مريم مهدوي اصل
اشاره - درحالي كه مهندس رضا نيازمند، در كتاب چهارم «ايرانشهر»، چاپ كميسيون ملي يونسكو در ايران ۱۳۴۳ش. نوشته است كه در دوره صفويه، عصر طلايي بافندگي و نساجي ايران شروع ميشود كه پارچههاي ابريشمي صفوي را ميتوان به سه دسته تقسيم كرد: حرير ساده، ابريشم زربفت و مخمل ابريشمي...، تزيين اين پارچهها عبارت بود از اشكال انساني و تصوير حيوانات و پرندگان و تعبيرات گل و گياه. موضوعها و مناظر، اغلب از داستانهاي رزمي و بزمي ايران مانند شاهنامه و آثار استاد نظامي اقتباس ميشد و... نمونههايي از منسوجات اين ادوار در موزه آستان قدس (مشهد) موجود است، امروز در قسمت دوم از گزارش «تجارت و صنعت ابريشمبافي ايران»، به دوران شكوفايي عصرطلايي بافندگي و نساجي ايران ميپردازيم كه همزمان است با برقراري نخستين ارتباط سياسي - ديپلماسي ملكه اليزابت انگلستان با شاه طهماسب اول صفوي. يك دوره زماني، اما با ناآگاهي از وضعيت ناشناخته انگلستان از سوي مقامات امپراتوري ايران باستان و البته آگاهي مقامات انگلستان تازه تاسيس از وضعيت و شرايط امپراتوري صفويه كه خود زمينه غارت، چپاولگري، استعمار و تهاجم و تجاوز چندجانبهگرايي كشورهاي اروپاي غربي نوظهور و همچنين روسيه تزاري را در پايان عصر امپراتوري صفويه فراهم ميكند تا در نهايت، از آغاز حكومت فتحعلي شاه قاجار و همچنين تداوم آن تا به امروز، آنچه نبايد اتفاق بيفتد، در دو قرن اخير بسيار زياد روي داده است.
حكومت وحشتانگيز ملكه اليزابت
ويل و آريل دورانت در كتاب «تاريخ تمدن - آغاز عصر خرد» با ترجمه اسماعيل دولتشاهي در سال ۱۳۶۸ كه همزمان است با عصر شكوفايي امپراتوري صفويه در ايران باستان، درباره ملكه اليزابت يا ملكه كبير كه از ۱۵۵۸ تا ۱۶۰۳ ميلادي (۹۶۶ تا ۱۰۱۲ق.) در انگلستان حكومت كرد، نوشتهاند: «اليزابت، به عنوان ديپلومات [ديپلمات]، ميتوانست به وزيران امورخارجه در باب سرعت عمل در كسب اطلاعات و اتخاذ تدابير زيركانه و اقداماتي كه فرجامشان آشكار نبود، درسهايي بدهد. وي ماهرترين دروغگوي زمان خود بود. از چهار زني كه به عقيده جان ناكس نماينده نيمه دوم قرن شانزدهم به شمار ميرفتند و او حكومت آنان را «وحشتانگيز» ميدانست، بدون ترديد اليزابت، با داشتن ذكاوت سياسي و مهارت ديپلوماتيك، از همه برتر بود... دولت انگلستان [حكومت ملكه اليزابت] پول زيادي در خزانه نداشت... اليزابت به ندرت و آن هم به اكراه پارلمنت [مجلس] را به منظور دريافت كمك مادي به تشكيل جلسه دعوت ميكرد، زيرا مخالفت و انتقاد و نظارت را نميتوانست صبورانه تحمل كند... با تكامل صنعت، تجارت خارجي نيز رونق يافت. صدور كالاهاي ساخته شده راه خوبي جهت پرداخت بهاي اشياي تجملي شرق و موادخام به شمار ميآمد... «شركتهاي تجاري» جهت فروش كالاهاي انگليسي در خارج تاسيس شد... آنتوني جنكينسن، رهبر هياتهاي تجاري را براي معامله با روسيه (۱۵۵۷) و ايران (۱۵۶۲) به عهده گرفت، هيات ديگري به هندوستان رفت (۱۵91-۱۵83) و كمپاني انگليسي تركيه در ۱۵۸۱ و كمپاني مسكويي در ۱۵۹۵ و كمپاني تاريخي هندشرقي در ۳۱ دسامبر ۱۶۰۰ تاسيس شد... در جامعه انگلستان عده زيادي از اطفال در كودكي ميمردند... بعد هم بيماريهاي واگيردار مانند «بيماري عرقآور» سال ۱۵۵۰ و طاعون سالهاي ۱۵۶۳ و ۱۵۹4 -۱۵۹2 و ۱۶۰۳ شيوع يافت. حد متوسط عمر به احتمال قوي خيلي پايين و طبق حسابي كه شده در حدود هشت سال و نيم بود. مردها نسبت به زمان ما زودتر بالغ و پير ميشدند. كسانيكه باقي ميماندند، قويتر بودند و مبارزه با مرگ آنان را براي نيرنگبازي و غارت آماده ميساخت... .»
نامه ملكه اليزابت به شاه طهماسب اول
در كتاب خطي «تاريخ مارخام» (تاريخ مملكت ايران و سلطنت سسله جليله قاجاريه) كه ترجمه رحيم حكيم الملك [فرزانه] در سال ۱۳۰۱قمري در دارالخلافه طهران [ناصرالدين شاه] است و در بخش خطي كتابخانه مجلس موجود است، در مقاله پنجم آن درباره نام سفرا و وزراي مختار دولت انگليس و روس و فرانسه كه به دربار دولت عليه ايران مامور شدهاند، نوشته شده است: «جيو فري دولانكي در سنه ۶۸۹هجري (مطابق سنه ۱۲۹۰ مسيحي) از جانب ادوارد بدربار ارغون خان [دوره حكومت ايلخاني مغولها در ايران] مامور شد. آنتوني جنكينسون [جنكينسون] در سنه ۹۶۹ هجري (مطابق سنه ۱۵۶۱ مسيحي) از جانب اليزابت بدربار شاه طهماسب اول [مامور شد].»
در حالي كه خوانندگان گرامي روزنامه اعتماد براي اطلاعات بيشتر ميتوانند به گزارش «تُحفه چتر از ايران به اروپا؛ ۳۰۰سال پيش از حكومت صفويه» به تاريخ دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳ صفحه ۱۱ اسناد تاريخي مراجعه كنند، در ادامه، به مقاله سيم كتاب تاريخ مارخام اشاره ميكنيم كه در آن نوشته شده است: «در بيان خلاصه صورت عهدنامهاييكه[عهدنامههايي كه] مابين دولتين ايران و انگليس از ايام قديم تاكنون انعقاد يافته است، تاريخ معاهدات و قرارنامهاي [قرارنامههايي] مابين دولتين ايران و انگليس از زماني است كه تجار انگليس در بنادر خليج فارس شروع به تجارت نمودند بواسطه مراسله ملكه انگلستان اليزابت بشاه طهماسب اول در سنه نهصد و شصت و نه هجري [۹۶۹ه.ق] باب مراوده و اتحاد مابين اين دو دولت مفتوح گرديد و اين اول نوشته و سند اتحاد است كه صورت آن در اين كتاب مندرج خواهد شد و... .»
بر همين اساس، در متن كامل «مراسله اليزابت ملكه انگلستان بشاه طهماسب اول» آمده است: « اول - صورت مراسله است كه ملكه انگلستان اليزابت بشاه طهماسب اول پادشاه ممالك ايران نوشته است - از جانب اليزابت كه بالطاف خداي تعالي ملكه انگلستان و غيره ميباشد بخدمت شهريار مقتدر و مظفر شاهزاده اعظم صوفي (صفوي) امپراتور ممالك ايرانيان و ميديان (اهل آذربايجان) و پارسيان و حيركانيان (اهل مازندران و استرآباد و قطعه از تركستان اطراف گرگان و اترك) و كرمانيان و پادشاه مردمانيكه [مردماني كه] در دو طرف رودخانه سيريس (رودخانه قور) سكني دارند و شاهنشاه ملل و طوايفيكه [طوايفي كه] مابين بحر خزر و خليج فارس توطن دارند تحيت و سلام فراوان باد و نيكبختيهاي او هميشه در تزايد باشد بمراحم خداوندي چنين مقدور شده است كه مردمانيكه از يكديگر دور هستند و صحراهاي وسيع و درياهاي عظيم و جبال مرتفع مابين ايشان فاصله و جدايي انداخته بواسطه مكاتبه و مراوده با همديگر دوست و متحد باشند نه تنها براي آنكه خيالات و كلمات مشفقانه خود را كه دليل بر انسانيت است بيكديگر ردوبدل نمايند بلكه بعلاوه اين بايد اشياء و امتعه كه حاصل عقل و فراست آنها است به ممالك همديگر حمل دهند و اسباب نيكبختي فراهم كنند عليهذا چون نوكر صديق و خدمتگزار مهربان ما آنتوني جنكينسون حامل اين رقيمه ما بر آن شده است كه باذن و اجازه ما ازين ممالك ما خارج شده باميد خداوند به ممالك ايران سفر نمايد و رابطه دوستي را استوار كند ما اميدوار هستيم كه خيالات مستحسنه او مجري شود و بابرومندي [با آبرومندي] و خيرخواهي باب تجارت و بيع و شراي امتعه را با رعاياي شما مفتوح سازد پس در اين وقت لازم دانستيم كه رقيمه باعليحضرت شما بنويسيم و خواهش كنيم كه از راه دوستي بنوكر مزبور ما آنتوني جنكينسون و همراهان او اذن و اجازه بدهيد كه در ممالك شما در هرجاييكه خلاف قانون مملكت شما نباشد بازادي [با آزادي] حركت نمايد و در ممالك و ايالاتيكه در تحت حكم و فرمان شما ميباشد امتعه و مالالتجاره خود را حمل و نقل كند و آزاد باشد و پاسپرت [پاسپورت] و نوشته باو عطا نماييد كه هر وقت بخواهد در ممالك شما مسافرت نمايد كسي متعرض او نشود و اسباب زحمت او را فراهم نياورد و هرقدر كه ميخواهد در يك محل توقف نمايد و هر وقت صلاح بداند از آنجا خارج شود هرگاه باب دوستي و اتحاد مابين ممالك و رعاياي ما مفتوح گرديد و خيرخواهي نوكر ما را در مملكت شما پذيرفتند آن وقت ما اميدوار خواهيم بود كه قادر متعال بعد از اين افتتاح و شروع بدوستي رشته محبت و اتحاد را روزبروز محكمتر نمايد و در آينده براي آسودگي و رفاهيت ملتين تجارت رونق گيرد و امتعه به ممالك يكديگر حملونقل شود اگر اين خيالات ما صورت گرفت معلوم خواهد شد كه نه صحراهاي وسيع و نه درياهاي عظيم و نه جبال مرتفع كه فاصله مابين ممالك بودند توانستند اين دو ملت را جدا كنند و بواسطه خوشنفسي و حفظ مراتب انسانيت متفق شدند و رشته دوستي مابين ايشان حكم گرديد خداوند مدتهاي مديد بشما در دنيا نيكبختي بدهد و در آخرت جزاي خير عطا فرمايد - بتاريخ بيست و پنجم ماه آوريل سنه پنجهزار و پانصد و بيست و سه سال خلقت دنيا و سنه يكهزار و پانصد و شصت و يك ميلاد حضرت عيسي [۱۵۶۱م.] و سال سيم سلطنت مادر [ملكه] انگلستان در شهر پايتخت [پايتخت] مشهور ما لندن تحرير شد (مطابق ششم ماه ثور سنه نهصد و شصت و نه هجري نبوي[۹۶۹ق.]».
سفرنامههاي انگليسيها در زمان صفويه
كتاب «سفرنامههاي انگليسيها در ايران»، مجموعهاي است از هفت سفرنامه يا گزارش ماموران انگليسي در زمان شاه سلطان طهماسب يكم صفوي كه ساسان طهماسبي آن را در سال ۱۳۹۶ ترجمه كرده است. فعاليتهاي اين ماموران انگليسي، تقريبا چهارسال پس از ارسال نامه ملكه اليزابت به ايران است كه در گزارش امروز به بخشهايي از آن ميپردازيم.
۱-گزارش آرتور ادواردز ـ در حالي كه آزاده حيدري، در كتاب «نمايهنامه تحليلي موضوعي سفرنامههاي ترجمه شده سياحان انگليسي درباره ايران» درباره بيوگرافي ادواردز نوشته است: «در ۲۳ اوت ۱۵۶۵م. (۱۶محرم ۹۷۳ق.) در زمان شاه سلطان طهماسب اول، سومين گروه از بازرگانان انگليسي به رياست يكي از عاملان كمپاني به نام آرتور ادواردز به ايران آمدند... ادواردز به قزوين رفت و... با شاه ديدن كرد و امتيازات قابل توجهي به دست آورد و بدينترتيب موقعيت كمپاني مسكوي در ايران محكمتر شد...»، آرتور ادواردز نيز در گزارش خود نوشته است: «با وجود اين، در بعضي از مواقع دچار زحمت ميشويم. چون نميتوانيم فرمان و امتيازهاي مطلوب از شاه بگيريم... ترديدي ندارم كه امتيازهاي موردنظر را به دست خواهيم آورد. بايد در آرامش زندگي كنيم و سهم زيادي در تجارت ابريشم خام و آماده شده، انواع ادويه، دارو و ديگر كالاهاي اينجا به دست آوريم. بدون شك آقاي جنكينسون را به خوبي ميشناسند. مدتها پيش كمپاني را بهطوركامل در آنجا معرفي كرده است... هماكنون تعداد اندكي از مناطق توليد ابريشم خام وجود دارد كه تاكنون با آنها رابطه برقرار نكردهايم. گرجستان يكي از اين مناطق است. نميتوانم كسي را به گرجستان بفرستم، چون در ابتدا مورد غفلت واقع شد... اگر كمپاني با ياري خدا براي يافتن بازار فروش ابزارهايي به دست آورد، ميتواند سالانه سيياچهل هزارپوند از ابريشم گرجستان را به دست آورد... براساس گزارشهاي مختلف اگر تركها ابريشم را مالك نشوند، دوهزار پوند ابريشم به ما اختصاص داده ميشود... در گيلان ابريشم كافي براي كمپاني وجود دارد. اگر مقدار زيادي كالا به گيلان بفرستيد، از آنجا طي چهار روز به قزوين حمل شده و خيلي بهتر و سريعا فروخته شوند، زيرا بزرگترين بازرگانان كشور در قزوين و شهرهاي اطراف مانند تبريز، اردبيل و كاشان سكونت دارند. آنجا قلب كشور است... در اين مورد از بازرگانان مختلف اعم از روسها و ساير ملل ساكن آنجا پرسوجو كردم. همگي باگفته من موافقاند و آن را تاييد ميكنند... شايد لازم باشد كه بردهاي آشنا با زبان روسي و پرتغالي خريداري كنيم. البته بايد رازدار باشد و به روسها چيزي نگويد، زيرا روسها از تجارت ما در اينجا خوشنود نيستند. در اين مناطق بيش از روسها محبوبيت داريم، چون معروف است كه روسها مست و ميخوارهاند. ايرانيها از روسها نفرت دارند. اميد است كساني كه در اين مناطق براي عاليجنابان كار ميكنند، به اين گناه آلوده نباشند. عامل يا نماينده شما بايد بر خودش مسلط باشد. به هيچوجه نبايد شايعه شود كه صادق نيستيم. اگر عامل ما صادق باشد، به خاطر دانستن زبان روسي خدمات خوبي انجام ميدهد... اگر عاليجنابان بتوانند به خريد و فروش ابريشم خام و سبز و ابريشمهاي بافته بپردازند، ميتوانند سود زيادي به دست آورند. مقدار زيادي كالا به حلب [سوريه] بفرستيد. اما ميترسم كه ونيزيها مانعتراشي كنند. ميدانم كه اگر در آن مناطق تجارت كنيد، ونيزيها خيلي زيان خواهند ديد. تجارتشان در مدت كوتاهي از بين خواهد رفت و جلوي فروش كرسيهاي ونيزي در حلب و ديگر مناطق گرفته خواهد شد. بايد بدانيد كه شصت من ابريشم خام معادل يك بار قاطر است. گزارش شده است كه يك روستاي ارمني سالانه چهارصد تا پانصد بار قاطر ابريشم خام به حلب ميفرستد. در مقابل آن، هشتصد يا هزار بار كرسي و ديگر پارچههاي ونيزي خريداري ميكند. هجده طاقه كرسي معادل يك بار قاطر است... ذخاير ارزشمندي از ابريشم در آن ايالت [گيلان] وجود دارد و بسيار ارزان و با كيفيتتر از ابريشمهاي شيروان است... اگر يك انگليسي با من بود، اسناد طلبها را به او ميدادم و خودم به هرمز و حلب ميرفتم. هر دو شهر در مرزها قرار دارند و در زمره بزرگترين مراكز تجاري قرار ميگيرند. بازرگانان از همه جا به هرمز ميروند... به علاوه، لازم است كه بدانيد در آخرين ديدار با شاه به من گفته شد كه به آنتوني جنكينسون پيشنهاد دادند كه تمام ابريشم خام اين بخشها را دريافت كند و در مقابل آن پارچه و ساير كالاها تحويل دهد. به شما اطمينان ميدهم كه در اين بخشها سه يا چهار هزار بار اسب ابريشم توليد ميشود... در يك زمان، چهارصد تا پانصدبار اسب به تركها فروخته ميشود. تركها در مقابل آن مقدار زيادي نقره براي ضرب سكه پرداخت ميكنند... .»
۲-گزارش ريچارد ويلز ـ همچنين، در حالي كه آزاده حيدري در همين كتاب نمايهنامه، در خصوص بيوگرافي ريچارد ويلز نوشته است: «... ادواردز سپس به آستراخان برگشت و براي دومينبار در ۱۴اوت ۱۵۶۸ (۱۰صفر ۹۷۶ق.) به ايران آمد. اينبار با كسادي بازار پارچه در شيروان، اردبيل و قزوين مواجه شد. يكي از همراهانش به نام ريچارد ويلز گزارش اولين ديدار او با شاه طهماسب را به صورت جداگانه به رشته تحرير درآورد.»، ويلز نيز در گزارش خود نوشته است: «وقتي آرتور ادواردز براي نخستينبار در قزوين به حضور صوفي (شاه) شرفياب شد، مترجم را با خودش برده بود... نخستين سئوال شاه اين بود: از كدام كشور آمدهاي؟ ادواردز پاسخ داد: از انگلستان آمدهام. صوفي از اشرافزادهها پرسيده: اين كشور را ميشناسيد؟ وقتي ادواردز متوجه شد كه هيچكس نام انگلستان را نشنيده است، به جاي انگلستان مانند ايتالياييها گفت: انگيلتره (Inghilterra) . سپس، يكي از درباريان گفت: لندرو (Londro) . منظور او لندن بود. دركشورهاي دوردست و غيرمسيحي نام لندن شناخته شدهتر از انگلستان است. ادواردز با شنيدن نام لندن گفت: لندن بزرگترين شهر انگلستان است. درست همانگونه كه تبريز بزرگترين شهر ايران محسوب ميشود. شاه سئوالات ديگري هم از ادواردز پرسيد. در مورد قلمرو انگلستان پرسوجو كرد. وقتي كه شنيد انگلستان جزيرهاي صاحب ثروت و قدرت است، شگفتزده شد. ادواردز از ثروت و فراواني كالا در انگلستان سخن گفت... ». سپس ويلز، در خصوص صادرات ايران به انگلستان و همچنين بوته گياه پنبه نوشته است: «كالاهاي ايران كه در مقابل كالاهاي انگلستان ميتوانيم خريداري كنيم، عبارتاند از: انواع و اقسام ابريشم خام و آماده شده در رنگهاي مختلف، انواع و اقسام ادويه، دارو، مرواريد، سنگهاي قيمتي، فرشهاي مختلف، ساير كالاهاي گرانقيمت. به من گفته شده است مقدار ابريشمي كه به يكي از شهرهاي ايران وارد ميشود، بيش از حجم پارچههايي است كه به شهر لندن ميآورند. يكي از روستاهاي ارمنستان به نام خلاط (اخلاط) سالانه پانصد و در مواقعي هزاربار قاطر ابريشم به حلب سوريه ميفرستد... ونيزيها بهطور دايم درحلب اقامت دارند... [ونيزيها] ابريشم را به سرتاسر سرزمينهاي مسيحي صادر ميكنند... در ايران مقدار زيادي پنبه بسيار مرغوب توليد ميشود. پنبه روي نوعي درخت كوچك يا خاربن ميرويد... درخت پنبه را در مزرعه به من نشان دادند... ».
۳-گزارش لورنس چاپمن ـ در همين راستا، در حالي كه آزاده حيدري در همين كتاب نمايهنامه، درباره بيوگرافي لورنس چاپمن نوشته است: «... ادواردز سپس به آستراخان برگشت و براي دومينبار در ۱۴اوت ۱۵۶۸ (۱۰صفر ۹۷۶ق.) به ايران آمد. اينبار با كسادي بازار پارچه در شيروان، اردبيل و قزوين مواجه شد... يكي ديگر از همراهانش به نام لورنس چاپمن را به تبريز فرستاد. چاپمن هم وقايع اين سفر را به مديران كمپاني گزارش داد.»، چاپمن نيز در بخشي از گزارش خود نوشته است: «تمام تجارت شاه منحصر به ابريشم است. ابريشم را درمقابل پول نقد به ارمنيها و تُركها ميفروشد. ما هم بايد به همين سبك با او معامله كنيم. در نتيجه، كالاهاي عاليجنابان تاكنون به فروش نرفتهاند. موانع زيادي وجود دارد. از اين قضيه خيلي آزردهخاطر شدهام.. قطع روابط تجاري ارمنيها با ونيزيهاي غيرممكن است. مگر اينكه، عاليجنابان راهكارهايي به دست آورند تا سالانه صدگاري يا بارقاطر ابريشم از ارمنيها دريافت كنند. بهاي ثلث آن را به صورت نقدي پرداخت كنند و درمقابل بقيه، پارچه و كرسي در رنگهاي مطلوب آنان پرداخت شود... لاهيجان بزرگترين شهر گيلان است. لنگرود و رودسر را هم ديدم.. ابريشم خام بهترين محصول آنجاست و در فصل تابستان فروخته ميشود... ابريشم را با پول نقد معامله ميكنند... .»
۴-گزارش ليونل پلامتري ـ در پايان اين گزارش، در حالي كه آزاده حيدري در همين كتاب نمايهنامه، در خصوص بيوگرافي ليونل پلامتري نوشته است: «سومين دسته از انگليسيها به رياست دو تن از عاملان كمپاني به نامهاي توماس بانيسر و جفري دوكت در ۳۰ اكتبر ۱۵۶۸م. (۲۸ ربيعالثاني ۹۷۶ق.) در زمان شاه طهماسب اول به ايران آمدند و براي تجارت به شهرهاي قزوين، تبريز و اردبيل رفتند سپس به آستراخان برگشتند، به مشكلاتي برخوردند به دام قزاقها افتادند و بخش اعظم كالاها را از دست دادند... گزارش اين سفر پر خطر متعلق به يكي از بازرگانان به نام ليونل پلامتري است.»، پلامتري نيز حدود ۳سال بعد از نخستين سفر و سپس دومين سفر ادواردز در همين سال، در گزارش خود نوشته است: «كاشان يك شهر تجاري است. درآن شهر انواع و اقسام كالاها خريدوفروش ميشود. تعداد زيادي از بازرگانان هندي به كاشان رفتوآمد ميكنند. انگليسيها در آن شهر مقدار زيادي ابريشم بافته، ادويه و سنگهاي تُرك خريداري كردند. نظام اداري و حكومت شهر كاشان بسيار كارآمد است. وجود افراد بيكار در آن شهر تحمل نميشود. بچهها از سن تقريبا پنج سالگي كار ميكنند. بينظمي، شورش و قماربازي ممنوع است... ابريشم از جايي آورده نميشود. تمام آن محصول خود ايران است... ».
ادامه دارد...
٭ روزنامهنگار و پژوهشگر
منابع: كتابخانههاي شماره يك، بخش خطي
و ايرانشناسي مجلس