• 1404 سه‌شنبه 1 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6145 -
  • 1404 سه‌شنبه 1 مهر

نگاهي به ريشه‌هاي تخاصم ميان ما و ايالات متحده امريكا با عنايت به آموزه‌اي از حكيم آتن

ثروت يا قابليت؟

عظيم محمودآبادي

«خدمتي كه از من بر مي‌آيد اين است كه سر در پي پيران و جوانان بگذارم و به آنان ثابت كنم كه پيش از آنكه در انديشه تن و مال و جاه باشند بايد به روح خود بپردازند و در تربيت آن بكوشند و آشكار سازم كه قابليت [در چاپ ديگري از همين ترجمه، واژه «فضليت» به جاي «قابليت» آمده است] از ثروت نمي‌زايد بلكه ثروت و همه نعمت‌هاي بشري اعم از شخصي و اجتماعي از قابليت به دست مي‌آيد.» (رساله آپولوژي، دوره آثار افلاطون، جلد اول، ترجمه محمدحسن لطفي و رضا كاوياني، شركت سهامي انتشارات خوارزمي، ص27)  عبارت فوق بخشي از دفاعيه سقراط در دادگاهي است كه براي رسيدگي به جرم «فاسد كردن جوانان» و «بي اعتقادي به خدايان شهر» برپا شده بود.  سقراط در دفاعيه‌اش براي رفع اتهام «فاسد كردن جوانان» مي‌گويد هدفش آشكار ساختن اين مهم بوده كه اصل، «قابليت» است و نه «ثروت». او درصدد آن بوده كه به جوانان آتن بياموزاند كه بايد توانايي‌هاي خود را تقويت كنند كه يكي از نتايج طبيعي آن البته كسب ثروت است و نه بالعكس. در واقع حكيم آتن در پي نشان دادن منبع اصلي ثروت و هر خير بشري ديگري به آتنيان بوده است كه آن منبعِ خير، همانا قابليت و توانايي بوده است. لذا پس از بيان عبارت فوق بلافاصله اضافه مي‌كند: «اگر اين سخنان مايه فساد جوانان شوند، البته بايد آنها را زيان‌آور شمرد. ولي اگر كسي ادعا كند كه جز اين سخني از من شنيده است، دروغ مي‌گويد.» 

حيثيت  ملي

سخن سقراط البته ناظر به دو جنبه است؛ هم جنبه شخصي و فردي و هم چنان كه بعدتر اشاره مي‌كند به ابعاد جمعي و اجتماعي آن نيز توجه دارد چنان كه بر مساله «حيثيت ملي» تاكيد مي‌كند. (همان، ص33) 

سقراط مي‌گويد درصدد آن بوده كه به جوانان نشان بدهد به جاي آنكه به پول فكر كنيد به آن توانايي بينديشيد كه مي‌تواند براي‌تان توليد ثروت كند. در واقع او مي‌گفت به جاي يافتن ماهي بايد به دنبال آموختن فن ماهيگيري بود.   ثروت پايدار كه داراي دوام و ماندگاري است از علم، خلاقيت، هنر، ابتكار و فن مي‌زايد. اما ثروتي كه مبتني بر اين مباني نباشد تضميني براي بقا و دوام آن وجود ندارد.  اما اين آموزه‌هاي سقراط به مذاق هيات حاكمه دولت‌شهر او خوش نمي‌آمد و دموكراسي آتني، تاب و تحمل پندهاي او به جوانان شهر را نداشت. 

دوران ما و عصر سقراط

دنياي امروز ما نيز بي‌شباهت به وضعيت آتن چهار قرن پيش از ميلاد نيست با اين تفاوت كه برخلاف حاكمان آتن در عصر سقراط، دولت‌هاي استعمارگر امروزي، احساس ادعاي فرمانروايي بر جهان دارند و تمام قابليت‌ها و توانايي‌هاي خود را به كار مي‌برند براي از بين بردن قابليت‌ها و توانايي‌هاي ملت‌هاي ديگر! به ويژه آن ملت‌هايي كه به لحاظ گفتماني در برابر آنها قرار دارند. 

ازجمله مهم‌ترين مولفه‌هاي قدرت و ثروت و بلكه مهم‌ترين آن «علم» است. دانش، همان «جامِ جمي» است كه اگر جامعه‌اي از آن برخوردار باشد مي‌تواند قابليت توليد ثروت، قدرت، امنيت و رفاه را براي خود بيافريند وگرنه مجبور است اين مواهب را از بيگانه طلب بلكه دريوزگي كند. واقعيت اين است كه استعمار با ثروتمند شدن ملت‌ها مشكلي ندارد - مادامي كه ثروت و قابليت‌هاي انحصاري آنها را تهديد نكند - اما با قابليت يافتن ملت‌ها، البته مساله‌اي جدي دارد. در واقع دولت‌هاي استعماري كه در گذشته سهمي از ثروت و قدرت براي ملت‌هاي مختلف قائل نبودند، در عصر جديد وانمود مي‌كنند كه برخورداري آنها از ثروت را مي‌توانند تحمل كنند اما قابليت و توانايي شان را مطلقا!  اين همان چيزي‌است كه اين روزها در اظهارات سران كاخ سفيد نيز به روشني مشهود است. بارها تكرار كرده و مي‌كنند كه با ثروتمند شدن ايران يا حتي انتقال اورانيوم غني شده به كشور ما مشكلي ندارند اما غني‌سازي - حتي با درصدي ناچيز - در خاك ايران خط قرمز آنها است. تفاوت خريداري اورانيوم غني‌سازي شده با اقدام به غني‌سازي آن در كشور، همان تفاوت ثروت است با قابليت! 

هدف از منع غني‌سازي

حال همان خوي سلطه‌جو كه روزگاري در آتن، سقراط را متهم به «فاسد كردن جوانان» مي‌كرد، امروز ايران ما را متهم به رفتار غيرعادي و تهديد براي امنيت جهاني مي‌كند. اما واقعيت اين است كه قابليت غني‌سازي اورانيوم تنها براي دولت‌هاي زياده‌خواهي تهديد است كه مي‌خواهند اين توانايي مهم، حياتي و بي‌نظير را در انحصار خود نگه دارند. آنها نيك مي‌دانند كه از نتايج اين قابليت براي كشوري چون ايران - با آن وسعت كم‌نظير، نيروي انساني توانمند، موقعيت منحصر به فرد جغرافيايي، منابع ارزشمند طبيعي و نفوذ فرهنگي در منطقه و قدرت گفتماني در عرصه جهاني - مي‌تواند قابليت‌هاي متعددي شكل بگيرد كه تضمين‌كننده ثروت، امنيت، رفاه و قدرتي پايدار باشد؛ قدرتي كه با تهديد و تحريم نيز نتوان آن را مهار كرد.

لذا ايران با وجود اينكه در طول نزديك به نيم قرن گذشته متحمل انواع سخت‌ترين توطئه‌هاي سياسي، بين‌المللي، نظامي، امنيتي، اقتصادي، رسانه‌اي و... بوده است اما همچنان براي قدرت‌هاي جهاني تهديدي جدي محسوب مي‌شود. چرا كه ايران، به‌رغم همه فشارها و توطئه‌ها و از دست دادن بسياري از فرصت‌هاي ثروت‌ساز، همچنان توانسته قابليت‌هاي اصلي خود در عرصه‌هاي مختلف - و البته شايد از همه مهم‌تر و حساسيت برانگيزتر انرژي بي‌بديل هسته‌اي - را حفظ كند. لذا آنها تصور مي‌كنند دستيابي ايران به اين قابليت در كنار ساير قابليت‌هاي ديگرش مي‌تواند منافع امپرياليستي و استعماري غرب را با چالشي اساسي مواجه كند. به همين جهت در دولت‌هاي مختلف با انواع تهديد و تطميع سعي كردند ايرانيان را از دستيابي به اين «قابليت» بازدارند هر چند به موازات آن همواره تلاش مي‌كنند تا نشان بدهند كه راه كسب ثروت باز است اما ثروت منهاي «قابليت»!

نمونه كشورهاي حاشيه خليج‌فارس

تجربه برخي كشورهاي منطقه - به ويژه در حاشيه خليج فارس - مي‌تواند مويدي بر رويكرد دولت‌هاي سلطه‌جو باشد. چنان كه به آنها اجازه داده شده منابع نفت و گاز خود را در بازارهاي جهاني بفروشند و از قضا غربي‌ها مشتريان مشتاقي براي خريد از آنها هستند. اين كشورها همچنان از حق مصرف منابع مالي حاصل از فروش اين ذخاير برخوردارند و مي‌توانند به آباد كردن شهرهاي خود با ساختن برج‌هاي بلند و مراكز خريد و تفريحي پر زرق و برق بپردازند اما كوچك‌ترين حقي به آنها داده نشده تا به ايجاد «قابليت»هاي بومي، اساسي و ساختاري بپردازند تا بلكه بتوانند پس از ته كشيدن منابع موجود - اما به هر حال محدودشان - همچنان امكان توليد ثروت خود را تضمين كنند.

كشورهاي مجلل يا شهرك‌هاي سينمايي؟

بر همين اساس است كه مي‌بينيم ظاهر برخي از اين كشورها حتي از پيشرفته‌ترين كشورهاي غربي نيز جذاب‌تر و پيشرفته‌تر است. دليل اين امر باز هم به تفاوت قابليت و ثروت باز مي‌گردد. كشورهاي پيشرفته غربي، خوب مي‌دانند كه همه داشته‌هاي خود را نبايد صرف آسايش و رفاه امروز كرد بلكه بخش بسيار مهمي از آن لازم است صرف اساسي‌ترين زيرساخت‌هايي شود كه به حفظ و توسعه قابليت‌ها اختصاص دارد. 

لذا اگر در برخي كشورهاي حاشيه خليج‌فارس برج‌هاي سر به فلك كشيده و شهرهاي مجللي مي‌بينيم كه شايد در پيشرفته‌ترين كشورهاي غربي نيز نظير نداشته باشد به اين دليل است كه در واقع اين كشورها مانند شهرك‌هاي سينمايي از تزئيناتي بهره‌مندند كه پشت آنها واقعيتي نهفته نيست؛ همان طور كه در شهرك‌هاي سينمايي ماكت‌هايي از بناهاي تاريخي و برج‌هايي مي‌بينيم كه در ظاهر بسيار جذاب و حتي خيره‌كننده‌اند اما پشت آنها واقعيتي وجود ندارد و جز تقليدي مقوايي از شهرهاي امپراتوري‌هاي گذشته نيستند!

لذا دولت‌هاي استعمارگر در دوران ما هرچند در ظاهر همچون گذشته به مصادره منابع كشورهاي استعمار شده نمي‌پردازند اما به آنها فقط اجازه مي‌دهند كه درآمد حاصل از حراج منابع‌شان را صرف ساختن شهر‌هايي كنند كه بيشتر شبيه همان شهرك‌هاي سينمايي هستند. همچنين آنها مي‌توانند آن را براي رفاه جامعه خود هزينه كنند مادامي كه در فكر ايجاد قابليت‌هاي موثري نباشند كه مي‌تواند به توليد قدرت واقعي و با دوام براي كشورها منجر شود. ايجاد «قابليت» البته هزينه بالايي دارد؛ هم به واسطه اينكه اساسا ايجاد آن كاري به مراتب دشوارتر، حساس‌تر و طاقت‌فرساتر است تا اينكه بخواهيم به سادگي منابع محدود كشور را به فروش برسانيم و پول آن را خرج رفاه و آسايش كوتاه‌مدت - يا در بهترين حالت ميان‌مدت - كنيم.  اما دشواري مضاعف آن بر مي‌گردد به اراده دولت‌هاي زياده‌خواهي كه ايجاد هر نوع قابليتي در ساير كشورها را براي خود نوعي تهديد محسوب مي‌كنند و حاضرند با هزينه‌هاي گزاف به هر قيمتي از به وجود آمدن آن جلوگيري كنند.

نمونه فروپاشي امپراتوري عثماني

اين مساله را شواهد تاريخي نيز تاييد مي‌كند. چنان كه علت فروپاشي امپراتوري عثماني، فقر نبود. امپراتوري عثماني با وجود ثروت عظيم (از طريق تجارت و ماليات) و گستردگي جغرافيايي، به دليل فساد حكومتي، عدم نوآوري و وابستگي به ساختارهاي سنتي، نتوانست قابليت ملي خود را حفظ كند. 

شكست‌هاي نظامي مكرر عثماني‌ها در برابر قدرت‌هاي اروپايي و ناتواني‌شان در صنعتي‌سازي، منجر به فروپاشي تدريجي اين امپراتوري شد. بنابراين فروپاشي دولت عثماني نه به خاطر كاهش ارزش پول ملي رخ داد و نه اينكه پاسپورت عثماني در ساير كشورها ارج و قرب نداشت!!! آن چيزي كه منجر به اضمحلال امپراتوري بزرگ عثماني شد، فقدان خلاقيت و انسجام حاكميتي از سويي و مفت‌خواري و وادادگي در برابر قدرت‌هاي اروپايي از سوي ديگر بود. اين همان نسخه‌اي است كه دولت‌هاي استعماري براي كشورهاي امروز نيز مي‌پسندند. وقتي امپراتوري عثماني با آن وسعت و ثروت سترگ در برابر چند كشور اروپايي خود را باخت، آينده كشورهاي وابسته‌اي كه در حاشيه خليج فارس سرگرم مصرف‌زدگي منحط با تكنولوژي و كالاهاي غربي هستند از پيش معلوم است. البته تا اين كشورها منابعي دارند كه مي‌توانند منافع دولت‌هاي قدرتمند را تامين كنند احتمالا مي‌توانند به حيات خود ادامه بدهند اما امان از روزي كه اين منابع ته كشد و ديگر نتوانند پايگاهي امن براي تامين انرژي قدرت‌هاي بزرگ محسوب شوند. اين كشورها مصداق ثروت بدون قابليت هستند كه به تن‌پروري اقتصادي و وابستگي‌شان به قدرت‌هاي جهاني منجر شده است. جالب اينكه دونالد ترامپ در دور قبلي رياست‌جمهوري خود با اظهاراتي سخيف در مورد برخي از اين كشورها سخن گفت و جايگاه واقعي‌شان را به آنها گوشزد كرد اما كوچك‌ترين صداي اعتراضي - نه از جوامع آنها و نه از دولت‌هاي پليسي‌شان - برنيامد!

آري سقراط گفته بود قابليت از ثروت به وجود نمي‌آيد بلكه اين ثروت است كه زاييده قابليت است. لذا ميزان تاب‌آوري جوامع و درايت حاكمان‌شان در تحقق قابليت، مي‌تواند تعيين‌كننده وضعيت كشورها در آينده جهان باشد .


     سقراط در دفاعيه‌اش براي رفع اتهام «فاسد كردن جوانان» مي‌گويد هدفش آشكار ساختن اين مهم بوده كه اصل، «قابليت» است و نه «ثروت». او درصدد آن بوده كه به جوانان آتن بياموزاند كه بايد توانايي‌هاي خود را تقويت كنند كه يكي از نتايج طبيعي آن البته كسب ثروت است و نه بالعكس. در واقع حكيم آتن در پي نشان دادن منبع اصلي ثروت و هر خير بشري ديگري به آتنيان بوده كه آن منبعِ خير، همانا قابليت و توانايي بوده است. لذا پس از بيان عبارت فوق بلافاصله اضافه مي‌كند: «اگر اين سخنان مايه فساد جوانان شوند، البته بايد آنها را زيان‌آور شمرد. ولي اگر كسي ادعا كند كه جز اين سخني از من شنيده است، دروغ مي‌گويد.»
     سقراط مي‌گويد درصدد آن بوده كه به جوانان نشان دهد به جاي آنكه به پول فكر كنيد به آن توانايي بينديشيد كه مي‌تواند برايتان توليد ثروت كند. در واقع او مي‌گفت به جاي يافتن ماهي بايد به دنبال آموختن فن ماهيگيري بود. ثروت پايدار كه داراي دوام و ماندگاري است از علم، خلاقيت، هنر، ابتكار و فن مي‌زايد. اما ثروتي كه مبتني بر اين مباني نباشد، تضميني براي بقا و دوام آن وجود ندارد. 
     واقعيت اين است كه استعمار با ثروتمند شدن ملت‌ها مشكلي ندارد - مادامي كه ثروت و قابليت‌هاي انحصاري آنها را تهديد نكند - اما با قابليت يافتن ملت‌ها، البته مساله‌اي جدي دارد. در واقع دولت‌هاي استعماري كه در گذشته سهمي از ثروت و قدرت براي ملت‌هاي مختلف قائل نبودند، در عصر جديد وانمود مي‌كنند كه برخورداري آنها از ثروت را مي‌توانند تحمل كنند، اما قابليت و توانايي‌شان را مطلقا!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون