شايد بهشت...
مسعود مير
مسعود مير
در همين روزهاي يادآوري ايام تلخ مهر ماه سه سال پيش، در همين روزهاي بهانه داشتن براي زمزمه «براي...»، همين احوالات گيج و گنگ از نداشتن يك زندگي معمولي است كه پسر هنرمند چند خط نوشت و اشكش را پنهان كرد لابد، او نوشت: «آرزوم بود يه روزي يه جايي بتونم اجرا بذارم، تو بشيني رديف اول، برات بخونم و بهم افتخار كني. ببخشيد كه نشد، ببخشيد كه دير شد، خدافظ بابا...»
حالا رُخش شب جمعه است، دلش صبح شنبه. شروين انگار در مهر ماه ققنوس است و بعد خاكستر ميشود و باز از خاكستر برميخيزد. بعد از كولاك قطعهاي كه نه فقط در حافظه موسيقي ايران كه در تاريخ تحولات سياسي كشور هم ماندگار شد او خيلي زود سر از زندان درآورد و گرفتاريهايي از جنس سياست رهايش نكرد. سال بعد او تنها ايراني دارنده جايزه گرمي بود و همين چند روز پيش با انتشار قطعه شنبه براي فيلم در حال اكران زن و بچه، دوباره خودش را به عنوان يك خواننده جوان و فوقالعاده باهوش تثبيت كرد. مهر ماه اما انگار باز به او روي خوش نشان نداد تا تجربه شيريني موفقيت و تلخي مصيبت را لب به لب بچشد.
شروين براي سريال نمايش خانگي وحشي هم خوانده، سريالي كه كارگردانش سابقه رفاقت با او را داشته و كمتر كسي است كه طرفدار شروين يا هومن سيدي باشد و از رابطه صميمانهشان بياطلاع. سعيد روستايي و فيلم زن و بچه اما قصه ديگري دارد. قطعهاي كه شروين براي اين فيلم خوانده بيترديد بيش از رفاقت و ارادت، مرهون هوشمندي و ذوق و سليقه پسري است كه نخواست اسير حاشيه شود و خوب بلد بود صدا و موسيقي و كلامش را محفوظ بدارد. او در ايران ماند، دردسر كشيد، عذاب ديد، اما مسيرش را گم نكرد. او حالا به عنوان يك ستاره موسيقي نشان ميدهد كه حواسش معطوف به هنر است و البته اينكه گفته بود:
«ازم نخواه برم از اين خاك، هر جا برم دلم همينجاست
من سر قولم هستم، پاي حرفشه پسر ايران».
انتخاب راه سخت، تن ندادن به ابتذال و بيوطني، ماندن و پس گرفتن شوخي نيست، كار هر كسي هم نيست...