سوي خلفاي فاطمي باشد؛ خلفايي كه بايد اين را هم اضافه كنم در آن زمان هنوز از مغرب به مصر منتقل نشده بودند. در واقع ارتباط داعيان دوران نصر بن احمد (و طبعا در دوران رودكي) با عبد‌الله مهدي (بنيانگذار دولت فاطمي) در هاله‌اي از ابهام است. درباره فعاليت اين داعيان سه منبع اصلي در اختيار است: يكي ابن نديم؛ دوم، ثعالبي و سوم سياست نامه خواجه نظام الملك. روشن‌ترين سند در ميان اين سه كه از ارسال داعي خراسان از سوي عبد‌الله مهدي ياد مي‌كند ابن نديم است كه آن را به سال 287 ق مربوط مي‌داند؛ اين در حالي است كه در آن زمان هنوز دولت فاطمي در مغرب شكل نگرفته بود. به دلائل مختلف روايت ابن نديم محل ترديد است. حتي اگر آن را درست هم بدانيم ايراد اصلي ديگري وجود دارد و آن اينكه دعوت داعيان خراسان تا زمان ابو يعقوب سجستاني (نيمه سده چهارم) مخالف با به رسميت شناختن امامت عبد‌الله مهدي به جاي باور به قائميت محمد بن اسماعيل بود و چنانكه مي‌دانيم اين اختلاف از انشقاق سال 286 ق آغاز شد و ريشه در آن داشت. اگر خراسانيان دعوت را از سوي عبد‌الله مهدي بعد از سال 286 ق (و به گزارش ابن نديم در سال 287 ق) از سوي يك داعي تعيين شده از سوي عبد‌الله مهدي دريافت كرده بودند مي‌بايست از آغاز به امامت او رسميت مي‌دادند در حالي كه مي‌دانيم داعياني مانند نسفي به اصطلاح بر مذهب قديم قرمطي باقي ماندند و به عبد‌الله به عنوان امام رسميت ندادند. اين اشكال در روايت ابن نديم هست و به نظر من روايت ثعالبي درست‌تر است كه تصريحي بر اين نمي‌كند. تفصيل آن را در جاي ديگري بايد بنويسم.

زيدي يا امامي و نه اسماعيلي
تازه اگر فرض كنيم داعيان دوران رودكي در خراسان به امامان دولت فاطمي فرا مي‌خواندند باز ايراد ديگري وجود دارد و آن اينكه دعوت اسماعيلي را در آن زمان در خراسان دعوت فاطمي نمي‌خوانده‌اند و بنابراين در مصرع مشهور رودكي بي‌ترديد «فاطمي» هيچ اشاره‌اي به خلفاي فاطمي ندارد. رودكي اگر شيعه زيدي نبوده به احتمال بر مذهب امامي بوده است.
از ديگر سو، در اينكه در دوران نصر بن احمد داعيان قرمطي در خراسان فعال بوده‌اند ترديدي نيست، اما بنابر گزارش همان سه منبع اصلي بالا دعوت نسفي و دوستانش در نهايت با توفيق توام نبود و درنهايت فرزند نصر يعني نوح ساماني به فعاليت‌هاي آشكار آنان پايان داد. در دوره‌هاي بعدي ساماني همچنان فعاليت‌هايي از آن داعيان در خراسان را مي‌شناسيم كما اينكه فعاليت آنان در دوران‌هاي غزنوي و سلجوقي در خراسان و ابتدا اينك ازسوي خلفاي فاطمي مصر و سپس از سوي دعوت جديده نزاري امر پوشيده‌اي بر خواننده ما نيست. با اين همه مطلقا نمي‌توان حضور اسماعيليه را در قرون نخستين خراسان و حتي عراق عجم حضوري گسترده و عام گرا ارزيابي كرد. اسماعيليه بيشتر بر تاثيرگذاري بر نخبگان جامعه تاكيد داشتند. در نيشابور و شهرهاي ديگر خراسان در آن دوران شيعيان حضور داشتند منتهي بيشتر آنان بر مذهب زيدي بودند و البته تعداد كثيري هم بر مذهب امامي بودند. تعداد نويسندگان و داعيان معروف و غيرمعروفي كه در منابع اسماعيلي و غير اسماعيلي از خراسان در فاصله سده‌هاي سوم تا ششم مي‌شناسيم بسيار اندك و انگشت شمار است. از تعدادي از آنها آثاري ديني و فلسفي باقي مانده است.

مكتب ايراني اسماعيلي
مي‌دانيم كه مكتب ايراني اسماعيلي خراسان و ري در آن دوران مكتبي مذهبي با محوريت منظومه‌اي فلسفي در جهانشناسي، انسان‌شناسي و فرجام‌شناسي بود. داعياني مانند نسفي و اخلافش در اين چارچوب از فلسفه نوافلاطوني بهره مي‌بردند و دكترين الهيات سلبي را از اين مكتب اقتباس كردند. با اين وصف اسماعيليان تنها يكي از چند سنت فلسفي نو افلاطوني را نمايندگي مي‌كردند و از ميراث آن بهره مي‌بردند و البته آن را در چارچوب‌هاي مذهبي خود بازتفسير مي‌كردند. فلسفه نوافلاطوني نمايندگان اصلي ديگري در تمدن اسلامي داشت كه مطلقا ارتباطي با سنت اسماعيلي نداشتند. سنتي از شاگردان كندي، هم در بغداد و هم در خراسان نوافلاطوني بودند اما ارتباطي با اسماعيليه نداشتند و در مكتب فلسفي خود با آنان اختلاف‌نظرهايي داشتند. ابوالحسن عامري خود يكي از همين فيلسوفان مكتب كندي در خراسان است كه از قضا با اسماعيليه مخالفت شديدي هم دارد. سنت نوافلاطونيان بغداد هم كه به يحيي بن عدي مي‌رسيد همين‌طور بود. سنت فارابي كه از يك‌سو به يحيي بن عدي و شاگردانش در بغداد منتهي شد و از ديگر سو بعدها ابن سينا آن را دنبال كرد در اصل سنتي نوافلاطوني بود منتهي با نوافلاطوني‌گري اسماعيلي يا اخوان‌الصفا متفاوت بود. يكي از اين اختلافات به سنت كتاب اثولوجيا بر مي‌گشت كه اسماعيليان يكي از روايات آن را دراختيار داشتند. ابن سينا و فارابي قبل از او با اين كتاب و سنت آن فاصله داشتند. 

مكتب فارابي و نظريه فيض نوافلاطوني
مكتب فارابي درست است كه در اصل نظريه فيض نو افلاطوني را اتخاذ كرد اما ديدگاه فارابي و بعدا ابن‌سينا با نظريه فيض از نوع اسماعيلي كه ريشه در سنت متفاوت نوافلاطوني داشت و در آن از عقل كلي و نفس كلي سخن مي‌رفت متمايز بود. فلسفه اسلامي بيش از هر چيز سنت فارابي و بعد از آن ابن سيناست و فلسفه نوافلاطوني و فيثاغورثي اسماعيليان در تاريخ فلسفه اسلامي بسيار حاشيه‌اي است. بعدا البته اسماعيليه تلاش كردند پاره‌هايي از تفكر سنت فارابي و ابن سينا را در فلسفه مذهبي خود مورد استفاده قرار دهند. باري فلسفه اسماعيلي خراسان چنانكه مي‌دانيم بعدها به ويژه مورد استناد و توجه مكتب طيبي يمن قرار گرفت و آثار آنان در آن سنت محفوظ ماند. كما اينكه طيبي‌ها براي نخستين‌بار رسائل اخوان الصفا را از ميراث خود قلمداد كردند. 

ترديد در اسماعيلي بودن اخوان‌الصفا
امروزه ترديدهايي جدي وجود دارد كه اخوان‌الصفا بر مذهب اسماعيلي بوده باشند كما اينكه نه شهرستاني هيچ‌گاه اسماعيلي مذهب شد و نه خواجه طوسي. بدين‌ترتيب اگر از فلسفه در جهان اسلام سخن مي‌رود بايد آن را مديون سنت‌هاي فارابي/ ابن‌سينا و همچنين مكتب كندي/ ابو زيد بلخي/ ابو الحسن عامري و همچنين يحيي بن عدي/ ابو سليمان منطقي (و مسكويه) و بعدا البته سنت اندلسي آن ابن باجه/ ابن طفيل/ ابن رشد بدانيم. در اين ميان سهم شارحان ابن سينا در خراسان از همه مهم‌تر است؛ همان‌هايي كه بعدا سهروردي و بعدها ملا صدرا از آموزش‌هاي آنان بهره مند شدند.
استاد تاريخ دانشگاه پرينستون امريكا

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون