از تهاجم فرهنگي تا صادرات فرهنگي
محمد فكري
در چند روز اخير ايرانيان مقيم امريكا استقبال قابل توجهي از كنسرت بهنام باني، سيروان خسروي و گروه ايهام در لسآنجلس داشتند. اين اتفاق نمادي از يك دگرگوني مهمِ متاثر از تغيير مسير حداقلي در سياستگذاري فرهنگي داخل ايران است. اين رويداد، پارادايم حاكم بر فضاي فرهنگي دهههاي شصت و هفتاد، يعني «تهاجم فرهنگي» را به چالش كشيده و آن را معكوس ميكند. دوراني كه از غرب به عنوان مهاجم فرهنگي ياد ميشد، اكنون جاي خود را به دوراني داده است كه فرهنگ عامهپسند توليد داخل، در قلب امريكا روي صحنه ميرود. در دهههاي گذشته موسيقي سنتي ايراني در خارج از كشور اجراهاي بسياري داشته ولي نخستينبار است كه خوانندگان پاپ داخل كشور در لسآنجلس، پايتخت موسيقي پاپ فارسي خارج از كشور؛ كنسرتهاي بزرگ برگزار ميكنند. پس از انقلاب اسلامي و در دوران پس از جنگ، گفتمان غالب در سياستگذاري فرهنگي ايران، مبتني بر مقابله با «تهاجم فرهنگي» غرب بود. موسيقي پاپ لسآنجلسي به عنوان يكي از اصليترين ابزارهاي اين تهاجم تلقي ميشد كه سبك زندگي و ارزشهاي غربي را ترويج ميكرد. در اين پارادايم، لسآنجلس سرپل تهاجمي بود كه بهزعم مديران، هويت فرهنگي و ارزشهاي جامعه ايران را هدف گرفته بود و تمام ابزارهاي رسمي براي مقابله با اين «شبيخون فرهنگي» بسيج شده بود. در اين نگرش، ايران صرفا يك جامعه مصرفكننده بود و در موضع دفاعي قرار داشت و محصولات فرهنگي غربي به صورت يكطرفه به سمت جامعه روانه ميشد. در نتيجه اين نگاه، سانسور و سختگيريهاي زيادي بر هنرمندان داخلي روا ميشد كه پيامدي جز مجبور كردن آنها به مهاجرت و پيوستن به همين خوانندگان لسآنجلسي نداشت. ممنوعالفعاليت شدن شادمهر عقيلي در داخل كشور و مهاجرتش به لسآنجلس نمونه بارز اين روند بود. اين شرايط خوانندگان لسآنجلسي را به مرجع بلامنازع موسيقي پاپ تبديل كرده بود و گفتمان «تهاجم فرهنگي» هم از زبان سياستگذاران نميافتاد.
از اواخر دهه هفتاد، با روي كار آمدن دولت خاتمي شاهد كاهش فشارها و رفع اتهام از هنرمندان موسيقي پاپ بوديم. اين تغيير نگاه، منجر به شكلگيري يك رويكرد جديد شد. در وهله اول، با صدور مجوزهاي كنترل شده، يك صنعت موسيقي پاپ بومي شكل گرفت كه توانست به تدريج نبض بازار و سليقه مخاطب را در دست بگيرد. در كنار آن، فناوري به عنوان يك ابزار برتري عمل كرد؛ ظهور اينترنت و شبكههاي اجتماعي، انحصار رسانهاي شبكههاي ماهوارهاي لسآنجلسي را شكستند و هنرمندان داخلي توانستند بدون واسطه، آثار خود را به گوش مخاطبان جهاني و داخلي برسانند. در نتيجه اين روند، نسلي از خوانندگان كه محصول اكوسيستم داخلي بودند، با تكيه بر ارتباط مستقيم با مخاطب ايراني، به محبوبيتي دست يافتند كه ستارههاي لسآنجلسي هرگز در داخل كشور تجربه نكرده بودند.
امروز، با ديدن صفهاي طولاني براي كنسرت خوانندگان ايراني در لسآنجلس، ميتوان با طنزي تاريخي ادعا كرد كه معادله «تهاجم فرهنگي» معكوس شده است. اگر روزي داشتن يك نوار كاست از خواننده لسآنجلسي نماد تهاجم فرهنگي بود؛ برگزاري يك كنسرت با تمام ظرفيت در قلب امريكا نشان ميدهد كه فرهنگ متكثر ايراني، در صورت يافتن فرصت بروز، آنقدر پويا و جذاب است كه نه تنها نيازي به دفاع و دخالت دولت ندارد، بلكه ميتواند به يك نيروي تاثيرگذار در سطح جهاني تبديل شود.
اين يك «ضدحمله فرهنگي» موفق است كه با ابزار هنر صورت ميگيرد. اين موفقيت، يك قدرت نرم است كه شايد در ابتدا هدف سياستگذار نبوده، اما اكنون يك فرصت طلايي براي ديپلماسي فرهنگي فراهم كرده و تصويري مدرن و پويا از ايران به نمايش ميگذارد. جامعه ايران با تمام تنوع و تكثر زباني و فرهنگياش ثابت كرده كه توانايي توليد محصولاتي را دارد كه در بازار جهاني رقابت و مخاطبان گستردهاي را به خود جذب كنند.
موفقيت امروز موسيقي پاپ داخلي در لسآنجلس، نشان ميدهد كه بهترين دفاع در مقابل فرهنگ غربي، توليد فرهنگي قوي و جذاب توسط بخش غيردولتي در داخل است. سياستگذار فرهنگي بايد اين وارونگي پارادايم را به رسميت بشناسد و با حمايت هوشمندانه از صنايع خلاق، به جاي ساختن ديوار، به ساختن پلهاي فرهنگي بينديشد. دوراني كه نگران تهاجم فرهنگي از لسآنجلس بوديم به پايان رسيده و اكنون ايرانِ متكثر، چندزبانه و چندفرهنگي است كه ميتواند با صادرات فرهنگي خود، نقشه موسيقي پاپ ايراني در جهان را بازتعريف كند.