گفتوگوی تمدنها به مثابه عزت، حکمت و مصلحت
پرهام پوررمضان
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همواره میان دو رویکرد مذاکره و رویارویی به طور لفظی یا عملی در نوسان بوده است. دلیل نخست این وضعیت را باید در پیروزی مردم ایران در انقلاب اسلامی سال 1357 و ساخت یک ساختار سیاسی با ماهیت ایدئولوژیک قلمداد کرد؛ این ساختار سیاسی به دلایل ناخواسته و خودخواسته در عرصههای گوناگون ازجمله ادراک، ژئوپليتیک و... با در پیش گرفتن مشی انقلابی، آرمان مهم انقلاب اسلامی یعنی مبارزه با امپریالیسیم را درپیش گرفت. این امر تاکنون سبب شده است که در عرصه سیاست داخلی هرگونه نگاه به امر مصالحه براساس منافع و امنیت ملی به عنوان عقبنشینی از اصول انقلاب تعبیر شود، بنابراین در چنین شرایطی دشمنان این مرز و بوم به فشار فزاینده و سیاست تقابلی با این ایده روی میآورند. با این حال، ایران به عنوان یک کشور با محدودیتهای اقتصادی ناشی از تحریمهای ظالمانه، نیازمند تعامل با جهان برای توسعه است. فشارهای ناشی از تحریمها، مشکلات اقتصادی داخلی و ضرورت دسترسی به بازارها و سرمایه خارجی، سبب میشود تا براساس عقلانیت راهبردی همواره میز مذاکره به عنوان کمهزینهترین وپرمنفعتترین اقدام عملی تلقی گردد که نمونههای موفق آن را میتوان در تجربههایی همانند برجام و قطعنامه 598 مطرح دانست که میتواند بهزعم نگارنده تحلیل نشاندهنده این باشد که وقتی هزینههای تقابل بیش از توان کشور باشد، گرایش به مذاکره و دیپلماسی افزایش مییابد. از آنجایی که شرایط پساجنگ ایران و عراق و بحرانهای آن همچنان بر کشور سایه افکنده بود و کشورهای دیگر نیز تصویری مطلوب از ایران در ذهن نداشتند ريیس دولت اصلاحات با طرح ایده «گفتوگوی تمدنها» تلاش کرد روایت بدیلی ارائه دهد که ایران را نه به عنوان تهدید، بلکه به عنوان بازیگری فرهنگی و صلحجو معرفی کند. شایان ذکر است که گفتوگوی تمدنها ابزاری شد تا ایران بتواند وجهه خود را در مجامع بینالمللی بهبود بخشد و از ظرفیتهای نرمافزاری مثل فرهنگ و تمدن برای کسب مشروعیت و تعامل بیشتر با جهان بهره ببرد. انتخاب سال ۲۰۰۱ از سوی سازمان ملل به عنوان «سال گفتوگوی تمدنها» نشان داد این طرح توانست تا حدی موفقیت بینالمللی کسب کند. اما بعد از آن دوران شاهدیم که سیاست خارجی ایران به طور مداوم در پی چرخش از سیاست تقابلی فزاینده به تنشزدایی است که این امر تاکنون ادامه یافته است، اما پرسش اصلی این کوتاه نوشتار این است که سیاست خارجی ایران تا چه زمانی از منظر عناصر داخلی و خارجی تاثیرگذار بر این امر توان تابآوری دارد؟ در این کوتاه نوشتار سعی در تحلیلی از سفر دکتر پزشکیان به سازمان ملل و نگاه به این مساله که چه سناریوهایی برای این امر می تواند مطلوب باشد، دارم.
سناریوي شماره يك: دیپلماسی پلها
این سناریو بر این فرض استوار است که دیدارهای دکتر پزشکیان با گروههای ایرانی و غیرایرانی میتواند به عنوان یک ابزار نرم برای کاستن از شکافها و افزایش ظرفیت گفتوگو میان ایران و امریکا عمل کند؛ بدین معنا که ارتباط با ایرانیان مقیم خارج، به ویژه نخبگان علمی و اقتصادی، پیام تمایل ایران به بهرهگیری از ظرفیتهای فراملی و رویکردی فراتر از سیاست صرفا امنیتی را منتقل میکند، درحالیکه گفتوگو با اندیشکدهها، انجمنهای مدنی و گروههای میانجی غیرایرانی، تصویری متفاوت از ایران در افکار عمومی غرب میسازد و میتواند وزنه لابیهای طرفدار کاهش تنش را تقویت نماید؛ درنتیجه، امریکا این تحرکات را یا به عنوان گامی در جهت باز کردن پنجرههای تازه برای دیپلماسی ارزیابی خواهد کرد و یا در صورت فقدان اقدامات عملی، آن را صرفا حرکت تبلیغاتی خواهد دانست، اما در مجموع این مسیر اگر با سیاستهای ملموس همراه شود، ظرفیت تبدیل شدن به نقطه آغاز بازتعریف و کاهش تدریجی تنشها میان دو کشور را حکایت دارد.
سناریوي شماره دو: همپیمانان اضطراری
امسال و در شرایطی که با فعال شدن اسنپبک تحریمهای شورای امنیت بازمی گردد و اسرايیل نیز حملات نابخردانهای علیه ایران انجام داده است و ایران نیز پاسخ دندانشکنی به این حملات داده، دکتر پزشکیان در حاشیه اجلاس سازمان ملل دیدارهای فشردهای با رهبران کشورهایی چون روسیه، چین، ونزوئلا، کوبا و سوریه برگزار میکند تا از یکسو نشان دهد ایران در برابر امریکا و اسرايیل تنها نیست و ازسوی دیگر ائتلافی نمادین برای مقابله با فشارها شکل گرفته است؛ او در این دیدارها احتمالا بر غیرقانونی بودن حملات اسرايیل و ضرورت همبستگی کشورهای مستقل و مسلمان تاکید کرده و تلاش میکند زمینههای همکاریهای اقتصادی و سیاسی را برای کاهش اثر تحریمها فعال سازد، اما در مقابل، امریکا و متحدانش این رفتار را به عنوان نزدیکی آشکار و بیشتر ایران به بلوک ضدغربی معرفی کرده و زمینه تشدید فشارها را فراهم میآورند؛ در نتیجه، این رویکرد در کوتاهمدت میتواند موقعیت ایران را در افکار عمومی داخلی تقویت کند و به عنوان نمایش مقاومت جلوه نماید، اما در میانمدت اگر به همکاریهای واقعی و پایدار اقتصادی و امنیتی منجر نشود، احتمالا بر محدودیتهای ایران در صحنه بینالمللی خواهد افزود.
سناریوي شماره سه: بزنگاه چرخش
اگر سیاستگذار نخبگانی در هسته قدرت در ایران امسال، به این نتیجه برسد که باید به سمت مذاکره مستقیم و جامع با ایالاتمتحده حرکت کند . اگر واشنگتن پیشنهاد مذاکره مستقیم همراه با بستهای از مشوقها مانند کاهش مرحلهای تحریمها، تضمین عدم حمله و امکان بازگشت ایران به اقتصاد جهانی را ارائه دهد، آنگاه می توان متصور بود که ایران از موضع مدیریت بحران و ضرورت عملی وارد مذاکرات خواهد شد که این مذاکرات با هدف ایجاد «آتشبس اقتصادی-امنیتی» در کوتاهمدت و بازتعریف روابط در بلندمدت تصور میشود. در پایان نگارنده تحلیل متصور است که؛ براساس سناریوهای بررسی شده، ایران با سه مسیر همزمان مواجه است که ترکیبی از اقدامات نمادین، فشارسازی منطقهای و ضرورت عملی را شکل میدهند؛ نخست، دیپلماسی غیررسمی و تعامل با جامعه ایرانیان خارج از کشور میتواند تصویر ایران را در افکار عمومی جهانی بهبود بخشد و ظرفیتهای علمی و اقتصادی را فعال کند، اما بدون اقدامات عملی ملموس، اثرگذاری آن محدود خواهد بود؛ دوم، تعامل با کشورهای ضدامریکایی و ضداسرايیلی در شرایط بحران، مانند حمله اسرايیل یا تشدید تحریمها، میتواند به ایران امتیاز داخلی و منطقهای بدهد و تصویری از مقاومت بسازد، اما خطر تشدید فشارهای بینالمللی را نیز افزایش میدهد مگر آنکه به همکاریهای واقعی اقتصادی یا دیپلماتیک منجر شود و سوم، حرکت به سمت مذاکره مستقیم و جامع با امریکا. بنابراین، موفقیت دیپلماسی ایران مستلزم همگرایی این سه مسیر است؛ دیپلماسی نرم برای کاهش تدریجی تنشها، ائتلافهای منطقهای برای افزایش امتیاز داخلی و آمادهسازی شرایط و نهایتا مذاکره اضطراری با امریکا به عنوان ابزار عملی مقابله با بحرانهای همزمان اقتصادی و امنیتی.
پژوهشگر علم سیاست