از تهاجم فرهنگي تا صادرات فرهنگي
از اواخر دهه هفتاد، با روي كار آمدن دولت خاتمي شاهد كاهش فشارها و رفع اتهام از هنرمندان موسيقي پاپ بوديم. اين تغيير نگاه، منجر به شكلگيري يك رويكرد جديد شد. در وهله اول، با صدور مجوزهاي كنترل شده، يك صنعت موسيقي پاپ بومي شكل گرفت كه توانست به تدريج نبض بازار و سليقه مخاطب را در دست بگيرد. در كنار آن، فناوري به عنوان يك ابزار برتري عمل كرد؛ ظهور اينترنت و شبكههاي اجتماعي، انحصار رسانهاي شبكههاي ماهوارهاي لسآنجلسي را شكستند و هنرمندان داخلي توانستند بدون واسطه، آثار خود را به گوش مخاطبان جهاني و داخلي برسانند. در نتيجه اين روند، نسلي از خوانندگان كه محصول اكوسيستم داخلي بودند، با تكيه بر ارتباط مستقيم با مخاطب ايراني، به محبوبيتي دست يافتند كه ستارههاي لسآنجلسي هرگز در داخل كشور تجربه نكرده بودند.
امروز، با ديدن صفهاي طولاني براي كنسرت خوانندگان ايراني در لسآنجلس، ميتوان با طنزي تاريخي ادعا كرد كه معادله «تهاجم فرهنگي» معكوس شده است. اگر روزي داشتن يك نوار كاست از خواننده لسآنجلسي نماد تهاجم فرهنگي بود؛ برگزاري يك كنسرت با تمام ظرفيت در قلب امريكا نشان ميدهد كه فرهنگ متكثر ايراني، در صورت يافتن فرصت بروز، آنقدر پويا و جذاب است كه نه تنها نيازي به دفاع و دخالت دولت ندارد، بلكه ميتواند به يك نيروي تاثيرگذار در سطح جهاني تبديل شود.
اين يك «ضدحمله فرهنگي» موفق است كه با ابزار هنر صورت ميگيرد. اين موفقيت، يك قدرت نرم است كه شايد در ابتدا هدف سياستگذار نبوده، اما اكنون يك فرصت طلايي براي ديپلماسي فرهنگي فراهم كرده و تصويري مدرن و پويا از ايران به نمايش ميگذارد. جامعه ايران با تمام تنوع و تكثر زباني و فرهنگياش ثابت كرده كه توانايي توليد محصولاتي را دارد كه در بازار جهاني رقابت و مخاطبان گستردهاي را به خود جذب كنند.
موفقيت امروز موسيقي پاپ داخلي در لسآنجلس، نشان ميدهد كه بهترين دفاع در مقابل فرهنگ غربي، توليد فرهنگي قوي و جذاب توسط بخش غيردولتي در داخل است. سياستگذار فرهنگي بايد اين وارونگي پارادايم را به رسميت بشناسد و با حمايت هوشمندانه از صنايع خلاق، به جاي ساختن ديوار، به ساختن پلهاي فرهنگي بينديشد. دوراني كه نگران تهاجم فرهنگي از لسآنجلس بوديم به پايان رسيده و اكنون ايرانِ متكثر، چندزبانه و چندفرهنگي است كه ميتواند با صادرات فرهنگي خود، نقشه موسيقي پاپ ايراني در جهان را بازتعريف كند.