• 1404 يکشنبه 23 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6137 -
  • 1404 يکشنبه 23 شهريور

ريشه در گوش‌‌ماهي و جلبك

ساسان گلفر

پاسخ كوبنده مرد خپل به راسكال اين بود: «اگه شما تاريخ ندارين، ما تاريخ داريم! ما اصالت داريم!»
راسكال در جوابش خنده‌اي زد كه بي‌شباهت به شيهه دستگاه آبميوه‌گيري نبود: «تاريخ؟ زرشك عرض مي‌كنم! اگر راست مي‌‌‌گويي، مدركت كجاست؟»
خپل با همان لهجه شيرين پولينزيايي يا مالزيايي گفت: «من از شصت سال پيش، بلكه هم بيشتر، هر روز صبح توي تابستون‌ همين‌ جا و زمستون‌ها توي خونه مي‌شينم و همين روزنامه رو مي‌خوانم. همون كاري كه پدرم مي‌كرد. همون كاري كه پدربزرگم مي‌كرد. نگاه كن، تاريخش رو ببين! مال 157 سال پيشه، اون موقعي كه تو هنوز به دنيا نيومده بودي، پُست دريايي آخرين اخبار جهان را به اطلاع ما رسانده! ما در اين آب و خاك و گوش‌ماهي و جلبك ريشه داريم، برو پي كارت!»
راسكال صدايي شبيه دستگاه آبميوه‌گيري موقع تخليه تفاله پرتقال از دهانش درآورد. جلو رفت تا نگاهي به تاريخ روزنامه بيندازد. مرد خپل روزنامه را به دستش نداد. تاريخ روي صفحه اولش را از دور نشان داد. راسكال گوشي تلفن همراهش را كه يك اپل آيفون 283 اس‌پي‌دي بود از جيب درآورد و از صفحه اول روزنامه‌اي كه خپل‌خان در دست داشت، عكس گرفت. گفت: «هم‌اكنون مي‌فرستم براي مراجع اينترني تا راستي‌آزمايي كنند.» انگشت روي گوشي موبايل زد و كمي انتظار كشيد. بعد گفت: «پاسخي نيامد. من همچنان معتقدم كه تو ادعاي بي‌اساس مطرح مي‌كني.»
خپل گفت: «خب، اين رو چي مي‌گي: مي‌دوني چندين ‌و‌ چند سال پيش اسم مجمع‌الجزاير دلموندو در رمان «چوبي ديك» اثر شرمان پلويل اومده، اون هم چندين ‌و چند بار؟»
در آن فاصله كه راسكال دي واسپال براي راستي‌آزمايي از مراجع اينترنتي به گوشي موبايلش متوسل شده بود، نكته‌اي يادم آمد كه فكر مي‌كنم توضيحش در اينجا ضروري باشد. عنوان رماني كه مرد خپل از آن ياد كرد، در واقع با تلفظ دقيق آنگلوساكسوني «چابي ديك» است، اما مرد خپل به علت آشنا نبودن با ظرايف زبان آنگلوساكسوني عنوانش را اشتباه تلفظ كرد. اين رمان هيجان‌انگيز درباره يك دريانورد بي‌باك است كه نهنگ گردن كلفتي را اهلي مي‌كند تا همراه با دلفين‌ها به كارهاي آكروباتيك وادارد. 
راسكال دوباره نگاهي به گوشي تلفن همراهش انداخت و گفت: «هيچ پاسخي نيامد. بنابراين ادعاي شما بي‌اساس و غير قابل قبول است.»
خپل‌خان گفت: «برو بابا، اينجا اصلا آنتن نمي‌ده. ما اينحا دكل و موبايل و از اين حرف‌ها نداريم.»
راسكال اين‌بار حتي منتظر نماند تا سر و صداي آبميوه‌گيري در بياورد و بلافاصله رفت سر اصل مطلب. «همين است ديگر! يك جاي عقب‌مانده درپيتي داريد كه لازم بود من بيايم كشف كنم تا درست بشود.»
خپل كه صورت سرخ‌تر از رنگ عينك‌ و رگ‌هاي ورم كرده گردنش داشت از صفحه تلويزيون بيرون مي‌زد، پريد و پرچم رنگارنگ راسكاليا را از روي زمين برداشت. «به من مي‌گي عقب‌مونده؟! به تمدن كهن ما توهين مي‌كني مرتيكه؟!» و پرچم را جِر و واجِر كرد.
راسكال كه اين را ديد به طرف خپل دويد و يك آپركات حواله چانه‌اش كرد، طوري كه خپل يك متر به هوا بلند شد و دو متر آن‌طرف‌تر ناك‌آوت شد. در اين لحظه بود كه قطب‌بندي‌هاي جهاني جابه‌جا شد.
پي‌نوشت: اين داستان دنباله‌دار روزهاي يكشنبه، سه‌شنبه و پنجشنبه در اين ستون منتشر مي‌شود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون